سيمين سليماني
بابك صفرنژاد از آن دسته هنرمندان جواني است كه تلاش خود را منعطف كرده تا كارهايي متفاوت و نو انجام دهد. از كودكي با چند ساز كار كرد اما هارمونيكا، مسير زندگي هنرياش را طور ديگري رقم زد. صفرنژاد ميگويد كه پيشتر مثل خيليها تصور ميكرده كه هارمونيكا شبيه يك اسباببازي است، اما بعد متوجه شده كه اين ساز قابليتهاي زيادي دارد. تجربهگرايي و پويايي او در موسيقي سبب شد تا هارمونيكا تبديل به دغدغه اصلياش شود. آلبوم «دوست قديمي» اولين آلبوم بيكلام سازدهني (هارمونيكا) منتشر شده در كشور است (سال 88) و مجموعهاي از بازنوازيهاي قطعات جز، بلوز، پاپ و راكاندرول محبوب جهان توسط بابك صفرنژاد است كه نوازنده و تنظيمكننده اين آلبوم بوده، اخيرا صفرنژاد نوازندگي هارمونيكاي قطعه «ريوايول» به آهنگسازي حمزه يگانه را برعهده داشته؛ در كارنامه هنري او همكاري با هنرمندان سرشناسي ديده ميشود و همچنان در تكاپوي دستيابي به خلق آثاري با نگاه جديد است. گفتوگوي «اعتماد» را با بابك صفرنژاد، نوازنده هارمونيكا درباره تجربيات موسيقايي و جايگاه اين ساز در ايران بخوانيد.
در ابتداي گفتوگو درباره قطعهاي كه اخيرا از شما منتشر شد، صحبت كنيم؛ قطعه ريوايول (Revival) چطور ساخته شد؟
چهار سال پيش، حمزه يگانه با من تماس گرفت و گفت تمي به ذهنم رسيده كه احساس ميكنم اگر با هارمونيكا نواخته شود خيلي جذاب ميشود، قرار ملاقاتي گذاشتيم و او تم را با پيانو نواخت و من هم با هارمونيكا؛ همان موقع درك كردم كه چقدر اين اثر با هارمونيكا جواب ميدهد. براي ضبط برنامهريزي كرديم و چون در استوديوهاي ايران ضبط همزمان با هارمونيكا مشكل است، قرار شد حمزه پيانوي قطعه را بزند و من هم در استوديوي خانگي خودم هارمونيكاي قطعه را ضبط كنم؛ ولي اجراي كار مدتي طول كشيد در نهايت شروع به تمرين و ضبط اين كار كردم و آن را براي حمزه فرستادم. اين قطعه به شكلي متفاوت از قطعههاي ديگر ساخته شده و پشت سر تم، بداههنوازي ميشود و در ميان بداههنوازي بايد تم ديگري اجرا شود و همين مساله آن را براي منِ نوازنده جالب ميكرد و براي مخاطب غير قابل پيشبيني؛ چون فضايش را خاص ميكند.
ساز اول شما پيانو بود، درست است؟
بله.
جالب است، با ساز پيانو شروع كرديد بعد ساز قانون و... تا رسيديد به هارمونيكا... از مسير نوازندگيتان بگوييد.
واقعيت اين است كه همهچيز دست به دست هم داد كه من به ساز هارمونيكا روي بياورم. از هفت سالگي پيانو ميزدم و زماني كه براي تست گوش به هنرستان موسيقي رفتم، نوازنده بودم و اساتيد هم در جريان بودند. زماني كه براي ورودي هنرستان امتحان دادم، به من گفتند كه براي شروع خيلي آمادهام ولي به دليل ورودي زياد نوازنده پيانو، اجبارا ساز قانون را براي من انتخاب كردند...
اجباري كه در آن هم، همنوازي با خانم مليحه سعيدي را تجربه كرديد...
بله، با خانم سعيدي كنسرتي در تالار وحدت به مدت دو، سه شب داشتم. با قانون در گروههاي ديگر هم فعاليت زيادي داشتم تا زمان دانشگاه كه چالشم اين شد كه چرا نميتوان با قانون سبكهاي ديگري زد. البته اين را بگويم كه سيستم آموزشي در هنرستان، خيلي محدود بود به همين واسطه سازهاي ديگري را هم امتحان كردم. در دوره پيش دانشگاهي به مدت شش ماه ويولن و شش ماه هم گيتار كلاسيك زدم؛ در آن دوره اصلا قانون نميزدم.
با اين اوصاف ساز كوبهاي و زهي را هم تجربه كردهايد...
بله، تنبك ساز دوم هنرستانم بود و پدرم درگير اين بود كه به واسطه دلزده شدن از متد تكراري آموزشي دانشگاه و هنرستان، موسيقي را رها نكنم، ايشان نگران اين بود كه من به واسطه اين مسائل از موسيقي دلسرد نشوم...
يعني در فضاي دانشگاهي احساس دلسردي كرديد؟ هارمونيكا چطور وارد زندگي شما شد؟
بله، احساس دلسردي داشتم برايم جذاب نبود... ساز هارمونيكا به پيشنهاد پدرم وارد زندگي هنري من شد، يك روز به من گفت كه در كنار سازهايي كه امتحان ميكنم، هارمونيكا را هم امتحان كنم؛ خوب يادم هست كه به پدرم گفتم اين ساز، برايم مثل اسباببازي است و فايدهاي ندارد.
يعني از ابتدا رويكرد شما به اين ساز مثبت نبود؟
اصلا... من هم مثل باقي افراد جامعه فكر ميكردم كه اين ساز مثل اسباببازي است و توانايي و قابليت گستردهاي ندارد. همهچيز را مديون پدر و مادرم هستم، چون بسيار مشوقم بودند. پدرم در قيد حيات نيست، اما دست به قلم بود و مينوشت و در زمينه ادبيات كار ميكرد، درك خوبي از هنر داشت و ميدانست بايد براي كار هنر اشتياق داشت و نميخواست اشتياقم كور شود و اين ساز را پيشنهاد داد...
ولي چرا هارمونيكا؟
شايد به خاطر چالشبرانگيز بودنش... پيشنهاد پدرم خيلي جالب بود. من آدمي هستم كه در عرصه موسيقي مخصوصا ساز زدن، به حدي فعالم كه اگر روزي ساز نزنم، اصلا حالم خوب نيست. در اوج دوره جواني و نوجواني و پيش دانشگاهي به حدي رسيده بودم كه پدرم، من را در ادامه مسير موسيقي، مستاصل و مردد ديد. در منزل ساز هارمونيكايي داشتيم كه نميدانم كي و از كجا آمده بود. يك روز پدرم آن را به من داد و يكي از دوستانش هم يكي، دو جلسه براي آموزشم آمد و من در جلسه سوم گفتم كه تمام نتهايي را كه داشتم، زدم و او هم در مقابل گفت كه از اين پس تو بايد به من آموزش بدهي. داستان از آنجا شروع شد و قضيه به اين منتهي شد كه حالا با هارمونيكا خيلي جدي كار ميكنم.
ميگوييد سيستم آموزشي شما را نااميد كرد؛ چه چيز فضاي آموزشي برايتان دلسردكننده بود؟
راستش به نظرم در هنرستان حتي موسيقي ايراني را به درستي آموزش نميدادند و فقط ميگفتند اين رديف موسيقي ايراني است و فقط رديف ميرزاعبدالله را درس ميدادند. من نميخواهم به اساتيدي كه پيش آنها ساز ياد گرفتم، خردهاي بگيرم ولي مسائلي كه گفتم از جمله واقعيتهاي زندگيام بود. اساتيد به هنرجويان ميگفتند كه فقط بايد رديف بزنند و آن را حفظ كنند. از جهتي شخصيت من اصلا آرام و قرار نداشت و بيشتر در پي نواختن چهار مضراب بودم يا نهايتا رِنگهايي را مينواختم كه خيلي از آنها خوشم ميآمد و هميشه آنها را خوب مينواختم. بداههنوازي را بسيار دوست داشتم ولي در اين سيستم خوب نبود و در آنجا حق نداشتم از چارچوبها عدول كنم، از طرفي در مورد شناخت دستگاهها هم توضيح كافي نميدادند. حتي به درستي توجيه نشديم كه چرا بايد رديف نواخت و اصلا رديف به چه معناست يا چه فايدهاي براي ما دارد يا در چه جايي ميتوانيم از رديف استفاده كنيم... فكر ميكنم هنوز هم شرايط همانطور است و شايد بدتر؛ چون برخي اساتيد خوب فوت شدهاند و برخي متاسفانه از هنرستان رفتهاند. فكر ميكنم هنرستان رو به زوال رفته مثل هر چيز ديگري در موسيقي كه در طول اين سالها دچار كمتوجهي شده؛ در هنرستان هم چنين اتفاقي افتاده و بيشتر كساني كه ميخواهند موسيقي جدي كار كنند به صورت خصوصي پيش اساتيد ميروند.
ميگوييد سيستم آموزشي شما را دلسرد كرد، از طرفي روح شما در نوازندگي آرام نداشت و سازهاي زيادي را تجربه كرديد، چطور هارمونيكا براي شما يك شروع دوباره شد؟
زماني كه نواختن هارمونيكا را شروع كردم هيچ ايدهاي نسبت به تواناييها و امكانات هارمونيكا و كلا سازهاي بادي نداشتم و حتي در سال اول، تنفسم اشتباه بود و بعدا در دانشگاه از دانشجويان سازهاي بادي روش درست دمِش و مكش را ياد گرفتم. از همان ابتدا وقتي ساز ميزدم بسيار تشويق شدم. زماني كه قطعهاي از هومن نامداري را يكي، دو بار با هم اجرا كرديم پي بردم به اينكه اين ساز متعلق به من است. هميشه اين ساز دستم بود و با آن تمرين ميكردم. حدود يك سال هم در كلاس سولفژ استاد ديبازر حضور داشتم كه مثل هومن، با چشمان بسته و كاملا حسي آن را مينواختم و دوستانم در سكوت كامل گوش ميكردند.
من هارمونيكا ميزدم و هومن پيانو. او تمي ساخته بود كه با تلفيق هارمونيكا بسيار زيبا ميشد. همچنانكه باهم ساز ميزديم و قطعه تمام شد، ناگهان صداي تشويق بچهها و آقاي ديبازر بلند شد و متوجه شدم كه خيلي از بچهها اشك ميريزند ،چون قطعه خيلي غمانگيزي بود. آقاي ديبازر هم خواست كه نت كار را به او هم بدهيم. آنجا بود كه فهميدم هارمونيكا چه تاثيري ميتواند بگذارد؛ اين مساله مثل ضربه بود و سه ماه بعد در هنرستان گروهي تشكيل دادم و كنسرت جز را راهاندازي كردم.
چند سالتان بود؟
۱۹ سالم بود.
سريع پيشرفت كرديد...
بله، من خيلي تمرين ميكردم. راستش حتي در برخي كلاسهاي جواب آواز كه اصلا از آنها خوشم نميآمد يا غيبت ميكردم يا به بهانهاي كلاس را ترك ميكردم و براي خودم ساز ميزدم در حدي كه ديگر همه حتي اساتيد اين موضوع را فهميده بودند.
در ايران كساني كه حرفهاي هارمونيكا كار كنند، زياد نداريم؛ نوازنده يا اثري بود كه براي شما الهامبخش باشد؟
خير، واقعا كسي نبود كه اين ساز را جدي بگيرد؛ حدود سال 83 توسط يكي از دوستانم آلبومي دريافت كردم كه كار يك نوازنده بلژيكي به نام توتس تيليمانز (Toots Thielemans) بود؛ آن زمان من حدود ۶، ۷ ماه بود كه ساز ميزدم. يادم ميآيد بعد از گوش دادن به اين آلبوم، دو روز نخوابيدم و فكر ميكردم چيزي كه ميشنوم اصلا هارمونيكا نيست، آكاردئون است و اصلا تصور نميكردم بتوان چنين موسيقياي را با هارمونيكا نواخت. ايشان در ژانرهاي مختلفي آلبوم دارد ولي اولين موزيسيني بود كه هارمونيكا را به اركسترهاي جز برد و در اصل يك نوازنده جز بهشدت تاثيرگذار بود و در شمار صد موزيسين جز دنيا محسوب ميشود. بعد از ۱۰ سال يكي، دو آلبوم هم از يك نوازنده امريكايي به اسم هاوارد لوي (Haward Levy) به دستم رسيد كه تاثير زيادي روي من گذاشت كه من در تدكس خود از ايشان گفتم و افتخار چندجلسه شاگردي ايشان را هم داشتم، هم با ايشان ساز زدم و هم اين افتخار نصيبم شد كه ايشان تولدم را تبريك گفتند و برايم ساز زدند و من خيلي آن موقع شگفتزده شدم.
آن موقع كه تازه كاركردن با هارمونيكا را شروع كرديد، آن هم پس از سازهاي شناخته شدهاي مثل پيانو، كسي به شما خرده نگرفت؟ براي خودتان چالش نبود؟
من خيلي دوست دارم تجربه كنم و براي اثبات چيزهايي كه برايم مهم است تلاش زيادي ميكنم. بسياري از من ميپرسيدند كه هارمونيكا هم ساز است يا اينكه اصلا در اركستر جا دارد؟ در اولين اجراهايي كه مردم از حدود بيست سال پيش از هارمونيكا ديدند حضور داشتم، از اركسترهاي كلاسيك بادي گرفته تا اركسترهاي پاپ، تئاتر، موسيقي فيلم و... با همين ساز هارمونيكا حضور پيدا كردم و اين افتخارم است؛ يادم ميآيد اولينباري كه در يك اركستر پاپ، ساز ميزدم، بعضي از مخاطبان از من ميپرسيدند كه چه چيزي دست شماست! باورشان نميشد اين همه نت و صدا از يك هارمونيكاي ۱2-۱0 سانتيمتري خارج شود ولي در دو، سه سال اول همه به اين باور رسيدند كه هارمونيكا هم ميتواند در اركستر جا داشته باشد و توانايي آن كمتر از كلارينت و ويولن نيست و حتي بسته به نوازندهاش، ميتواند توانايي و تاثير عميقي داشته باشد.
در كدام اركسترها نوازنده ساز هارمونيكا بوديد؟
با اركسترهاي بسياري از جمله با گروه كرِ اركستر سمفونيك و اركسترِ بادي تهران كار كردهام.
پيشتر درباره بيان موسيقايي ايراني با هارمونيكا كهسازي غربي است صحبت كرديم، چه شد كه اين موضوع براي شما به دغدغه هم تبديل شد؟
هر نوازندهاي در درونش نوعي حس تاييدطلبي و تشويق از طرف استادش دارد. من اين تشويقها و تاييدها را چند سال گذشته از اهل فن گرفته بودم و با اساتيد و نوازندگان جهاني هارمونيكا در ارتباط بودم و حتي با هم كار ميكرديم. در نهايت با خودم گفتم در اين ميان نقش من به عنوان «بابك صفرنژاد» در دنيا چيست؟ آيا من هم بايد مثل خيلي از نوازندگان، فقط موسيقي بلوز، كلاسيك و جز كار كنم؟ و به ذهنم رسيد كه موسيقي ما آنقدر غني و عميق است و جاي كار دارد كه بهتر است به عنوان يك ايراني پاي در اين مسير بگذارم، كارهاي جديدتري خلق كنم.
چه زماني و چگونه اين تصميم را اجرايي كرديد؟
حدود 7 سال پيش بود كه در يك سخنراني به آن اشاره كردم بهطور خلاصه بگويم، آن موقع فقط در دستگاه چهارگاه كار ميكردم و حتي يكي از سازها را در همين دستگاه، كوك كرده بودم، اما تصميم گرفتم ديگر كوك ساز را تغيير ندهم و ربع پردهاي نكنم و در حالت استاندارد بنوازم كه كار بسيار چالشبرانگيزي بود. براي اين كار از دستگاه ماهور شروع كردم كه گوشههاي زيادي دارد، ديدم اين كار جواب داد و فهميدم كه لحن خيلي مهم است و شروع كردم به تمرين روي لحن، همچنان هم تمرين ميكنم. دوستاني كه صرفا موسيقي كلاسيك كار ميكردند، خيلي من را تشويق و تحسين كردند و گفتند كه مسيرت سخت است ولي آن را ادامه بده. از يكي،دو سال پيش چالشهاي ۳۰ يا ۱۰۰ روزه براي خودم تعريف كردم و هر روزه موسيقي ايراني با هارمونيكا تمرين ميكنم. اخيرا هم روي رديف آوازي كار ميكنم كه خودم را در آن بخش هم سهيم كنم.
واكنش اساتيد يا كساني كه به اصالت موسيقي ايراني در كنار نوآوري پايبند هستند و اين كارها برايشان جذابيت دارد، نسبت به ساز شما و بيان موسيقايي ايراني با هارمونيكا چه بوده است؟
راستش حس ميكنم برخي اساتيدي كه دوست دارم با آنها كار كنم، هنوز صداي ساز من را نشنيدهاند و اميدوارم روزي بتوانم با آنها ساز بزنم.
مثلا چه كسي؟
يكي از اساتيدي كه خيلي براي ديدنش و ارايه كارم تلاش كردم و دوست دارم صداي سازم را بشنود، استاد كلهر و استاد عليزاده است. تلاش زيادي داشتم تا با اين عزيزان ارتباط برقرار كنم ولي نشد در صورتي كه با يكي از بزرگترين نوازندههاي هارمونيكاي غرب خيلي راحت در ارتباط هستم ولي هنوز نتوانستم با اساتيد و پيشكسوتان كشور خودم ملاقات جدي داشته باشم، كار كردن با اساتيدي همچون استاد كلهر و استاد عليزاده كه بازمانده نسل مهمي از موسيقي ما هستند، برايم اهميت دارد كه اميدوارم ميسر شود، البته به تلاشم ادامه ميدهم تا اين اتفاق بيفتد.
به عنوان يك فرد تجربهگرا كه ميگوييد دوست داريد كارهاي نو انجام دهيد، افق كاري آينده شما چيست؟
چالشي كه الان شروع كردم و احساس ميكنم كه مسيري طولاني دارد رسيدن به سبكي از خودم است كه آهسته آهسته سعي دارم به آن برسم؛ شايد اين حرف خيلي بزرگ باشد ولي در ذهن من هست و هميشه آن را بيان ميكنم. الان ساز من در سبكهاي مختلف مثل موسيقي آيريش، اسكاتيش و جز، اجرا ميشود كه همگي برگرفته از فرهنگهاي سرزمينهاي مختلف هستند. از خودم ميپرسم چرا اين موسيقي از ايران نيايد و مخاطبان آن را نشنوند؟ احساس ميكنم اگر در اين زمينه قدم برداشتم، بايد به نتيجهاش برسانم؛ نميدانم نتيجهاش چيست يا قرار است در آينده با چه كساني ساز بزنم يا چه اتفاقهاي ديگري ميافتد ولي تمام تلاشم اين است كه موسيقي خودمان را با اين ساز و با لحني كه خودم به آن ميرسم به سبك و استايلي تبديل كنم كه شايد آنها هم دوست داشته باشند، تجربهاش كنند.
شما با نوازندگان خارجي هارمونيكا ارتباط داشته و داريد؛ در ايران هم نزد كسي كه در اين زمينه صاحب ايده باشد، رفتهايد؟
راستش در ايران كسي نبوده است. اينطور نيست كه بخواهم به كسي بياحترامي كنم و اگر واقعا نوازنده صاحب ايدهاي در ايران وجود داشت، من حتما پيش او ميرفتم و آموزش ميديدم در حال حاضر هم اگر ببينم كسي در اين زمينه چيزي بلد است، سريع با او ارتباط برقرار ميكنم، حتي اگر ۱۰ يا ۲۰ سال از من كوچكتر باشد، من از او ياد ميگيرم؛ ولي تاكنون كسي در زمينه هارمونيكا نبوده است. اغلب هارمونيكا ساز اصلي آنها نيست...
يعني در زمينه آموزش اين ساز كه شايد كمتر جدي گرفته ميشود، موانعي هست؟
من ۱6-۱5 سال پيش، تمام تلاشم را كردم كه هنرجوياني كه به سمت من ميآيند و تمام دغدغه آنها ادامه دادن درست اين ساز است، كار را پيبگيرند. خدا را شكر كساني كه آمدند، هنوز ادامه ميدهند و مسير را پيش ميروند البته برخي از آنها در تهران نيستند كه يا به وركشاپ من آمدند يا كارهاي مرا گوش دادند يا هنرجويم بودند. احساس ميكنم در حال حاضر آموزش اين ساز بسيار فراگير شده ولي اينكه آيا اين آموزشها اصولي است يا طبق طرح درس درست و آكادميك پيش ميرود يا نه، نميتوانم نظر خاصي بدهم... اگر بگويم كه هيچ كدام به درستي درس نميدهند، اشتباه گفتهام و اگر هم بگويم همه به درستي تدريس ميكنند، باز هم اشتباه است. احساس ميكنم هر مدرسي بر اساس توانايي و سواد خود، اين ساز را آموزش ميدهد و چون اين مساله موجب زياد شدن فراگيرندگان اين ساز است بد نيست ولي واقعيت اين است كه كيفيت را هم بايد در نظر گرفت. نكته ديگر اينكه براي آغاز راه برخي آموزشها خيلي هم خوب است ولي كسي كه بخواهد مثل من هارمونيكا را دغدغه اصلياش كند شايد در ايران برايش سخت باشد.
در پايان به خوانندگان ما از كارهاي قديمي كه بازخورد زيادي داشتند به خصوص موسيقي فيلمها بگوييد و همچنين كارهاي پيش رو...
همكاري با هنرمندان ارجمندي همچون فريدون شهبازيان، ستار اوركي، بابك بيات، كارن همايونفر، ابراهيم معلوف، هوشيار خيام، حمزه يگانه، علي بيرنگ، مليحه سعيدي و... از افتخارات من است. علاوهبر اين با خوانندههاي پاپ زيادي براي ضبط آلبوم و اجراي كنسرت همراه شدم، از جمله سيروان خسروي، ماني رهنما، رضا صادقي، رضا يزداني، مجتبي كبيري، محسن چاوشي، سينا حجازي، حميد حامي، احسان خواجهاميري، مهدي يغمايي و... صداي سازم براي مخاطبان شما شايد در فيلمها، سريالها و تئاترها هم آشنا باشد، از جمله در كارهايي مانند «كلاه پهلوي»، «خاموشي شب»، «مرد هزار چهره»، «مسير انحرافي»، «خداحافظ بچه»، «كارناوال مرگ»، «شوخي كردم» و... صداي ساز من شنيده ميشود. همنوازي با ۱۱ نوازنده برتر دنيا در پروژه ماريانو ماسلو هم از افتخارات ديگر من است و خوشحالم كه در اين پروژه شركت داشتم. ضبط قطعات فولك گيلان با سامان ايوبي و انتشار چندين ترك با حمزه يگانه هم در شمار كارهاي پيش روي من است.