فلسفه ارسطو درباره طبیعت
اندیشه ارسطو حتما یکی از اجزاي تشکیل دهنده تمدن انسانی در سراسر جهان شده است و این سخن مبالغهآمیزی نیست. اولا کاربرد برخی مفاهیمی که جعل او بوده است اکنون برای انتقال و بیان افکار و تجربهها و مسائل، گریزی نیست. بسیاری از واژهها هنوز صورت یونانی خود را حفظ کردهاند و برخی دیگر به مهمترین معنایی که داشتهاند، به عنوان معادل لاتینی مصطلحات ارسطو اکنون جا افتادهاند.
چنانکه عزتالله فولادوند، مترجم شهیر آثار فلسفی درباره وی مینویسد: تاثیر چندین سده تعالیم وی سبب تثبیت اصطلاحاتی از این قبیل بوده است: «موضوع» یا «نهاد» یا «فاعل»، «محمول» یا «خبر» در منطق و دستور زبان؛ «صورت» و «ماده» در بیان دو جنبه همبسته هر چیز؛ «فعل» یا «فعلیت» به عنوان قدرت فعالی که بر ذات چیزی عارض میگردد؛ «بالقوه» به معنای آنچه به حال کمون است، ولی میتواند سربرآورد. واژههایی چون «جوهر»، «ماهیت»، «کم»، «کیف»، «عارضی»، «نسبت»، «علت»، «جنس»، «نوع»، «فرد» و «لایتجزا» فقط نمونههای کوچکی است از اصطلاحاتی که هنوز نشانههای فلسفه ارسطو در آنها دیده میشود.
گذشته از زبان، ویژگیهایی که مجموعا یا جداگانه مکتب ارسطو را مشخص میکنند، عبارتند از: نگرش انتقادی نسبت به نظریات گذشته یا معاصر یا فرضیهها، از نظر روش فلسفی؛ طرح مشکلات نظری و بحث در آنها؛ کاربرد استدلال قیاسی برمبنای اولیات یا حقایق کلی مکشوف و اخذ نتایجی با دامنه محدودتر؛ و استفاده از اَشکال قیاس در استدلالهای برهانی یا اقناعی.
متافیزیک ارسطو
در متافیزیک یا نظریه هستی، مکتب ارسطو متضمن اعتقاد به این امور است؛ اولویت فرد در عالم وجود؛ قابلیت تطبیق مجموعهای معین از مفاهیـم تبیینی
-مـانند مقولاتِ ۱۰گانه، جنس و نوع و فرد، ماده و صورت، قوه و فعل، ذاتی و عرضی، عناصرِ ۴گانه و کیفیات اساسی آنها و علتهای ۴گانه (صوری، مادی، فاعلی و غایی)- بر واقعیت و هستی؛ وجود نفسْ به عنوان صورت جداییناپذیر هر جسم زنده (آلی) در موالید جانوری و گیاهی و اولویت فعالیت نظری بر عملی.
فلسفه طبیعت ارسطو
در فلسفه طبیعت، مکتب ارسطو به معنای موضعی خوشبینانه نسبت به هدفها و تدبیرهای طبیعت و اعتقاد به کمال و جاودانگی افلاک زمین مرکزی است که به نیروی محرکاتی ذیشعور به پیش رانده میشوند و در حرکت دورانی خود ستارگان و خورشید و ماه را به همراه میبرند و در عالم تحتالقمر تاثیر میگذارند و نیز قول به اینکه جسمهای سبک طبیعتا از مرکز زمین به بالا میروند و اجسام سنگین طبیعتا با سرعتی متناسب با وزن خود به سوی آن به حرکت درمیآیند.
کلمه «فیزیک» که عنوان این اثر است حرفنگاریِ عنوان یونانی آن است، نه ترجمه آن. ترجمه درست آن «در طبیعت» است. بیش از یکسوم همه نوشتههای ارسطو ذیل این عنوان کلی «در طبیعت» جای میگیرد. رساله فیزیک مشتمل بر هشت کتاب است و در واقع فقط دو کتاب اول آن است که مقدّمهای کلّی بر تحقیق درباره طبیعت است. در کتاب اوّل، ارسطو درباره چیزی بحث میکند که خود آن را «مبادی» موضوعات طبیعی میخواند و این، اندکی بعد، به صورت تحلیلی در میآید درباره مبادی حرکت، نه تنها حرکت «طبیعی»، بلکه هر نوع حرکتی. در کتاب دوم شروع میکند به توضیح این معنی که چرا باید چنین باشد: به عقیده او، طبیعت را باید مبدا حرکت دانست، ولی حرکت از نوعی خاصّ. ارسطو، به خصوص در این کتاب -و تا اندازهای هم در کتاب اوّل- میخواهد ما را، نه فقط با چیزی که آن را فیزیک مینامیم، بلکه با علم طبیعی به طور کلی، ازجمله زیستشناسی، آشنا کند.
نظریهای که در این کتاب درباره طبیعت و تغییر عرضه شده، دستکم در کلیات آن، به مدتی نزدیک به هجده قرن مقبول بیشتر دانشمندان و فیلسوفان بود و از سوی دیگر از سده هفدهم میلادی تاکنون به عنوان نظریهای شناخته میشود که ظهور فیزیک جدید بیاعتباری آن را نشان داده است.
کتاب «فیزیک» ارسطو ازجمله آثار مهم وی است که همچنان در جهان خوانده می شود و مورد توجه قرار دارد. این کتاب با ترجمه اسماعیل سعادت، مترجم صاحبنام آثار فلسفی و همچنین بازنگری و ویرایش حسین معصومی همدانی توسط انتشارات هرمس منتشر شده است. این کتاب علاوه بر فصول اصلی، دارای یک فصل مقدمه است که آشنایی با ارسطو را برای خوانندگان فارسیزبان تاحدودی راحتتر کرده است. مقدمه این کتاب خود متشکل از دو بخش است که در بخش اول به مباحثی نظیر کلیات، حوزه و ماهیت فیزیک، پیشینیان ارسطو، منطق و مابعدالطبیعه ارسطو، کیهانشناسی ارسطو، مبادی تغییر: ماده، صورت و عدم، طبیعت چیست؟ پرداخته شده است.
بخش دوم نیز حاوی مباحثی پیرامون ولادت، مصايب و مرگ فلسفه طبیعی، بنای نوارسطویی، برنامه فیزیک ارسطو، وحدت فیزیک، ساختار فیزیک، نظریه ارسطویی تغییر، علم طبیعت و مابعدالطبیعه و فیزیک پس از ارسطو پرداخته شده است.