• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5918 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر

نمايش تاريخ

نسيم خليلي

قصه ترور ناصرالدين‌شاه قاجار از جمله ماجراهاي تامل‌برانگيز و داستان‌وار تاريخ سياسي و اجتماعي ايران به شمار مي‌رود؛ تروري كه به دست مرد ساده‌اي به نام ميرزا رضا كرماني رقم مي‌خورد. ميرزا رضا كرماني يك روستايي ساده بود كه وقتي تحت ستم نايب‌السلطنه‌ كامران‌ميرزا قرار گرفت، تصميم گرفت به پايتخت بيايد و از او به دستگاه حكومت مركزي عارض شود. اما در پايتخت هم كسي شنواي درددل‌هاي ميرزا رضا نبود از همين رو او تصميم گرفت يك پنج ‌لول روسي بخرد و كمر به قتل كامران ‌ميرزا ببندد تا شايد با اين اقدام، مردمي شبيه به خودش را هم از ظلم و اجحاف رها كرده باشد، اما پس از مدتي با خودش فكر كرد چرا آدمي بزرگ‌تر و قدرتمندتر از كامران ‌ميرزا را هدف قرار ندهد؟ مثلا شاه مملكت، ناصرالدين‌شاه قاجار، مخصوصا اينكه حالا ميرزا رضا، در پايتخت با جمال‌الدين اسدآبادي كه يك روشنفكر مبارز بود هم آشنا شده بود و فهميده بود كه دنيا جايي بزرگ‌تر از روستاي زادگاهش، شمس‌آباد نوق است و ستم‌پيشگاني كه در شهرهاي كوچك و روستاها به مردم ظلم مي‌كنند، از ظالمان بزرگ‌تري در پايتخت فرمان مي‌برند. اين مقدمه داستانوار را درباره يكي از رويدادهاي تاريخ قاجاريه از اين رو روايت كردم تا بدين‌ ترتيب نقبي زده باشم به تاريخ‌گرايي در نمايشنامه‌هاي غلامحسين ساعدي؛ كارنامه غلامحسين ساعدي نشان مي‌دهد كه او افزون بر داستان‌نويسي در ادبيات نمايشي نيز موفق و پيشتاز بوده است تا آنجا كه او را در كنار بهرام بيضايي و اكبر رادي يكي از سه ضلع نمايشنامه‌نويسي ايران دانسته‌اند. اما يكي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي او در نمايشنامه‌نويسي، دغدغه‌هاي تاريخي او بوده و همين دغدغه‌هاست كه او را دست به قلم كرده تا روايت ميرزا رضاي كرماني را هم در قالب يك نمايشنامه بازنويسي كند، نمايشنامه‌اي كه ناقص ماند و حتي در زمان حيات ساعدي منتشر نشد. واقعيت آن است كه حميد تبريزي سال‌ها بعد از مرگ ساعدي توجهش به نوشته‌هايي پراكنده از او جلب شده كه ساعدي در دوران جواني و در نشريات محلي تبريز نوشته بود و برد زيادي نداشت و در نتيجه از ياد رفته يا به اندازه كافي بدان‌ها توجه نشده بود؛ تبريزي تا آنجا كه امكانات اجازه مي‌داد اين مجموعه را در قالب يك كتاب گردآوري مي‌كند و به نشر پارسه مي‌سپارد تا به بازار كتاب فرستاده شود. در ميان اين نوشته‌هاي پراكنده تكه اول نمايشنامه ميرزا رضاي كرماني هم هست كه بنا بر توضيح حميد تبريزي در دوازده قسمت نوشته شده و همه متكي بر اسناد و مستندات تاريخي بوده است؛ اينكه يك طبيب قصه‌گو تا اين اندازه به تاريخ و سنديت تاريخي و مخصوصا مردم فرودست در تاريخ توجه نشان دهد، اهميت و مسووليت اجتماعي او را بيش از هر چيز يادآور مي‌شود؛ در واقع بايد اين‌طور گفت كه ساعدي جز توجه به حال و روز مردم و فرودستان زمانه خودش كه در مطب خيابان گيشا و در ميان بيمارانش گاه و بي‌گاه مي‌ديدشان، از مردم گمشده در تاريخ هم غافل نبوده؛ هر چند اين نمايشنامه ناقص است، اما همين بخش اول چنان غرا و رسا و پركشش نوشته شده كه باور به اينكه كل نمايشنامه يك تصويرسازي زنده و درك‌پذير و مردم‌گرا از ماجراي ترور يك شاه به دست يك خرده‌پا در تاريخ بوده را آسان مي‌كند. افزون بر نمايشنامه‌هاي كتاب محاكمه ميرزا رضاي كرماني، كتاب «پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت» ساعدي نيز با همين رويكرد به رشته تحرير درآمده است؛ در تمامي اين پنج روايت نويسنده يك مساله كلان سياسي، يعني انقلاب مشروطيت ايران، را در دل زندگي فرودستان و خرده‌پايان واكاوي كرده است. ساعدي در نخستين روايت اين كتاب يعني «ازپانيفتاده‌ها» كوشيده است از بست نشستن ملامناف در امامزاده سيد ابراهيم بگويد در گريز از فراشان و جلادان شجاع‌الدوله، روايتي كه ساعدي خردمندانه آن را به روايت سوم، يعني روايت «ننه‌انسي»، پيوند مي‌زند و در اين روايت اخير همدلي خودش را با مردم فرودست در نمايشنامه‌اي درخشان و تپنده به اوج خود مي‌رساند؛ روايتي از رنج و اندوه زن فقير غمگيني كه دستفروش است و سيب‌زميني داغ مي‌فروشد در حالي كه به خاطر كارهاي پسرش كه عمله حكومت مرتجع ضد مشروطه بوده است، از سوي مردم و رهگذران مورد ستم و بي‌مهري قرار مي‌گيرد از اين رو كه فضاي سياسي وقت، لبريز از نوميدي و بي‌اعتماي شده بوده است: «ننه‌انسي: سيب‌زميني... آهاي سيب‌زميني، سيب‌زميني پخته، گرم و داغه سيب‌زميني...مشدرقيه: صداتو ببر عفريته. ننه‌انسي[با ترس و تعجب]: چي شده مشدرقيه؟مگه من چه كارت كردم؟ مشدرقيه: حالا كه روزگارمو سياه كردين، تازه مي‌پرسي چطور شده؟ ديگه مي‌خواستي چطور بشه؟ [با ناراحتي دست‌هايش را تكان مي‌دهد] مگه ما چه كارتون كرده بوديم؟ پسر من چه هيزم‌تري به شما فروخته بود؟...پسرم هموني كه ديشب جوونمرگ شده تو داد دست فراشا. ننه‌انسي: اسماعيل؟ اسماعيل اين كارو كرد؟ مشدرقيه: پس كي بوده؟ رفته فراش صمدخان شده واسه چي؟ واسه همين كارا ديگه... كه مثل سگ پروپاچه مردمو بگيره... اما اين در هميشه رو يه پاشنه نمي‌چرخه. ننه‌انسي: مشدرقيه خداشاهده من اصلا روحمم خبر نداشت كه... مشدرقيه: تو گفتي و منم باور كردم. تو حقه‌باز هاف‌هافو شيطونم درس ميدي، از روزي كه پسرت رفته فراش صمدخان شده تو هم اين بساطو تو كوچه پهن كردي. خيال كردي مردم خرن؟ اينجا نشستي زاغ‌ مردمو چوب مي‌زني كه كي چي كار مي‌كنه. لابد خبرشم به پسرت ميدي. ننه‌انسي: من مي‌خوام نون بخورم. مشدرقيه: نون چي رو؟ نون جلادي پسرتو... يا نون اشك‌هاي منو؟ نون تو رو خدا تو كاسه‌ت ميذاره حالا صبر كن، اونا به خودشونم رحم نمي‌كنن، همين پريروز محمد ميرغضب سر شاگردش عباسو گوش تا گوش بريد، واسه اينكه ملامناف بيچاره از زير ساطورش در رفته بود و تو مقبره سيد ابراهيم بست نشسته بود. خاطرت جمع باشه اين خوناي ناحق گريبانگير پسر تو هم ميشه...» (ساعدي. 1398: 56 و 57 و 58 و 59) 
و اين همه در حالي است كه ساعدي در اين نمايشنامه تنهايي عميق ننه‌انسي را در تعامل با پسرش وقتي او را به خانه راه نمي‌دهد، به تاثيرگذارترين شكل بازنمايي كرده است. نگاه همدلانه نويسنده در اين نمايشنامه و نمايشنامه‌هاي مشابهش در اين كتاب با جلادان كه آنها را نيز به نوعي از فرودستان مستاصل جامعه‌اي فقير و پريشان معرفي كرده، اين روايت‌ها را در ادبيات نمايشي ويژگي انسان‌شناسانه خاصي بخشيده و قابل تامل و نوآورانه كرده است، نمايشنامه‌هايي كه از نگاه متفاوت و ژرفانگر ساعدي به تاريخ حكايت مي‌كنند.
منابع: 
- پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت. غلامحسين ساعدي. انتشارات نگاه. چاپ دوم. تهران: 1398
- محاكمه ميرزا رضاي كرماني (نمايشنامه‌ها و يادداشت‌ها) . گردآوري حميد تبريزي. نشر كتاب پارسه. چاپ دوم. تهران: 1399

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون