• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5832 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۱ مرداد

نگاهي به نمايشنامه‌هاي رضا فیاضی

متنی که ما را به ناكجاآباد مي‌برد

نسيم خليلي

مخاطب عام رضا فياضي را با نقش‌آفريني‌هايش در سريال‌هاي درخشان دهه‌‌هاي هفتاد و هشتاد خورشيدي به ياد مي‌آورد هرچند كه شروع فعاليت هنري او به پيش از اين تاريخ و گستره‌اي فراخ‌تر از بازيگري بازمي‌گردد؛ او در سال پنجاه و پنج از سوي رضا بابك براي بازي در سريال گلباران فراخوانده شد و بعدتر با بهرام بيضايي در چريكه‌تارا همكاري كرد؛ در اين ميان او همزمان مدير صحنه بود، تئاتر بازي مي‌كرد، كارگرداني مي‌كرد، در نمايش عروسكي و كارهاي راديويي مي‌درخشيد، به صداپيشگي مي‌پرداخت و افزون بر همه‌ اينها نمايشنامه و داستان و رمان مي‌نوشت؛ یکی از نمایشنامه‌هایی که رضا فیاضی قلمی کرده، لیرناشاه است که آن را می‌توان نوعی برگردان لیرشاه شکسپیر انگاشت با توضیح روشنگرانه‌ای از نویسنده در مقدمه‌ اثر: «من اجراهای مختلفی از این نمایشنامه را دیده و می‌بینم که بسیاری از آنها درخشان و ماندگار است، از همین رو خواستم به سبک و سیاق او که آثار خود را از افسانه‌ها و اساطیر وام می‌گرفت، نمایشنامه‌ لیرناشاه را به فراخور احوال ایرانی خودمان به روی صحنه ببرم.» افزون بر این نمایشنامه، فیاضی نمایشنامه‌ای هم تحت عنوان «زن و شوهری با قامت متوسط» نوشته است که نسخه‌ صوتی آن هم با خوانش خلاقانه و تاثيرگذار او و شیوا خنیاگر در اپ‌های کتاب، از جمله طاقچه، موجود است و هیچ کم از تماشای آن بر صحنه ندارد. روایتی تاثیرگذار و پرکشش از روزمرگی‌های به حزن و طنزآکنده‌ زن و شوهری که جهان را از دریچه‌ زيست منفرد و مشحون از تنهایی خود می‌نگرند. مرد که گاه و بیگاه بغض می‌کند، گویی حس و حالی بیمارگونه و غمگینی غریبی دارد که از یک ترومای برخاسته از کودکی نشات می‌گیرد و او را نژند و تنها و پريشان‌احوال كرده است. فياضي در بازنمايي احوالات چنين كاراكتري بسيار موفق و نوپرداز بوده است، كاراكتري كه ظاهرا پاورقي‌نويس خلوت‌گزيده‌اي‌ست كه هيچ كتابي منتشر نكرده و پيوسته درباره‌ آدم‌ها و اتفاقات پيرامونش غرق داستان‌پردازي‌ست. اين نوبودگي سوژه باعث شده است كه نويسنده ديالوگ‌هاي درخشاني بنويسد كه اندوه و شادي را توامان در خود دارند از اين رو كه قهرمانان روايت ميان شادي داشته‌هاي‌شان و هراسي بيمارگونه از توهم توطئه و رنجي محتوم در رفت و برگشتند. رفت و برگشتي كه اغلب رو به سوي شادي و اميدي ولو واهي دارد و اين بي‌ترديد از معرفت‌شناسي نويسنده برمي‌خيزد او خود در جايي به طنز و طعنه هنرمندان را به خروس‌هاي خوش‌الحاني تشبيه كرده كه از پس قسر دررفتن از قصاب، هر صبح همچنان با اميد و عشق به زندگي آواز مي‌خوانند و نوشته است كه: «ما جماعت اهل طرب هم زندگي را دوست داريم، همچنان كه شادي را براي ديگران مي‌خواهيم نه عزا و گريستن‌هاي بسيار.»(فياضي. 1400: 58) در هر حال به نظر مي‌رسد بزنگاه درخشان نمايشنامه‌ «زن و شوهري با قامت متوسط» را بايد آنجا بازجست كه آژانسي كه زن و شوهر خبرش نكرده‌اند به سراغ‌شان مي‌آيد درحالي‌كه آنها نمي‌دانند به كدامين مقصد بايد ره بسپارند، آيا آنها براي رهايي از مصائب زيستن در جهاني توطئه‌آلود و بي‌اعتبار به سوي سرزميني روشن و امن آماده‌اند: «مرد: خب اون ما رو كجا ببره؟به ناكجاآباد؟ زن: اين... اين كه گفتي كجاست؟ مرد: ناكجاآباد؟ زن: آره همين ناكجاآباد... بايد جاي خوبي باشه. حداقل اسمش كه خيلي قشنگه. خيلي هم خوش‌آهنگه... نا...كجا...آباد... چي ميگي؟ بريم ناكجاآباد؟ شايد برامون يه تولد دوباره باشه... چي ميگي؟ مرد: يه تولد دوباره... يه زندگي دوباره...»(فياضي. 1399: 67 و 68)
منابع: زن و شهوري با قامت متوسط. رضا فياضي. نشر آواژ. 1399
كتاب آواژ 1. نويسنده نمرده است (درباره‌ حقوق نويسندگان و مترجمان در آثار دراماتيك) نشر آواژ. 1400

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون