حديث روشني| ترور شهيد سیدحسن نصرالله همزماني داشت با افزايش گمانهزنيها درباره دستاورد سفر مسعود پزشكيان و تيم همراهشان به نيويورك. با اين همه حمله اسراييل به مقر مركزي فرماندهي حزبالله و ترور فرماندهان ارشد اين جنبش و در راس آنها سیدحسن نصرالله، معادلات حاكم را پيچيدهتر كرد و موجب شد تا بار ديگر فرضيه رويارويي ادعايي- احتمالي تهران و تلآويو برجستهتر شده و گزاره تعامل با غرب به حاشيه رانده شود، هر چند گروهي از تحليلگران باور دارند كه رايزني جهت متوقف كردن اسراييل كماكان در اولويت است و تهران نبايد با انداختن خود در تله اسراييل، وارد بازي پيچيده اين بازيگر شود.رضا نصري در گفتوگوي اختصاصي خود با روزنامه اعتماد ضمن تاكيد بر اين گزاره كه رويارويي مستقيم ميان ايران و اسراييل، گزينهاي مطلوب براي تهران نيست از تاكتيك مقاومت فرسايشي گفت؛ مقاومتي كه در درازمدت ميتواند اسراييل را در سه حوزه سياسي، اقتصادي و امنيتي از پاي در آورد. رضا نصري در بخش ديگري از مصاحبه خود با «اعتماد» به ابعاد سفر پزشكيان به نيويورك پرداخت و تاكيد داشت: امروز ايران به بازيگري تبديل شده كه كشورهاي غربي نميتوانند نقشآفرينياش را در معادلات منطقهاي و جهاني ناديده بگيرند. از منظر اين كارشناس ارشد روابط بينالملل، غرب به خوبي ميداند كه براي تحقق اهداف خود نبايد در باب ايران به اهرم فشار متوسل شود، بلكه بايد بستر را براي تعامل و رايزني هموار سازد؛ چراكه اين مولفه ميتواند كم هزينهترين راه براي نيل به درك مشترك باشد. (لازم به ذكر است كه روزنامه اعتماد در دو بازه زماني متفاوت با رضا نصري گفتوگو داشت، بخش دوم مصاحبه پيش رو پيش از ترور دبيركل حزبالله لبنان و بعد از پايان سفر رييسجمهوري و با هدف بررسي ابعاد سفر ايشان و تيم همراهشان انجام شد.)
ترور شهيد سیدحسن نصرالله، دبيركل حزبالله لبنان براي ايران و محور مقاومت چه معنايي دارد و به چه شكل ميتواند معادلات منطقهاي چون خاورميانه را تحت تاثير قرار دهد؟
ترور آقاي سیدحسن نصرالله يك تاثير كوتاهمدت و يك تاثير بلندمدت دارد. در كوتاهمدت، طبيعتا ترور ايشان خسارت سنگيني براي حزبالله و جنبش مقاومت محسوب ميشود؛ يك امتياز سياسي نيز براي نتانياهو است كه ميتواند در فضاي سياست داخلي از آن بهرهبرداري كند. در خارج از اسراييل نيز اين فرصت را به اسراييل داده تا در برابر افراد و احزابي كه در غرب مخالف تداوم جنگ هستند، ايستادگي كند. اما در بلندمدت، ترور شهيد سیدحسن نصرالله موجب خواهد شد، با روي كار آمدن نيروي جوان در صفوف فرماندهي، حزبالله مصممتر، قاطعانهتر و با مواضع تندتر نسبت به رژيم اسراييل وارد ميدان شود. فراموش نكنيم حزبالله يك جنبش اصيل آزاديبخش است كه از دل جامعه لبنان به پا خاسته و مادام كه دليل وجودي آن پا برجاست، نه تنها با حذف فيزيكي از بين نخواهد رفت، بلكه تقويت خواهد شد. رژيم اسراييل در طرح ترور سيدحسن نصرالله جنبه اجتماعي و رواني امر «مقاومت» را كاملا ناديده گرفته است و تبعات آن را خواهد چشيد.
شواهد نشان ميدهد استراتژي نتانياهو و كابينه جنگي اسراييل تداوم جنگ است، در صورت صحت چنين فرضيهاي، اگر حملات اسراييل به لبنان و ديگر پايگاههاي مقاومت متوقف نشود، ايران و مقاومت چه گزينههايي در اختيار دارند؟
ورود مستقيم به جنگ با اسراييل - به دلايل مختلفي - بهترين گزينه براي ايران نيست. هر بار از سوي ايران به صورت مستقيم تهديدي متوجه اسراييل شده، ميلياردها دلار پول و اسلحه از سوي امريكا به سمت اسراييل گسيل شده و توان تهاجمي آن با سرعت مضاعف افزايش يافته است. در نتيجه هر اقدامي كه امروز به ظاهر موجب بازدارندگي شود، در نوبت بعد بايد تشديد شود. در نتيجه اگر صرفا از منظر بازدارندگي به موضوع نگاه كنيم، فوايد كوتاهمدت ورود مستقيم به جنگ با اسراييل به معايب بلندمدت آن نميارزد. آنچه اسراييل را در بلندمدت از پا درخواهد آورد، مقاومت فرسايشي است كه هم فضاي حاكم در داخل اسراييل را ناامن و متشنج ميكند، هم آسيب اقتصادي به آن ميرساند، هم كوچ مهاجران به سمت اسراييل را متوقف ميسازد - يعني از منظر دموگرافيك به آن ضربه ميزند - و هم اسراييل را در افكار عمومي جهان منفورتر و منزويتر ميسازد. از اين رو، معتقدم بهتر است ايران - بهرغم همه هزينههايي كه تاكنون پرداخت كرده - شيوه «مرگ با هزار زخم چاقو» را پيش بگيرد. اين راهبرد نيز مستلزم درگيري مستقيم نظامي نيست. در كنار آن نيز لازم است دستگاه ديپلماسي - با همكاري ميدان - مناسبات با كشورهاي عرب منطقه را به نحوي سامان بخشد كه از ورود به «پيمانهاي ابراهيم» منصرف شده و به سمت ايجاد يك نظم جديد منطقه با همراهي ايران حركت كنند. در بلندمدت، نظم نوين منطقه يا حول محور «پيمانهاي ابراهيم» سامان ميگيرد يا حول محور طرحي كه ايران - ذيل نام «منطقه قوي» - ارايه داده، شكل خواهد گرفت. در نتيجه بايد به اسراييل به عنوان يك معضل مزمن نگاه كرد و در راستاي يك سياست راهبردي بلندمدت به آن واكنش نشان داد.
برخي ناظران تاكيد دارند كه امروز ايران بايد توان بازدارندگياش را افزايش دهد؛ ذيل اين گزاره بار ديگر مساله بازتعريف دكترين هستهاي ايران مطرح شده، به باور شما اگر صداهاي حامي چنين استدلالي در داخل بالاتر رود، مسير تنشزدايي مورد تاييد دولت چهاردهم چه سمت و سويي پيدا خواهد كرد؟
آنچه اهميت دارد، موضع رسمي ايران است كه همواره تاكيد داشته به دنبال سلاح هستهاي نيست. آنچه در رسانهها مطرح ميشود مواضع شخصي افراد است و تا حدودي طبيعي است. در هر حال، اقدامات خصومتآميز اسراييل اين تحليل را نزد بخشي از مردم ايجاد كرده كه بايد ما هم سلاح هستهاي داشته باشيم. گناه آن هم گردن كساني است كه ضمن حمايت از اسراييل، مدام ايران را تهديد به اقدام نظامي يا امنيتي ميكنند. اما دكترين دفاعي ايران تابع افكار عمومي نيست و با ملاحظات و دادههاي عميقتري در نهادهاي بالادستي در مورد آن تصميمگيري ميشود. هنوز هم نظام به اين تصميم نرسيده كه بايد سلاح هستهاي داشته باشيم.
يكي از فرضيههايي كه هم در داخل و هم در خارج از ايران بر آن تاكيد دارند، احتمال رويارويي ايران و اسراييل است، حاميان چنين استدلالي مدعياند كه تلآويو تلاش دارد تا پاي ايران را به جنگ كشانده و تا پيش از انتخابات رياستجمهوري در امريكا، واشنگتن را نيز در ميدان با خود همصدا كند، چنين فرضيهاي چقدر قابل اعتناست؟ اگر دكترين اسراييل بر اين مبنا تعريف شده، اهرمهاي تهران چيست؟
معتقدم با وقوع حوادث ۷ اكتبر - و روي كار بودن همزمانِ يك دولت افراطگرا - اسراييل فرصتي يافته تا فضاي امنيتي پيرامون خود را تغيير دهد. به همين خاطر هم به آساني تن به آتشبس نميدهد، چراكه گمان ميكند ديگر به آساني چنين فرصتي نصيبش نخواهد شد. امروز، «آتشبس» براي اسراييل هم يك شكست سياسي و هم يك شكست راهبردي تلقي ميشود و به احتمال زياد نتانياهو را نيز براي هميشه از صحنه سياسي اسراييل و جهان حذف خواهد كرد. در نتيجه بهترين گزينه را نبايد در راهحلهاي نظامي جستوجو كرد. در اين مقطع، بهترين گزينه اتخاذ سياستي است كه آتشبس را به اسراييل تحميل كند.
اجازه دهيد از زاويهاي ديگر، تحولات حاكم را بررسي كنيم. ترورسید حسن نصرالله تنها دو روز بعد از پايان سفر مسعود پزشكيان انجام شد، در شرايط كنوني به نظر ميرسد به واسطه تغيير يكباره معادلات منطقهاي، در مسير تحقق اصل تنشزدايي موانعي ايجاد شده، از يك طرف همصدايي ايالات متحده با اسراييل (هر چند در ظاهر) ميتواند تنشهاي لفظي تهران و واشنگتن را افزايش داده و از طرفي ديگر اين فضا ايجاد شده تا مخالفان هرگونه رايزني با غرب در داخل، دولت چهاردهم را به واسطه رويكردش هدف قرار دهند، ارزيابي شما از شرايط چيست؟
ابتدا بايد تاكيد كنم كه دولت پزشكيان در نيويورك مواضع بسيار سنجيده، اصولي و در عين حال تندي نسبت به اسراييل اتخاذ كرد. آقاي دكتر عراقچي تندترين مواضع را - با تعابيري كه تاكنون در مجامع رسمي به كار گرفته نشده بود - در شوراي امنيت عليه اسراييل و سردمداران و حاميان آن بيان كردند. آقاي دكتر ظريف در پرمخاطبترين رسانههاي امريكا، جنبش مقاومت را به عنوان يك جنبش اصيل آزاديبخش - مانند جنبش ضد آپارتايد آفريقاي جنوبي - معرفي كردند و با زباني كه مخاطب غربي درك ميكند به دفاع از آن پرداختند. آقاي دكتر پزشكيان نيز در هر دو سخنراني خود در مجمع عمومي سازمان ملل متحد، به تمام انگارهها و ترفندهاي اسراييل براي حفظ بقاي خود و توجيه جناياتش پرداختند و از تداوم حمايت ايران از مقاومت سخن راندند. وزارت امور خارجه، حتي سخنراني نتانياهو را هم بيپاسخ نگذاشت و با استفاده از «حق پاسخ» در مجمع عمومي، پاسخ جانانهاي به او داد كه متاسفانه در رسانههاي داخلي بازتاب كمتري داشت. حال، عدهاي در داخل كشور دولت پزشكيان را پس از بازگشت از نيويورك- به دليل مواضعي كه در باب تنشزدايي مطرح كرده - عملا مقصر اتفاقات لبنان ميخوانند و آن را به تلويح و تصريح به خيانت به جنبش مقاومت متهم ميكنند. اين فضاي مسمومي كه آنها در رسانه ملي و شبكههاي اجتماعي عليه دولت به راه انداختهاند نه تنها خلاف اخلاق و انصاف است، بلكه به زبان عربي برگردانده ميشود و طرفداران مقاومت در منطقه را نسبت به ايران بدبين ميسازد. لازم است دستكم در موضوع اسراييل و مقاومت كه موضوع بسيار حساسي براي كشور است، از بازيهاي جناحي دست بردارند و يك رويكرد ملي و مسوولانه اتخاذ كنند. به اين نكته بايد توجه داشت كه مواضع صلحطلبانه دكتر پزشكيان هم از نظر سياسي و هم از نظر ديپلماسي عمومي مواضع هوشمندانهاي بود. در واقع، دولت پزشكيان تصويري كاملا متضاد و برعكس تصوير اسراييل - كه اكنون منفور افكار عمومي جهان است - ترسيم كرد و گفتماني كاملا خلاف گفتمان جنگطلبانه آن ارايه داد. تاثير رويكرد دكتر پزشكيان از آنجا روشن است كه بلافاصله بعد از سخنراني رييسجمهور در مجمع عمومي، سفير اسراييل در سازمان ملل متحد جلوي دوربينهاي رسانهها شتافت تا مواضع او را خنثي كرده و ايران را به عنوان يك عنصر جنگطلب و تنشآفرين در منطقه معرفي كند!
گروهي بر اين باورند كه تهران و واشنگتن ميتوانند از تحولات اخير به عنوان فرصتي براي تنشزدايي استفاده كرده و در گام نخست با تمركز بر اختلافهاي منطقهاي به عنوان پيششرطي براي عبور از چالشهاي مرتبط با برنامه هستهاي ايران و ساير موضوعات بهرهبرداري كنند، اين فرضيه قابل تحقق است؟
واقعيت اين است كه مذاكره زماني شكل ميگيرد كه طرفين به اين نتيجه رسيده باشند كه در حلوفصل يك اختلافِ خاص منفعت مشتركي وجود دارد يا اينكه پذيرفته باشند تداوم «وضعيت موجود» براي هر دو طرف ضرر و زيان فزايندهاي در بر خواهد داشت. در واقع شرط لازم براي آغاز مذاكرات اين است كه يك «اراده سياسي» در طرفين براي حل يك موضوع ايجاد شود. در رابطه با ايران و غرب، وضعيت به نقطهاي رسيده است كه تداوم و تشديد تنش ميتواند پيامدهاي سنگيني براي طرفين در پي داشته باشد. هر دو طرف هم به اين حقيقت اذعان دارند. در نتيجه اينكه در مقطعي تصميم بگيرند تنش را مديريت كنند - يا حتي فصل جديد در مناسبات خود رقم بزنند - دور از ذهن نيست. حقيقت اين است كه ايران به كشوري تبديل شده كه دولتهاي غربي ديگر نميتوانند آن را ناديده بگيرند. اِعمال فشار بيشتر نيز ايران را به تامين خواستههاي آنها سوق نخواهد داد. در نتيجه كم هزينهترين راهحل مبادرت به مذاكره و رسيدن به يك تفاهم مشترك است.
اجازه دهيد به عقب بازگرديم، سه روز پيش از ترور سیدحسن نصرالله، روز چهارشنبه مسعود پزشكيان در سازمان ملل سخنراني كرد و همانگونه كه پيشبيني شد، بر موضوع تنشزدايي و تعامل با كشورهاي غربي به عنوان يكي از محورها و اهداف سفرشان به نيويورك تاكيد داشت. پيش از اين تحولات تهران در اين باره سيگنال مثبتي دريافت نكرد. با در نظر گرفتن اين گزاره دو دريافت متفاوت از حضور رييسجمهوري در نيويورك وجود دارد؛ بخش عمدهاي از رسانههاي غربي اين ادعا را مطرح كردند كه اين سفر فاقد دستاورد بوده و در مقابل گروهي از تحليلگران و رسانهها معتقدند كه سفر اخير فرصتي براي جمهوري اسلامي ايران فراهم كرده تا با گذاشتن گزينههاي ديپلماتيك خود در مقابل طرف غربي رايزنيهاي مقدماتي براي مذاكرات آينده را رقم بزند. كدام يك از دو فرضيه قابل اعتناست؟
معتقدم سفر آقاي پزشكيان زمينه مناسبي براي پيشبرد اهداف سياست خارجي دولت فراهم كرد. ديدارهاي متعددي در بالاترين سطوح با مقامات كشورهاي مورد نظر صورت گرفت؛ زمينه همكاري با مديركل آژانس در مورد پرونده هستهاي ايجاد شد؛ مواضع ايران در پروندههاي حساس بينالمللي - از جمله جنگ در منطقه و جنگ در اوكراين در بالاترين سطح دولت - به وضوح مشخص شد؛ ديدگاه ايران نسبت به نظم جديد منطقه و ملزومات سهگانه ايجاد آن از صحن مجمع عمومي و در ديدارهاي دوجانبه با همسايگان مطرح شد؛ ضمن اينكه از انزجاري كه در افكار عمومي جهان نسبت به رژيم اسراييل ايجاد شده، استفاده شد تا تصوير غلطي كه اين رژيم از ايران ترسيم كرده، شكسته شود. در كنار اين موارد، در راستاي برنامههاي رييسجمهور در زمينه «توسعه اقتصادي»، مذاكراتي در حوزه روابط اقتصادي كشور نيز صورت گرفت و بستر توافق در اين زمينه نيز مهيا شد. به نظرم در مجموع، چه در حوزه سياسي، چه در حوزه ديپلماسي عمومي و چه در حوزه اقتصادي، سفر موفقي بوده است.
درباره تيم همراه پزشكيان هم در محافل داخلي و هم در رسانههاي غربي تفاسير مختلفي مطرح است. چينش هيات ديپلماتيكي كه همراهيشان كردند، تركيبي از مذاكرهكنندگان 2015 بود كه برنامه جامع اقدام مشترك را به امضا رساندند. آقاي عراقچي اين بار در قامت رييس دستگاه ديپلماسي حضور داشتند و آقاي ظريف به عنوان معاون آقاي پزشكيان، رييسجمهوري را همراهي كردند. به باور شما اين چينش سيگنال ارسالي ايران به غرب قلمداد ميشد و نشان از عزم تهران براي رايزني داشت؟ از طرفي رفتار و زبان بدن شخص آقاي رييسجمهور در نشستهاي حاشيهاي نيويورك و فراتر از آن در نشست سالانه مجمع عمومي توجه رسانهها را به خود جلب كرد. آيا گفتمان آقاي رييسجمهوري و چينش تيمي كه ايشان را همراهي ميكنند، از منظر بازيگران غربي (ايالات متحده و تروييكاي اروپايي) قابل اعتناست؟
چينش تيم همراه رييسجمهور به منظور «ارسال پيام» صورت نگرفته است. تركيب افراد در اين سفرها بر اساس «اهداف سفر» شكل ميگيرد. از آنجا كه محورهاي اصلي برنامه سياست خارجي دكتر پزشكيان «توسعه اقتصادي»، «تعامل سازنده»، «ايجاد روابط متعادل و متوازن» و «ارتقاي جايگاه ايران در جهان» بوده، طبيعتا افرادي او را همراهي كردند كه بتوانند در اين سفر به ترتيب در حوزه اقتصادي، مذاكراتي، سياسي و ديپلماسي عمومي با اختيارات، مهارت و تجربه لازم ايفاي نقش كنند.به نظرم آقاي دكتر پزشكيان - به دليل منش و كلام صادقانهاي كه دارند - وجهه متفاوتي از يك سياستمدار به نمايش ميگذارد و اين يك نقطه بسيار مثبت براي ايران است. واقعيت اين است كه بعد از جنگ غزه، وجهه اغلب سياستمداران جهان - به ويژه در كشورهاي غربي - به شدت مخدوش شده و افكار عمومي در بسياري از كشورها نسبت به سياستمداران خود - كه عملا توجيهگر نسلكشي شدهاند - به شدت بدبين و منزجر شده است. در چنين فضايي، طبيعتا اخلاص و راستگويي ذاتي آقاي دكتر پزشكيان وجه تمايزي است كه به چشم ميآيد.
آقاي پزشكيان از آغاز ماراتن انتخابات رياستجمهوري، بر تنشزدايي و احياي تعاملات مشروط با كشورهاي غربي تاكيد دارند. با اين حال فعل و انفعالهاي طرفين در عمل موجب شد كه هم بازيگران غربي نسبت به تضاد گفتمان و عمل ايران ترديد داشته باشند و هم ايران (به واسطه تجربه خروج ترامپ از برجام و انفعال اروپا) بدبين است، در چنين شرايطي آيا ميتوان گفت كه فارغ از تاكيد بر توافق در عمل زمينه براي همصدايي حاصل خواهد شد.
اعتماد و خوشبيني نسبت به طرف مقابل امر مثبتي است، اما «شرط لازم» در مذاكرات بينالمللي نيست. بسياري از كشورها در زماني با يكديگر به مذاكره مينشينند كه قواي نظامي آنها در حال جنگ هستند و اعتماد به حدقل سطح خود رسيده است. در بسياري از موارد، زماني مذاكره صورت ميگيرد كه يك بياعتمادي تاريخي و ذاتي ميان طرفين برقرار است! واقعيت اين است كه مذاكره زماني شكل ميگيرد كه طرفين به اين نتيجه رسيده باشند كه در حلوفصل يك اختلافِ خاص منفعت مشتركي وجود دارد يا اينكه پذيرفته باشند تداوم «وضعيت موجود» براي هر دو طرف ضرر و زيان فزايندهاي در بر خواهد داشت. در واقع شرط لازم براي آغاز مذاكرات اين است كه يك «اراده سياسي» در طرفين براي حل يك موضوع ايجاد شود. در رابطه با ايران و غرب، وضعيت به نقطهاي رسيده است كه تداوم و تشديد تنش ميتواند پيامدهاي سنگيني براي طرفين در پي داشته باشد. هر دو طرف هم به اين حقيقت اذعان دارند. در نتيجه اينكه در مقطعي تصميم بگيرند تنش را مديريت كنند -يا حتي فصل جديد در مناسبات خود رقم بزنند - دور از ذهن نيست.
امروز شاهد دو جنگ هستيم، جنگ در اوكراين و خاورميانه.به نظر ميرسد جنگ اوكراين براي اروپا به چالش هويتي تبديل شده است. آيا ميتوان گفت در چنين مقطعي روابط راهبردي- تاكتيكي ايران و روسيه كه ذيل آن همكاري ادعايي موشكي تهران و مسكو مطرح است (همكاري كه گاهي از آن تحت عنوان رابطهاي گزينشي نيز ياد ميشود) به مانعي در مسير تعامل احتمالي تهران و اين گروه از بازيگران تبديل شود.
از آغاز جنگ اوكراين تاكنون، موضع ايران مبتني بر خاتمه منازعات و برقراري صلح از طريق راهحلهاي سياسي بوده است. منتها در دولت قبل، رويكرد مقاماتِ وقت از يك سو - و اتفاقاتي كه در سال ۱۴۰۱ در صحنه داخلي كشور رخ داد از سوي ديگر - باعث شد ايران و اروپا نتوانند در مورد قضيه اوكراين گفتوگوهاي صريح و قابل ملاحظهاي داشته باشند. اما امروز هم رويكرد كلي دولت تغيير كرده و هم شرايط كشور اين اجازه را ميدهد تا طرفين در راستاي رفع سوءتفاهمها و اتهامات با يكديگر به گفتوگو بنشينند. ضمن اينكه جنگ اوكراين در حال طي كردن مسير خطرناكي است و تداوم آن ميتواند هم براي ايران، هم براي اروپا و هم براي صلح و امنيت جهان حاوي تهديدات فراواني باشد. در نتيجه ميان ايران و اروپا منفعت مشتركي ايجاد شده كه ايجاب ميكند در مورد اين بحران با يكديگر مذاكره كنند. علاوه بر اينكه ايران - به دليل روابط نزديكي كه با روسيه دارد - اين ظرفيت را نيز دارد تا براي حل بحران نقش ميانجي و تسهيلگر ايفا كند.
شايد درك تضاد نسبي ميان گفتمان و عمل ايران براي كشورهاي غربي تا برگزاري انتخابات رياستجمهوري امريكا ادامه داشته باشد، سوال اين است، در صورتي كه ترامپ مهمان جديد كاخ سفيد باشد، ميتوان به پايان شكاف ميان ايران و غرب اميد داشت.
ابتدا بايد ديد بازگشت ترامپ به چه كيفيت و با حضور چه كساني در دولت صورت ميگيرد. تاكنون نشانهها حاكي از اين است كه خود ترامپ و افرادي كه در حلقه نزديك او قرار دارند اغلب موضع مثبتي نسبت به روسيه دارند و با تداوم كمكهاي نظامي و مالي به اوكراين مخالف هستند. اين خود به تنهايي ميتواند زمينهاي براي پيچيده شدن مناسبات ميان اروپا و امريكا باشد. بازگشت ترامپ حتي ميتواند بقاي سازمان ناتو را به خطر بيندازد و اروپا را به سمت ايجاد «استقلال دفاعي» سوق دهد. از هماكنون نيز رييسجمهور فرانسه - امانوئل مكرون - صحبتهاي مهمي در اين زمينه مطرح كرده است. در نتيجه بيش از اينكه موضوع «ايران» عامل شكاف يا نزديكي اروپا و امريكا شود، به احتمال قوي اين موضع «اوكراين» خواهد بود كه ميتواند به عامل تحولات قابل ملاحظهاي در روابط ميان اين دو تبديل شود. در هر حال از الان نميشود نسبت به نقش و جايگاهي كه ايران در چنين صحنهاي پيدا خواهد كرد، نظر واضحي داد.