• ۱۴۰۳ شنبه ۱۳ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5828 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۳ مرداد

قهرمان جنگ بزرگ

مرتضي ميرحسيني

سوم اوت 1914 بود كه آلمان و فرانسه دشمني‌شان را علني كردند و در جنگي كه بعدتر جنگ اول جهاني نام گرفت، رودرروي يكديگر ايستادند. دشمني ميان‌شان ريشه در قرن گذشته داشت و - اگر نخواهيم خيلي عقب برويم - سابقه آن حداقل به جنگ 1870 برمي‌گشت. جنگي كه با شكست فرانسه و سقوط امپراتوري دوم آن به پايان رسيد و زخمي عميق بر غرور فرانسوي‌ها به جا گذاشت. البته بعدتر، چنين به نظر مي‌رسيد كه خصومت‌ها كمتر شده‌اند و اوضاع نسبتا روبه‌راه است. به نظر مي‌رسيد كه فصل‌هاي خونين داستان دو كشور به پايان رسيده است و آنان از اين پس به برتري در رقابت اقتصادي و هم‌چشمي در هنر و ادبيات رضايت داده‌اند. اما چنين نبود. دشمني‌ها از نسلي به نسل بعد رسيد و سپس، در پسِ آتش جنگ بزرگي كه از بالكان شعله كشيده بود، خودش را نشان داد. بسياري از روشنفكران و نويسندگان فرانسوي از ضرورت جنگ نوشتند و مردم را براي حضور در آن تهييج كردند. بيشترشان اين كشمكش را صحنه تازه‌اي از نبرد ميان خير و شر تعبير كردند و آن را آزموني در اثبات شرافت يا بي‌شرفي ديدند. اما رومن رولان كه قبل‌تر در ماجراي دريفوس راه خودش را از آن جماعت جدا كرده بود، متفاوت با اكثريت، در نكوهش جنگ نوشت. همان روز اعلام دشمني، در دفتر يادداشت‌هايش نوشت: «رنج مي‌برم و عذاب مي‌كشم. دلم مي‌خواهد بميرم و شاهد چنين روزهايي نباشم. مجبور نباشم ميان چنين انسان‌هاي مجنون‌صفتي زندگي كنم، كه حاصل تمدن خود را از بين مي‌برند. اين جنگ، بزرگ‌ترين فاجعه تاريخ بشر است. ما به برادري انسان‌هاي روي زمين مي‌انديشيم و حالا به چشم خود مي‌بينيم كه همه آرزوها و اميدهاي ما بر باد مي‌رود.» چند روز بعد، جملات ديگري نيز به آنچه نوشته بود، افزود: «احساس مي‌كنم استخوان‌هايم در ميان پنجه‌هاي فلاكت‌بار رنج و عذاب شكسته مي‌شود و به‌زحمت نفس مي‌كشم. اين جنگ باعث ويران‌شدن و درهم‌شكستن فرانسه خواهد شد. دوستان و آشنايان من در فرانسه يا كشته خواهند شد يا زخمي و معلول. اين جنگ، ميليون‌ها انسان بدبخت و بينوا را نابود خواهد كرد. اين جامعه بشري ديوانه‌صفت، گرانبهاترين گنجيه‌هايش را با دست خود از بين خواهد برد و افتخارات خود را بر باد خواهد داد. نوابغ و دانشمندانش در آتش جنگ خواهند سوخت و ديگر كسي باقي نخواهد ماند كه جامعه را به سوي ترقي و تعالي ببرد. زيرا همه دلاوري‌ها و قهرماني ملت‌ها در پيشگاه اين بت وحشت‌آفرين نثار خواهد شد و جز پشيماني و عذاب چيزي براي ملت‌ها نخواهد ماند. دلم مي‌خواهد همين حالا به خواب بروم و ديگر از خواب بيدار نشوم و چشم به چنين دنيايي نگشايم.» در تمام طول جنگ، بر همين موضع ماند. گاهي لحنش را تغيير داد، اما حرفش تا به آخر همين بود. آن اوايل كسي صدايش را نشنيد، بعد از او آزرده شدند و اتهاماتي به او بستند. سپس، جنگ كه به درازا كشيد و تأثير شعارهاي ميهن‌پرستانه از بين رفت و واقعيت - با همه زشتي و بي‌رحمي‌اش - نمايان شد، خيلي‌ها به درستي آنچه رولان مي‌گفت و مي‌نوشت باور كردند (اينكه جنگي چنين سنگين و گسترده، برنده‌اي نخواهد داشت، اما بازندگان آن پرشمار خواهند بود). رولان در آن مقطع از زندگي‌اش، مقالات زيادي در ضديت با جنگ نوشت و در نشريات بي‌طرف اروپايي منتشر كرد. پاي خود را از جنگ بيرون كشيد، اما در بي‌خيالي و عافيت‌طلبي فرو نرفت و برخلاف آنچه برخي مي‌گفتند به كشورش نيز پشت نكرد. در سویيس با صليب سرخ همكاري كرد و شبكه‌اي براي كمك به خانواده‌هاي آسيب‌ديده از جنگ شكل داد. پول جايزه نوبل ادبي را هم - كه سال بعد، سال 1915 برد - ميان نيازمنداني كه جنگ، زندگي‌شان را به تباهي كشانده بود تقسيم كرد و به شهادت اشتفان تسوايك «حتي يك سانتيم از آن را براي خود برنداشت.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون