کارشناسان در نشست مجازی :
تفاوتهای بنیادین اپوزيسیون جمهوری اسلامی ایران و معارضین دولت سوریه در دوره بشار اسد
مانع تکرار سناریوی دمشق در تهران است
در یک نشست تخصصی که به همت انجمن علوم سیاسی دانشگاه یزد و اتحادیههای انجمن علوم سیاسی برگزار شد، پیمان عارف تحلیلگر مسائل خاورمیانه، هاتف صالحی تحلیلگر مسائل سیاسی و محمد منظرپور به بیان دیدگاههای خود در قبال تحولات سوریه و مقایسه وضعیت معارضین سوریهای و مخالفان دولت بشار اسد و اپوزيسیون جمهوری اسلامی پرداختند.
پیمان عارف، کارشناس مسائل خاورمیانه، در این نشست به بررسی روند تحولات سوریه از آغاز بحران تا وضعیت کنونی این کشور پرداخت. وی با اشاره به ریشههای بحران سوریه گفت: «تحولات سوریه از مارس 2011 و همزمان با موج بهار عربی آغاز شد. این تحولات پس از سقوط حسنی مبارک در مصر و روی کار آمدن دولت اخوانالمسلمین به رهبری محمد مرسی، شتاب بیشتری به خود گرفت و دولتهایی همچون ترکیه و شخص اردوغان این فکر را در ذهن داشتند که وضعیت مشابه مصر را در سوریه نیز رقم بزنند.» این تحلیلگر مسائل منطقه با اشاره به نقش ایران در حفظ حکومت اسد در دوره اول بحران تاکید کرد: «اگر حمایتهای ایران و تلاشهای سردار قاسم سلیمانی نبود، بشار اسد سوریه را ترک میکرد، چراکه او از جنس رهبران نسل اول ناصریسم نبود و اساسا از ابتدا هم بنا نبود که ريیس جمهور سوریه شود و اساسا برای این کار تربیت نشده بود و در اصل، باسل الاسد، برادر بزرگتر بشار اسد، وارث مشخص شده برای جانشینی حافظ اسد بود. باسل که افسر ارتش و ريیس گارد ریاست جمهوری بود، برای رهبری سوریه آماده میشد. اما در 21 ژانویه 1994، باسل الاسد در یک سانحه رانندگی در مسیر فرودگاه دمشق کشته شد. در آن زمان، بشار اسد در لندن مشغول تحصیل در رشته چشمپزشکی بود و هیچ آمادگی یا برنامهای برای رهبری سوریه نداشت.»
این کارشناس مسائل خاورمیانه با اشاره به نقش گروههای معارض در تحولات اخیر سوریه افزود: «برخلاف تصور عمومی، فاتحان دمشق گروه تحریرالشام نبودند، بلکه معارضین جنوب بودند که توانستند ظرف 24 ساعت از درعا به داریا در حومه جنوبی دمشق برسند و پس از آن گروه تحریرالشام به دمشق رسید.» عارف در تشریح وضعیت ارتش سوریه خاطرنشان کرد: «بشار اسد هیچ ارادهای برای مقاومت نداشت و ارتش این کشور طی سالهای جنگ داخلی به شدت تضعیف شده بود. ساختار طایفهای جامعه و بافت قومیتی ارتش سوریه، زمینهساز تغییر موضع برخی نیروهای نظامی شد، چراکه موضع قبیله برخی از این ارتشیها تغییر کرده بود و دیگر خواستار حضور بشار اسد نبودند.» وی در ادامه به نقش بازیگران خارجی در بحران سوریه پرداخت و تصریح کرد: «تحریرالشام با حمایت مالی ترکیه در ادلب حکومت محلی تشکیل داده و مناطق تحت کنترل خود را گسترش داد. همزمان، مناطق نفتخیز دیرالزور و مناطق حاصلخیز شرق فرات، که انبار غله سوریه محسوب میشد، تحت کنترل نیروهای امریکایی قرار گرفت و این زمینه را برای تضعیف بیشتر دولت بشار اسد فراهم کرد.» عارف در پایان با اشاره به سقوط سریع شهرهای مهم سوریه خاطرنشان کرد: «سقوط پیدرپی شهرهای حلب، حما و درعا در مدت زمانی کوتاه، نشاندهنده ضعف سیستم اطلاعاتی و امنیتی سوریه و نفوذ گسترده مخالفان در ساختار حکومتی این کشور بود که طی سالها جنگ داخلی به بدنه ارتش و دولت این کشور نفوذ کرده بودند و دولت ترکیه به خوبی توانسته بود که آنها را به خدمت خود بگیرد.»
هاتف صالحی، تحلیلگر مسائل سیاسی در این نشست، به واکاوی تفاوتهای بنیادین میان اپوزیسیون در ایران و سوریه پرداخت و بیان داشت که تفاوتهای میان گروههای معارضین سوری و اپوزيسیون جمهوری اسلامی به مراتب بیش از شباهتهای ایشان است. صالحی با تاکید بر عدم امکان مقایسه ساده میان معارضین دولت سوریه و اپوزيسیون جمهوری اسلامی گفت: «واقعیت این است که هیچ وجه شباهت و قیاسی میان معارضین سوریه و اپوزیسیون دولت بشار اسد با اپوزیسیون جمهوری اسلامی وجود ندارد. صرف اپوزیسیون داشتن یک حاکمیت نمیتواند مبنای مقایسه قرار گیرد و میبایست انسجام هر یک از طرفین، ابزارهای دراختیار آنها و همچنین نوع حمایتهای خارجی را به دقت مورد بررسی قرار داد.»
این تحلیلگر سیاسی با اشاره به تفاوتهای تاریخی دو کشور افزود: «جامعه ایران در طول تاریخ فرآیند دولت-ملت شدن را به طور کامل طی کرده است. به عنوان مثال، در گذشته وقتی به طبرستان حمله میشد، مردم اصفهان این را حمله به تمامیت ایران میدانستند. لذا مردم ایران همواره دارای یک هویت ملی بودند و این هویت ملی با وجود کثرت و رنگینکمانقومی و مذهبی در ایران، همچون نقشهای متنوع یک قالی، همواره حفظ شده است.» وی در ادامه خاطرنشان کرد: «در مقابل، سوریه اصلا فرآیند دولت-ملت شدن را تجربه نکرده و همواره یک ساختار طایفهای و قومی داشته است. این تفاوت بنیادین در شکلگیری هویت ملی، تاثیر مستقیمی بر امکان یا عدم امکان شکلگیری گروههای مسلح معارض در دو کشور داشته است.»
صالحی در تشریح نقش رهبری در دو نظام تصریح کرد: «نظام جمهوری اسلامی از رهبری برخوردار است که توانایی تبدیل تهدیدها به فرصت را دارد، درحالی که جامعه سوریه فاقد چنین ظرفیتی در دوره بشار اسد بود. این مساله در مواجهه با بحرانها تفاوتهای اساسی ایجاد میکند.»
این کارشناس مسائل سیاسی درباره مساله انسجام نیروهای اپوزیسیون اظهار داشت: «در هر دو مورد ایران و سوریه، فقدان رهبری و انسجام مشهود در اپوزيسیون مشهود است. اما آنچه در سوریه اتفاق افتاد، محصول یک دوره 13 ساله جنگ داخلی بود که طی آن، ارتش تضعیف شد و دولت بشار اسد اقتدار و حاکمیت خود بر بخشهایی از سرزمین را از دست داد و سپس با طی یک فرآیند جنگ داخلی 13 ساله، معارضین پس از تضعیف دولت توانستند به این شکل پیشروی کنند و حکومت بشار اسد را ساقط نمایند.» وی با اشاره به تفاوت در نوع حمایتهای خارجی افزود: «حمایتهای نظامی و لجستیک ترکیه از تحریرالشام، شامل در اختیار گذاشتن پهپادهای پیشرفته و تسلیحات نظامی بود، در حالی که حمایتهای خارجی از اپوزیسیون ایران عمدتا محدود به حوزههای مالی و سیاسی است. این تفاوت از آنجا ناشی میشود که کشورهای خارجی به خوبی میدانند جامعه ایران نسبت به مداخله خارجی به شدت حساس است و خارجی بخواهد اقدامی انجام دهد، مردم ایران واکنش نشان داده و در برابر آن منسجم میشوند.» صالحی در تشریح تفاوت استراتژیها تصریح کرد: «استراتژی معارضین سوری بر براندازی از طریق حمله نظامی متمرکز بود، در حالی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی عمدتا به دنبال مبارزات سیاسی و فعال کردن گسلهای اجتماعی از طریق نارضایتیهای داخلی است.»
این تحلیلگر سیاسی در خصوص تفاوتهای ساختار سازمانی گفت: «مخالفین بشار اسد با سرعت بالایی به سمت تشکیل گروههای مسلح حرکت کردند که این امر ناشی از فروپاشی تدریجی ارتش سوریه بود. اما در ایران، اقتدار نیروهای مسلح و توان بالای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی، اساسا امکان شکلگیری چنین گروههایی را سلب کرده است.» وی در پایان با اشاره به مساله حاکمیت سرزمینی خاطرنشان کرد: «معارضین سوری توانسته بودند در بخشهایی از خاک سوریه حکومتهای محلی تشکیل دهند، اما اپوزیسیون جمهوری اسلامی چنین امکانی ندارد. شرایط جغرافیایی و اقلیمی ایران، همراه با قدرت نیروهای نظامی و امنیتی، امکان تسلط گروههای معارض بر بخشی از خاک کشور را غیرممکن ساخته است.»
محمد منظرپور، تحلیلگر مسائل بینالملل نیز به تبیین تفاوتهای ساختاری ایران و سوریه و تحلیل وضعیت اپوزیسیون در دو کشور پرداخت. منظرپور با اشاره به عدم امکان تکرار سناریوهای مشابه در کشورهای مختلف تصریح کرد: «طبیعتا هیچ سناریویی در هیچ دو کشوری به شکل نعل به نعل قابل تکرار نیست و تحولات متناسب با ساختار و فضای هر کشور، شکل خاص خود را میگیرد.» این تحلیلگر مسائل بینالملل در تشریح تفاوتهای ساختاری نظام سیاسی ایران با کشورهایی نظیر سوریه، لیبی و عراق دوران صدام افزود: «جمهوری اسلامی ایران به لحاظ تمرکز قدرت تفاوت اساسی با این کشورها دارد و قدرت به شکل کامل در یک فرد تجمیع نمیشود. وجود پارلمان، ریاست جمهوری و تکثر مراکز تصمیمگیری همچون شورای عالی امنیت ملی، همراه با حضور جامعه مدنی، از ویژگیهای متمایز ایران است که در جامعه سوریه دیده نمیشود.» وی درخصوص وضعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی خاطرنشان کرد: «جریاناتی مانند مجاهدین خلق، جریان سلطنتطلب، جمهوریخواه، کومله، دموکرات، خلق عرب و جیشالعدل واقعا هیچ جایگاه موثری ندارند و نمیتوانند به معنای واقعی دست به اقدام خاصی بزنند. این گروهها نه از انسجام لازم برخوردارند و نه رهبری مشخصی دارند. آنچه در ایران در شرایط فعلی امکان تحقق دارد، پوستاندازی در داخل و اصلاحات درون کشور است، نه تغییرات رادیکال از بیرون.» این کارشناس مسائل بینالملل در ادامه به طرح خاورمیانه بزرگ اشاره کرد و گفت: «نباید از نظر دور داشت که دولتهایی همچون ایالات متحده و اسرايیل در قالب طرح خاورمیانه بزرگ، به دنبال تقلیل دولت- ملتهای این منطقه به قبایل و عشیرههای کوچک هستند.» وی در پایان با هشدار نسبت به احتمال تلاشهای خارجی برای بیثباتسازی ایران افزود: «بعید نیست که قدرتهای خارجی به دنبال این باشند که در یک فرآیند تدریجی و گام به گام، کشوری همچون ایران را با درگیر کردن در جنگ داخلی، به سمت فروپاشی سوق دهند. در این صورت، ممکن است کشور همچون سوریه وارد سالها درگیری داخلی شود، هرچند که ساختار متفاوت سیاسی و اجتماعی ایران، تحقق چنین سناریویی را بسیار دشوار میسازد.»