به بهانه روز خبرنگار
مرثيهاي بر احوالات خبرنگاران موسيقي
حسين سليمي ٭ / در ماههاي گذشته بارها و بارها خبرنگاران حوزه موسيقي از سوي اهالي موسيقي به گونههاي مختلف-از اظهارنظر بيمنطق و توهين در حين اجراي زنده در كنسرت گرفته تا بياحترامي مستقيم در مجامع موسيقايي- مورد هجمه قرار گرفتهاند و انتقادها و هتكحرمتهايي شده كه دل بسياري از خبرنگاران موسيقي و روزنامهنگاران را آزرده است. با درنظر گرفتن اين نكته كه بياحترامي بخشي از جامعه موسيقي به خبرنگاران از روي ناآگاهي و عدم آشنايي به فضاي حاكم بر مطبوعات است ذكر نكاتي در اين خصوص ضروري به نظر ميرسد:
هميشه تعاريفي از حرفه «خبرنگاري» ارايه شده و ميشود؛ لغتنامه دهخدا اينگونه خبرنگار را تعريف ميكند: «خبرنگار. [ خ ب ن ِ ] (نف مركب، اِ مركب) آنكه كسب خبر ميكند و براي روزنامه يا مجلهاي ميفرستد. فرق خبرگزار با خبرنگار اين است كه در اطلاعات روزانه خبرگزار بيشتر به كساني اطلاق ميشود كه براي موسسه يا موسساتي كه خبر پخش ميكنند، چون راديو، خبر كسب ميكند و به آنها ميرساند. ولي خبرنگار به آنهايي اطلاق ميشود كه براي روزنامه يا مجلهاي كسب خبر ميكنند و به مجله يا روزنامه ميرسانند.»اما تعريف لغتنامه دهخدا از «خبرنگار» يك ايراد اساسي دارد و آن اينكه «سياست» و «سياسيگري» جايي در اين تعريف ندارد. مثلا عنوان نشده كه حتي در حوزههاي هنري و تخصصي مثل موسيقي اگر خبرنگار عضو يك رسانه جريان جناحراست باشد، بايد راستگرا باشد و اگر خبرنگار عضو يك رسانه جناح چپ باشد، بايد چپگرا باشد وگرنه شانههاي خبرنگار از دو طرف فشار سنگيني را تحمل خواهد كرد. اساسا بيطرفي و ميانهروي در رسانههاي ايران وجود خارجي ندارد. البته تعداد انگشتشماري رسانههاي نسبتا مستقل هم وجود دارند كه مناسبات مالي آنها نيز دست خبرنگاران را در طرح بسياري از مسائل ميبندد. شايد عمق سياستزدگي در مطبوعات و رسانههاي ايران را از آنجايي بشود كامل درك كرد كه اظهارنظر سياسي يك خواننده يا موسيقيدان از كيفيت كار و آلبوم و كنسرت او در درجه اهميت بالاتري قرار ميگيرد و با تيترهاي درشت صفحات اول روزنامهها را پر ميكند. امروز هر جناح بنابر اقتضائات روزش از طيف خاصي از هنرمندان حمايت ميكند و رسانه اين جناح نيز متقابلا ميخواهد كه هنرمندان طيف خاصش هم در مقاطعي چون انتخابات و غيره از آنها و حزبشان حمايت كنند. بدينترتيب براي خبرنگار چارچوب و خطكشيهايي خاص تعريف ميشود و حق عدول از آنها را تحت هيچ شرايطي ندارد. امروز هويت سياسيون و خبرنگاران در هم آميخته است و ذات خبرنگاري كه مبتني بر بيطرفي است بهشدت زير سوال رفته است. بله! امروز بسياري از اهالي مطبوعات و رسانه به دليل نداشتن امنيت شغلي و درآمد مكفي و نبود زيرساختهاي لازم براي جدايي از سياست و زير بليت سياسيون رفتن، به سمت حزبي كار كردن گام نهادهاند و خواهناخواه بدين سمت و سو كشانده شدهاند. امروز درجه كار حزبي و سياسيگري در مطبوعات به حدي بالا رفته است كه حتي وقتي يك هنرمند دست به تحريف تاريخ موسيقي هم ميزند، خبرنگار با وجود آگاهي از اين موضوع هم بنابر هزارويك مصلحت سياسي، بايد در قبال اتفاقات تلخ اينچنيني سكوت كند و اصطلاحا خودش را مدام سانسور كند.
حرف از عدم درآمد مكفي به ميان آمد كه خودش حديثي مفصل و ماجرايي حزنانگيز است كه بيان جزييات آن شايد اين نوشته را به درددل شخصي نگارنده اين سطور تبديل كند. از اين جهت تنها به بيان شمايي كلي از وضعيت معيشتي خبرنگاران حوزه موسيقي اكتفا ميشود. شايد باور اينكه حقوق بسياري از خبرنگاران موسيقي با فروش حاصل از پنج يا شش بليت كنسرت يك هنرمند برابري كند، براي بسياري كه خارج از مطبوعات هستند، غير قابل باور باشد. حال همين بحث عدم درآمد مكفي چندين آسيب جدي را پديد ميآورد:
اول: نخستين آسيب اين وضعيت دردناك معيشتي اين است كه خبرنگار را به سمت روابط عمومي شدن و به تعبير دوستي «بوقچيگري» سوق ميدهد. يعني خبرنگار مجبور است براي بهبود بخشيدن وضعيت معيشتياش روابط عمومي فلان خواننده و فلان كنسرت را قبول كند. البته كه منصب روابط عمومي و انجام امور تبليغاتي هنرمندان هم كار شريفي است. اما خواهناخواه برقراري مناسبات مالي بين هنرمند و خبرنگار، تاثير بسزايي در قلمفرسايي خبرنگار خواهد گذاشت. در بديهيترين شكل ممكن خبرنگار روابط حرفهاياش با هنرمند را زيرپا ميگذارد و از وقتي مناسبات مالي با هنرمندي برقرار ميكند، يك خط قرمز ديگر هم به شماره چارچوبهاي ذهنياش كه حق نزديك شدن و احيانا نقد آنها را ندارد، اضافه ميشود.
دوم: عدم امنيت شغلي خبرنگاران پديده قلمفروشي را به وجود آورده است. اما قلمفروشي در عالم خبرنگاري و روزنامهنگاري موسيقي چه معني ميدهد؟ قلمفروشي يعني وقتي يك خبرنگار در ثناي يك موزيسين مديحهسرايي ميكند؛ قلمفروشي يعني وقتي يك خبرنگار با علم بر كيفيت بد يك آلبوم، از آن تعريف و تمجيد آنچناني ميكند؛ قلمفروشي يعني وقتي يك هنرمند تازه از راه رسيد، با هزارويك شيوه او را در رسانهها بولد و پررنگ كند؛ قلمفروشي يعني روابط پنهاني داشتن با مديران دولتي براي عدم بروز برخي حقايق و...
سوم: بسياري از اهالي موسيقي انگ بيسوادي را به خبرنگاران موسيقي ميزنند. پيشتر كه در محافل خصوصي و درگوشيشان به ريش خبرنگارها ميخنديدند و چند وقتي هم هست كه اين صحبتهاي درگوشي، عيان شده و در محافل عمومي هم ابايي از ابراز اينگونه توهينها ندارند. فرض را بر اين ميگيريم كه خبرنگاران حوزه موسيقي بيسواد هستند و موسيقي نميدانند و چه و چه... در پاسخ به اين دوستان اولا بايد گفت كه چه الزامي دارد خبرنگار حوزه موسيقي - (به واژه خبرنگار دقت كنيد) - هارموني و كونترپوئن بداند؟ مگر اهالي موسيقي هم چون با رسانهها درگير هستند بايد حتما سبكهاي گوناگون خبرنويسي و تنظيم خبر و ليد و غيره را بدانند؟ دوما خبرنگاران بنابر دشواريهاي مالي كه دارند، قريب به اكثريتشان چندين شغل بهطور همزمان دارند و اساسا در بسياري از مواقع وقت گوش كردن آلبوم و رفتن به كنسرت را هم ندارند حال چه برسد به مطالعه و آموختن هارموني و كونترپوئن و...
فارغ از مباحث مالي ديگر چالشي كه خبرنگاران حوزه موسيقي و بسياري از خبرنگاران حوزههاي ديگر با آن روبهرو هستند، روابط مديران دولتي با مديران رسانهاي است. براي بسياري از خبرنگاران تجربه مشتركي است كه مثلا روي يك سوژه مدتها كار كردهاند و توانستهاند سرنخهايي از تخلفهاي يك نهاد دولتي پيدا كنند. اما وقتي گزارش آماده انتشار ميشود با مخالفت مدير رسانه مربوطه مواجه ميشوند و در نهايت هم مهر «عدم انتشار» روي مطلب ميخورد. خبرنگار هم وقتي درباره چرايي اين موضوع تحقيق ميكند، درمييابد كه مدير همان نهاد با مدير رسانهاش چاي خورده و با هم بدهبستانهاي آنچناني دارند. خبرنگار با وجود تلاشي كه ميكند، در اين وضعيت جز سرخوردگي و احساس عدم كارايي چيزي نصيبش نميشد. اما از همه اين موارد بدتر اين است كه روزنامهنگاران و خبرنگاران حوزه موسيقي حتي يك صنف هم ندارند تا بتوانند حقوق صنفيشان را از اين طريق مطالبه كنند؛ يك صنف كه وضعيت دردناك خبرنگاران را درك كند و براي آسان كردن و پيشبرد حقوق صنفي آنها قدم بردارد. چه خوب است اگر اهالي موسيقي از خبرنگاران موسيقي انتقاد ميكنند، اندكي هم درباره شرايط بيمارگونه و مريض رسانه در وضعيت امروز كشور آگاهي داشته باشند و بدانند كه خبرنگاران در چنين فضايي تنفس ميكنند. فضا و شرايطي كه باعث شده تا بسياري از خبرنگاران صاحب قلم اين حوزه، رفتهرفته كنار بروند و جاي خاليشان بيشتر از بقيه زمانها به چشم بيايد؛ شرايطي كه باعث شده بيشتر از هميشه به خبرنگار با ديدي تحقيرآميز نگاه شود؛ شرايطي كه باعث شده خبرنگار به ابزار و وسيله تبديل شود تا حلقه واسط ميان مردم و حكومت و عهدهدار تنوير افكار عمومي؛ شرايطي كه باعث شده راه براي فعاليتهاي ناصواب برخي مديران دولتي هموار شود؛ شرايطي كه باعث شده تا وقتي خبرنگار تعريف كند بشود چشم آگاه جامعه و وقتي نقد ميكند، بشود شايعهپراكن و جنجالساز. در پايان شايد بشود شعر صائب تبريزي را اينگونه اصلاح كرد: «روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان/ بخت سياه اهل رسانه سبز ميشود.» ٭ منتقد موسيقي