• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5940 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي

روز مادر را به خودم تبريك مي‌گويم

غزل حضرتي

مادر بودن كار آساني نيست. مادر دو پسر بودن اصلا كار آساني نيست. كلا بچه‌داشتن خيلي پروسه عجيبي شده، مخصوصا براي ما كه فداكاري‌ مادرهاي‌مان هميشه براي‌مان زيادي بوده. هيچ‌وقت نفهميديم چرا آنقدر ازخودشان گذشتند. شايد هم چون سبك زندگي آن موقع همين بود. زمان بچگي‌ما اگر مادري روزي يك ساعت مي‌خواست براي خودش باشد و از همسرش‌ مي‌خواست به بچه‌ها برسد، فكر مي‌كردند آن مرد شاخ غول را دارد مي‌شكند كه يك ساعت با بچه‌هاي خودش وقت مي‌گذراند. مهم‌تر اينكه مادر خانه‌ يك‌ساعت استراحت مي‌كرد و اين جزو گناهان كبيره بود. هر آدمي دوست دارد زمان شخصي خودش را داشته باشد، اما آن موقع اصلا چنين چيزي مطلوب جامعه و خانواده نبود و مادري به معني ۲۴‌ساعت خدمت به اعضاي خانواده بود. اگر اين وسط آن مادر بيرون از خانه هم كار مي‌كرد كه حتما زمان شبانه‌روز برايش كم مي‌آمد.
الان دوره كمي عوض شده. رسانه دارد اين فرهنگ را مي‌سازد كه بچه متعلق به دو نفر است، نه يك نفر. اگر پدر بچه روزي يا هفته‌اي چند ساعت با بچه‌‌اش وقت بگذراند و مادر را به حال خودش رها كند، آسمان كه به زمين نمي‌آيد هيچ، به بچه‌اش نزديك‌تر هم مي‌شود و پيوند بين‌شان عميق‌تر مي‌شود. اصلا او دارد وظيفه پدري‌اش را انجام مي‌دهد. اين قضيه براي خانواده‌هاي سنتي كه اكثر جامعه را تشكيل مي‌دهند مساله‌اي غيرقابل هضم است. آنها مردهايي كه براي كودكان‌شان وقت مي‌گذارند و براي مادر وقت تنفس درنظر مي‌گيرند را اسوه فداكاري و ايثار مي‌دانند. دانشمندان اعلام كرده‌اند مادراني كه در طول روز با كودكان‌شان در خانه مي‌مانند از استرس بالاتري برخوردارند. قديم اين‌طور بود كه مي‌گفتند: «حالا كار خاصي هم نمي‌كني، يك غذا مي‌پزي و بچه را نگه مي‌داري.» اين نگاه بيشتر آدم‌هايي است كه يا اين شكل از زندگي را تجربه نكرده‌اند، مثل مرداني كه هرگز بار خانه‌داري و فرزندداري روي دوش‌شان نبوده يا مادراني كه زندگي خودشان همين فرم را داشته و با وجود اينكه همه عمر خستگي مفرط و باري كه روي دوش‌شان بوده را حس كردند، اما چون هميشه مورد قضاوت قرار گرفتند، به ناچار خود نيز قضاوت كرده و حكم صادر مي‌كنند.  نگهداري از فرزند، با اين خط تربيتي كه به اندازه تلويزيون ببيند، به اندازه بازي كند، به اندازه با او وقت بگذرانم، برايش غذاي تازه فراهم كنم، با او درست رفتار كنم و قادر به كنترل خشم و سرخوردگي‌ام باشم، براي او تفريحات سالم درنظر بگيرم، به موقع غذا بخورد و بخوابد، ‌كاري بسيار طاقت‌فرساست. كاري است روي يك خط صاف، طوري كه شما در ميانه آن هم وقت استراحت چنداني نداريد. يعني اگر او در حال تماشاي كارتون باشد، ‌غذاي‌تان هم آماده باشد و استرس كاري را نداشته باشيد و بخواهيد دقايقي چشمان‌تان را روي هم بگذاريد، ناگهان بالاي سرتان ظاهر مي‌شود كه وقتي من كارتون مي‌بينم تو بايد بيدار باشي! آنقدر كه من كارتون‌هاي مورد علاقه‌شان را حفظم.
حالا فرض كنيد چه بيرون از خانه كار كنيد و فرزندداري و خانه‌داري هم بكنيد، چه شغل بيرون نداشته باشيد و فقط در خانه باشيد، شما به راحتي توسط خانواده و جامعه مورد قضاوت قرار مي‌گيريد. اگر خانه‌تان مرتب نباشد، اگر سينك ظرفشويي هميشه برق نزند، اگر لباس همسر و بچه‌ها هميشه اتوكشيده نباشد، اگر بوي غذاي تازه خانه را برنداشته باشد، برچسب غرغروي زياده‌خواه به شما مي‌خورد. «حالا هفته‌اي دو تا ماكاروني درست مي‌كني، كار ديگه‌اي هم مي‌كني؟» به اينجا كه مي‌رسد ياد همه كارهايي مي‌افتيد كه با عشق براي خانواده‌تان كرده‌ايد، بي‌منت و هرگز به روي‌شان نياورده‌ايد. كارهايي كه هيچ‌وقت ديده نشده، كارهايي كه هيچ ارزشي در نگاه ديگران ندارد. از مرتب كردن وسايل شخصي همه اعضاي خانواده تا بقيه كارهاي تكراري خانه‌اي كه هيچ‌وقت رنگ تميزي نمي‌گيرد اگر شما دايم در حال جمع و جوركردن نباشيد. اگر وظيفه‌اي هست، بر دوش همه اعضاي خانواده است، نه يك نفر. اگر عرف شده كه مادر خانه جور بقيه را بكشد، عرف بي‌خودي بوده كه يك نفر را اجير بقيه كرده، چون نتيجه چنين خانه‌هايي، آدم‌هايي مي‌شوند كه لنگه جوراب‌شان را هم همسرشان بايد از روي زمين جمع كند. اين مدل خدمت كردن به خانواده، از پختن و شستن تا روفتن و مرتب كردن، بدون هيچ تقسيم وظيفه‌اي بين اعضاي يك خانواده، اسمش مادري كردن نيست، اسمش فداكاري نيست، اسمش پرتوقع كردن آدم‌هاست، آدم‌هايي كه شما بيش از همه در اين دنيا دوست‌شان داريد، اما شما نمي‌دانيد كه داريد با اين خدمت كردن، چه جفايي در حق‌شان مي‌كنيد. بچه‌هاي‌مان را مسووليت‌پذير بار بياوريم، از كودكي به آنها ياد بدهيم مسووليت مرتب كردن اتاق و وسايل‌شان با خودشان است، به آنها ياد بدهيم قدرداني از كسي كه براي‌شان كاري كرده، ولو پختن يك غذا يا درست كردن كيك محبوب‌شان در كمترين زمان ممكن، از اصول اوليه محبت است. به آنها ياد بدهيم مفهوم خانواده و تيم‌ورك را. هركسي در خانه مسوول بخشي از آن باشد، حتي بچه‌ها. پسر كوچكم شب‌ها قبل از خواب عادت كرده اسباب‌بازي‌هايي كه در هال پخش و پلا كرده را جمع كند. هر شب وقتي از او بابت اين كارش تشكر مي‌كنم، ذوقي مي‌دود در چشمانش و حس غرور مي‌كند و  وسواس بيشتري به خرج مي‌دهد. 
من در مقايسه با مادرم فداكاري و گذشت كمتري دارم، اما اين باعث نمي‌شود احساس كنم كار خاصي نمي‌كنم. من در حال انجام كارهاي خيلي بزرگي هستم. اينكه با حال نزار بچه‌ها را از مدرسه بردارم و روي كاناپه ولو شوم، ولي در نهايت براي اينكه قول غذاي موردعلاقه‌شان را به آنها داده‌ام خودم را بكشانم به آشپزخانه و براي‌شان لازانيا بپزم، اينكه در اوج خستگي كارهايم را آنقدر سريع انجام دهم كه قبل از 7 شب خانه باشم تا ذوق ياد گرفتن حرف جديد پسر كلاس اولي‌ام را به او نشان دهم و از پسر كوچكم بخواهم روزش را برايم تعريف كند، اينكه همه ساعت‌هاي كار كردنم را با آنها تطبيق دهم و تلاش كنم فوتبال روزانه‌مان كنسل نشود. من براي انجام همه اين كارها به خودم مي‌بالم. من خيلي وقت‌ها خودم را يادم مي‌رود، خيلي وقت است غذاي مورد علاقه خودم را نپخته‌ام، خيلي وقت است همه خريدهايم بر مبناي نيازهاي بچه‌هاست، خيلي وقت‌ها مي‌شود تا دم سوار شدن پسرم به ماشين، بغض دارم و اشكي‌ام، اما ورودش را با بوس و خنده برگزار مي‌كنم. من اين روز را به خودم تبريك مي‌گويم. من براي خودم دسته گلي مي‌خرم و به خودم مي‌گويم دمت گرم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون