درباره كتاب «عليه رژيمهاي غذايي»
ذهن آگاه خوردن
اميرحسين خداپرست
آيا شما هم مثل من اضافهوزن داريد؟ آيا، مثل من و بسياري از اطرافيانتان، چندينبار كوشيدهايد عددي را كه روي ترازو ميبينيد پايين بياوريد اما موفق نبودهايد يا پس از موفقيتي نسبي و موقت، دوباره همان عدد قبلي يا حتي عددي بالاتر از آن را ميبينيد؟ اگر اينگونهايد، شايد بد نباشد اينبار راه پيشنهاده اِوِلين تريبول و اليز رِش را در كتاب انقلابي عليه رژيمهاي غذايي در پيش بگيريد. عنوان فرعي كتاب به ما ميگويد كانون تمركز اين كتاب مفهومي با عنوان غذا خوردن غريزي است و هدفش برتري دادن به آرمان سلامت در مقابل آرمان لاغري. نويسندگان كتاب در پيشگفتار آن توضيح ميدهند كه در مقام متخصص تغذيه مدتها كوشيدهاند مراجعانشان را به كمتر غذا خوردن، مصرف غذاهاي كمكالري يا حتي حذف برخي از خوردنيها ترغيب كنند اما با ملاحظه برخي مطالعات و نيز شكستهاي مكرر مراجعان دريافتهاند كه شايد تغيير نگاهي لازم باشد. انقلابي عليه رژيمهاي غذايي بيانگر اين تغيير نگاه است.
استدلال اصلي نويسندگان كتاب اين است كه ما آدميان موجوداتي خاصايم كه كاركرد مغزمان برآمده از تعاملي بين غريزه، احساس و فكر است. مغز ما بخشهايي مختص هر يك از اين عوامل دارد: ناحيهاي كه آن را با نام مغز خزنده ميشناسيم متكفل عمل و عكسالعمل غريزي ما است. از پسِ تكامل، ناحيهاي ديگر در مغز ما شكل گرفته است كه آن را با نام مغز مياني ميشناسيم و احساسات و رفتارهاي اجتماعيمان را تدبير ميكند. علاوه بر اين دو، نئوكورتكس يا مغز منطقي ناحيهاي در مغز است كه متكفل تفكر و زبان است. مغز منطقي كاركرد دو ناحيه پيشين را ضبط و مهار نميكند بلكه آنها را درك ميكند و به آنها يكپارچگي ميبخشد. به گفته نويسندگان، غذا خوردن هر سه ناحيه مغز ما را به كار ميگيرد و طبعا اصلاح و بهبود فرآيند آن نيز نيازمند اصلاح و بهبود تعاملهاي اين هر سه ناحيه است.
ما در دوران نوزادي و كودكي بيشتر به شيوهاي غريزي غذا ميخوريم ولي هر چه بزرگتر ميشويم، احساسات و افكارمان در تصميمهايمان درباره غذا خوردن پررنگترميشوند. پيشنهاد نهايي نويسندگان اين است كه بكوشيم خود را به خورندگاني غريزي تبديل كنيم كه در انتخاب غذا، حجم غذا و زمان خوردن غذا مغزمان را به صورتي يكپارچه به كار ميگيريم: «اول ميزان گرسنگي خود را ارزيابي كنيد؛ سپس به اين فكر كنيد كه چه غذاهايي ممكن است گرسنگي شما را برطرف كند و براي ذائقه شما راضيكننده باشد.» (ص 3).
به نظر ميرسد نويسندگان غذا خوردن غريزي را به منزله نوعي ذهنآگاهي در خوردن لحاظ ميكنند. نتيجه اين است كه وقتي ميخواهيم چيزي بخوريم ذهنمان را درگير كاري ميكنيم كه قصدش را داريم. به گرسنگي، سيري، ميزان رضايت از خوردن، افكار و احساساتمان درباره آنچه قصد خوردنش را داريم و نشانههايي كه اين حالات را برايمان آشكار ميكنند توجه ميكنيم. بهمرور در تشخيص اين نشانهها مهارت مييابيم و گونهاي خِرد دروني مستمر براي خوردن در خود مييابيم. در واقع، رفتار خوراكي خود را با گوش دادن به بدنمان كه گنجينهاي از اطلاعات مربوط به رفع نيازهاي زيستي و رواني است، شكل ميدهيم. اين موجب ميشود از مصايبي مانند پرخوري ناشي از اضطراب و هيجان تا حدي بركنار بمانيم، پرخوريهايي كه گرچه بهظاهر ما را آرامتر ميكنند، بعد از مدتي كوتاه منشا اضطراب و عدمرضايت ميشوند.
با اين انديشه محوري، آنچه در انقلابي عليه رژيمهاي غذايي اولويت دارد نه عدد روي ترازو بلكه رضايت دروني برآمده از خوردن است، رضايتي كه لزوما با مشاهده عددي خاص روي ترازو منطبق نيست بلكه برآمده از تلاش يكپارچه مغز ما براي رفع نياز بدن و افزايش آگاهي ما از بدنمان است: «غذا خوردن غريزي فرآيندي است كه قيد رژيم غذايي را ميزند (كه فقط ميتواند به محروميت، سركشي و افزايش مجدد وزن منجر شود). اين به معناي بازگشت شما به ريشههايتان و اعتماد به بدن و نشانههاي آن است.» (ص 16) زيرا تمركز صرف بر وزن، كه كار اصلي رژيمهاي غذايي است، ما را به سوي اندازهگيري نوع، حجم و زمان خوردن بنا بر سنجهاي خارجي سوق ميدهد درحالي كه غذا خوردن غريزي ما را به دريافتن نشانههاي دروني بدنمان فراميخواند.
فصلهايي از عليه رژيمهاي غذايي به طرح پشتوانه علمي غذا خوردن غريزي، شكست فراگير رژيمهاي غذايي برآمده از فرهنگ لاغري استايي و چاقي استيزي در زمانهمان و نيز فهم ما از خودمان در مقام خورنده اختصاص يافتهاند. سپس، نويسندگان قواعدي را بهتفصيل پيش نهادهاند: 1- نگرش نادرست رژيم گرفتن را رها كنيد. 2- به گرسنگي خود ارج نهيد. 3- با غذا آشتي كنيد. 4- پليس غذايي را به چالش بكشيد. 5- عامل رضايتمندي را پيدا كنيد. 6- سيري خود را حس كنيد. 7- با احساسات خود با مهرباني روبهرو شويد. 8- به بدن خود احترام بگذاريد. 9- تحرك داشته باشيد و تفاوت را احساس كنيد. 10- سلامتي خود را با ميانهروي در خوراك محترم بشمريد. اين ده فرمان، به گمان نويسندگان، ما را به سوي خوردن غريزي پيش ميبرند، خوردني كه در آن اولويت با سلامت است، نه لزوما لاغري.
با اين معرفي اجمالي، بد نيست دفعه بعدي كه روي ترازو ميرويد و عدد وزنتان را ميبينيد، به جاي گرفتاري در چنبره احساساتي مثل خشم، استيصال و نااميدي، كتاب انقلابي عليه رژيمهاي غذايي را در دست بگيريد و ورق بزنيد. به نظرم، آنچه در پيشگفتار كتاب از قول خوانندگان آن خواهيد خواند، ميتواند انگيزهاي قوي در شما ايجاد كند كه آن عدد را فراموش كنيد و بكوشيد غذا خوردن غريزي را درپيش بگيريد.
عضو هيات علمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران