• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5909 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان

يادي از داوود پيرنيا به مناسبت سالگشت كوچ او

سروي به جاي دوست

ناهيد جباري

 تصويري كه ذيل اين يادداشت ديده مي‌شود، جناب شهرخ، پورِ داناي داوود پيرنيا، لطف كرده و ارسال فرمودند، اين تصوير تا به امروز در جايي منتشر و ديده نشده بود. حال غريبي دارد.‌ نجيب‌زاده‌اي آراسته و برازنده در باغي به تنهايي نشسته و محو منظره‌اي زيبا در باغ، انگار گوش به فرمان حكم تقدير در قله عمر است تا بشنود و كمر همت به خدمت ببندد.‌ تاريخ ثبت اين عكس، پيش از سال ۱۳۳۴ است.
پسر مشيرالدوله شايسته و زبانزد براي احراز بالاترين مناصب دولتي بود. با خلعت وزارت يك قدم بيشتر فاصله نداشت، گرچه از سال ۱۳۲۶ ديگر قيد خدمات دولتي را زده بود، اما در اجتماع، خوش درخشيده بود. از وزارت عدليه (دادگستري) كه يادگار علي‌اكبر داور بود تا تاسيس كانون وكلا، تاسيس دارالتأديب (پرورشگاه)، تاسيس اداره احصاييه (آمار) در وزارت دارايي تا رياست سازمان بازرسي كل كشور و معاونت نخست وزيري در دولت احمد قوام (قوام‌السلطنه) هر جا كه بود، موسس بود. اگرچه اشرافيت، ميراث خانوادگي او بود و جز اين تصوري براي زندگي او نمي‌رفت، اما در خون او شرابي روحاني مي‌جوشيد كه مستي آن، مسير موروثي زيستش را تغيير داد. از نوجواني دلباخته شعر و موسيقي و زيبايي و معرفت‌اندوزي بود. همان هم بر او غالب آمد كه سعدي شيرازي وصف شيواي آن را بيش از 800 سال پيش گفته بود: «حديث عقل در ايام پادشاهي عشق/ چنان شدست كه فرمان حاكم ِمعزول...»  داوود پيرنيا از رخت و بخت وزارت چشم پوشيد، راهبري نشر شعر و موسيقي كلاسيك ايراني در رسانه ملي را عهده گرفت و به تعبير ميرعليرضا ميرعلي‌نقي: «باغبان گلها»يي شد كه اگر چنين نمي‌شد، امروز  از آن گلستان، شوره‌زاري بيش  نمانده  بود. داوود پيرنيا چنين رادمردي بود؛ تصميم او موجي از شماتت و شگفتي را برانگيخت، اما پيرنيا، آزاده‌اي رهيده از سوداي نام و ننگ مي‌دانست «قدر درويشي كسي داند كه شاهي كرده است» هماني شد كه استاد روح‌الله خالقي درباره پيشواي هنري و اخلاقي‌اش، استاد علينقي وزيري نوشته بود: «وزيري شمشير را كنار گذاشت و مضراب را برداشت و اكنون كتابي درباره‌اش نوشته مي‌شود، در حالي كه اگر به راه پدران خود رفته بود اكنون بيش از دو سطر سرگذشت نداشت.» داوود پيرنيا برنامه گلها را با هدف معرفي ادبيات منظوم كلاسيك ايران آغاز كرد. اوايل كار اولويتش شعر بود و پس زمينه آن، موسيقي. به تدريج جاي اين دو اولويت تغيير كرد.‌ جادوي موسيقي بر نشات شعر در وجود او چيره شد. در اين تغيير سرنوشت‌ساز، بيش از همه، استاد روح‌الله خالقي نقش داشت و البته استادان ديگري كه خالقي و پيرنيا در خانه‌هاي تك‌تك آنان را زدند و به برنامه گلها دعوت‌شان كردند: مرتضي محجوبي، حسين تهراني، لطف‌الله مجد، حسينعلي وزيري‌تبار، اديب خوانساري، بنان، حسن كسايي، سليم فرزان، علي تجويدي، جواد معروفي، جهانگير ملك، رضا ورزنده، قوامي، پژمان بختياري، رهي معيري، نواب صفا، بيژن ترقي و بسياري از خوبان دگر.
