شهداي گمنام جنگ، تابلويي پررنگ و لعاب و ديگر هيچ
مرجان يشايايي
مسافراني كه با اتوبوس فاصله شهرها را طي ميكنند، ميدانند ايستگاههايي وجود دارد كه اتوبوسها چند دقيقهاي در آنجا توقف ميكنند تا مسافران كمي استراحت كنند. در اين ايستگاهها اغلب فروشگاههايي براي خريد اجناس دمدستي، كافيشاپهايي كه قرار است در آن مجال كوتاه خدماتي به مشتريانشان ارايه كنند و سرويس بهداشتي وجود دارند، اما در برخي از اين ايستگاههاي شلوغ و البته در سطح شهرها يا در قله كوههايي كه مردم به قصد تفريح پا به آنجا ميگذارند، تابلوهاي فلزي با خط نستعليق و چند رنگ ميبينيد با عنوان «مقبره شهيد/شهداي گمنام». در سفر اخير من به شاهرود در يك ايستگاه بينراهي چشمم به يكي از اين تابلوها خورد كه وسط تابلوهاي ديگري كه براي اعلام مراكز خدمترساني در آن محوطه نصب شده بودند، سخت مهجور مينمود. ايران از سال 1359 تا 1367 در جبههاي به طول هزار كيلومتر درگير جنگي هشت ساله بود كه طولانيترين جنگ كلاسيك قرن بيستم لقب گرفت. اين جنگ گوشههاي تاريك و روشن فراواني دارد كه هنوز با گذشت نزديك به چهار دهه بسياري از آنها مغفول ماندهاند، اما موضوع آنهايي كه براي دفاع از آب و خاك مادريشان حتي نشاني براي خود نخواستند، از همه غمبارتر است. فرهنگ سلحشورانه دفاع ملي در تاريخ ما ريشههايي عميق دارد و مشهورترين آن جنگهاي ايران و روس در قرن نوزدهم ميلادي است كه بهرغم همه فداكاريهاي ارتش غيرمجهز ايران، معاهده گلستان در سال 1192 شمسي (1813م) و 14 سال بعد، معاهده تركمانچاي در 1206 شمسي (1828م) بخش بزرگي از خاك ايران را جدا كرد. جنگهاي هشت ساله با عراق از اين جهت غرورآفرين است كه با وجود هجوم گسترده دشمن، هيچ تكهاي از خاك ايران جدا نشد. در اين ميان شهداي فراواني بودند و هستند كه هرگز شناسايي نشدهاند و مزارشان را در هر گوشه و كناري ميشود ديد مثل ايستگاههاي اتوبوس بين شهري كه مردمي كه به سرعت به دنبال برآورده كردن احتياجات شخصي خود هستند، تنها دغدغهاي كه ندارند، اداي احترام به شهداي گمنام هشت سال جنگ است.
هر كشوري كه درگير جنگ بوده، بنايي نمادين براي اداي احترام به شهداي گمنام خود دارد كه با دقت تمام طراحي شده تا شكوه ايثارگري فرزندانش را فرياد بزند. فضاي گستردهاي با نمادها و نقاشيها و مجسمهها كه حداكثر احترام را در بازديدكننده خود برانگيزاند. اين بناهاي يادبود همان جاهايي هستند كه هر گردشگري ابتدا به ديدارشان ميشتابد، در مناسبتهاي ملي مراسمي باشكوه در آنها برگزار ميشود و هر رييسجمهور يا پادشاهي كه به قصد ديدار رسمي از كشورهاي ديگر ميآيد، بايد در اولين اقدام خود از آن مكان بازديد و به احترام سربازان گمنامي كه حتي نشاني براي خود نداشتهاند، تاج گلي نثار كند. در اغلب اين جاها ديوارهايي سنگي وجود دارند كه مشخصات تمامي كشتهشدگان جنگ بر آنها حك شده تا حتي نوادگان آنها بعد از چند نسل بتوانند سراغ گذشتگان شهيد خود بروند و نامشان را به فرزندانشان نشان دهند. در بسياري از بناهاي سرباز گمنام، در پاريس يا مسكو، مشعلي همواره ميسوزد كه نماد ياد و خاطره هميشگي مجاهدان راه وطن باشد. در ايران اما هيچ جاي باشكوهي نيست كه يادي از اين عزيزان را تداعي كند، هيچ مشعلي به ياد آنها نميسوزد و هيچ رييس دولتي تاج گلي نثار خاطره آنها نميكند و هيچ ديواري نيست كه نام شهداي جنگ بر آن حك شده باشد. شايد در آيندهاي نه چندان دور ساخت و سازهاي بيپايان در كشور ما يا سيلاب و زلزلهاي، حتي همان تابلوي رنگين را هم از جا بكند و نيست كند.