راهنما و پشتيبان اين حركت سرنوشت‌ساز هم استاد ابوالحسن صبا بود كه ميداني سالم و درست براي ارائه موسيقي را شناخته بود و هدفش معرفي هنرمندان واقعي و شاگردان باذوقش بود و براي خود هيچ چيزي نمي‌خواست. آرم برنامه گلها كه نغمه مثنوي سه‌گاه آن با نفس نيرومند محمد شيرخدايي از كلارينت بيرون مي‌آمد، به تدريج نوازشگر روح مردماني شد كه در امواج  موسيقي تسلي  مي‌يافتند.   كم كم باغ آرماني پيرنيا گسترده‌تر شد و باغچه‌ها از آن بيرون آمد: «گلهاي جاويدان»، «گلهاي رنگارنگ»، «يك شاخه گل»، «برگ سبز»، «گلهاي صحرايي» و... حتي اولين برنامه كودك براي فرزندان ايران كه پسر كوچكش بيژن پيرنيا  گوينده  آن شد. چه مجالس شاهواري با حضور برترين هنرمندان موسيقي كلاسيك ايراني زير مديريت عاشقانه پيرنيا تهيه و ضبط شدند. شهرزاد قصه‌خوان گلها، نخست روشنك (صديقه رسولي) بود و بعدها آذر پژوهش و فيروزه اميرمعز و سرور پاك‌نشان و فخري نيكزاد هم به جمع شهرزادهاي شعرخوان پيوستند. بانوان خواننده در تاريخ ايران براي اولين‌بار در مكاني غير از محافل عيش و صحنه كافه‌ها صدا از سينه برآوردند: روح‌بخش، ملكه حكمت‌شعار، مرضيه، پوران، الهه و سيما بينا. تمام اينها 10 سال بيشتر نبود و به اندازه صد سال تاثير گذاشت. هنر تكنوازي، ساز و آواز، اركسترهاي تك‌صدا و چند صدا، دكلمه صحيح شعر و چه بسيار تاثيرهاي دامنه‌دار را پيرنيا و همكارانش، تنها با دو ساعت وقت برنامه در روز و با امكانات محدود مالي در فرهنگ موسيقي كلاسيك ايراني به جا گذاشتند كه كتاب‌ها مي‌توان براي آنها نوشت.  بعد از كناره‌گيري تلخ باغبان دلسوخته از مديريت گلها، بنياني كه او گذاشته بود، دو دوره مديريت ديگر را هم گذراند و برنامه‌هاي زيادي هم ساخته شدند، اما آن عظمت و عمق دستاوردهاي دوره پيرنيا ديگر تكرار نشد. تفاوت سطح توليدات اين سه دوره حتي براي شنوندگان غيرحرفه‌اي هم  محسوس است. نيم قرن و سه سال از كوچ باغبان عاشق گلها گذشت تا كم‌كم ارج و قرب واقعي او مشخص شد. اگر اجداد او تاريخ‌نگاران سرزمين ايران بودند، او تاريخ‌ساز موسيقي ايران شد و نامي نازدودني از آن او است، گرچه در اوج پختگي و عاشقي كنار گذاشته شد و اندوهش 5 سال آخر عمرش را سوزاند. گلها جز پيرنيا باغبان ديگري نداشت و ديگران هم البته شايستگي جانشيني او را نداشتند... «باغبان حرامت باد زين چمن چو من رفتم/‌ گر به جاي من سروي غير دوست بنشاني...» جاودانه خواهد ماند نام  و آثار داوود پيرنياي  بزرگ. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون