• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5952 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ دي

نگاهي به نمايشگاه «جواهر جواهر» شهرزاد علياري

تبارشناسي زايش در ‌انديشه مادينه

نفيسه ضرغامي

و گفته شد كه جواهرسازان ماهر اين ملك را گردِ هم‌ آور تا درستي سخن معلوم گردد كه به عيار احجار سنجه‌هاشان درست است.

- خواجه نصيرالدين طوسي

 

شهرزاد علياري از هنرمندان جواهرساز امروز ايران است. او از سال ۱۳۸۷ به ‌صورت حرفه‌اي در اين حوزه فعاليت دارد. نمايشگاه « جواهر جواهر» يكي از نمايشگاه‌هاي انفرادي شهرزاد علياري است كه در نگارخانه آريا برپا شد. بيانيه « جواهر جواهر» شامل دو گزاره است: معناي كلمه جواهر در لغت‌نامه دهخدا و تنسوخ‌نامه ايلخاني. درواقع بيانيه گزارشي موجز از محتواي نمايشگاه به دست مي‌دهد و مخاطب را براي ديدن دو مجموعه دعوت مي‌كند. بخش اول با ارجاع به «طرايف و نوادر و غرايب و عطر‌ها و سموم» مفاهيم و درهم‌تنيدگي حوزه‌هاي مختلفي را آينگي مي‌كند و بخش دوم به كاربرد فلزات گرانبها و ارجاع به پيشينه درازدامن فلز و كاني اختصاص مي‌يابد. بحث پيشِ‌ رو بيشتر به تبارشناسي «جواهر و اطايب» و باب تأويل عيار و بهاي روابط ميان عرصه‌هاي گوناگون تجسمي و روابط علّي دروني و نه عوامل بيروني متمركز است.

شهرزاد علياري در نمايشگاه‌هاي داخلي و بين‌المللي با تجارب گوناگون در استفاده از «تركيب مواد مختلف» تلاش‌هاي بي‌وقفه داشته و آثارش را بار‌ها به بوته نقد رويكرد‌هاي ميان‌رشته‌اي سپرده است. او نه تنها خط‌مشي‌هاي از پيش ‌معين را برنمي‌تابد بلكه حوزه‌هاي مختلف را به هم پيوند مي‌زند و از راهرو‌هاي متعين مي‌گذرد و آثارش از طريق فعليت‌سازي، زمان را در بر مي‌گيرند.

او هنر شكل ‌دادن، ابداع ‌كردن از مواد متفاوت و ناهمگن را با ديدگاه خود، تنسوخ مي‌دهد. آثاري كه خود مفاهيم‌شان را تعيين مي‌كنند و تعين مي‌بخشند.

قلمروزدايي و درون‌ماندگاري و بسط نگاه در عرصه‌هاي مختلف تجسمي از مشخصه‌هاي ويژه اين نمايشگاه است. به عبارتي بهتر نوع نگاه برجسته اين است؛ اثر آنچه كه هست و آنچه كه بايد باشد، بايد نوبه‌نو تفسير و در خلق نمايان شود.

در اين مجال توجه ما بر محور تبارشناسي «زايش و پيدايش» به شكلي درون‌ماندگار پيش مي‌رود، درست برخلاف آنچه كه غالبا تبارشناسي را فهرست ‌كردنِ رويداد‌هاي گذشته مي‌پندارند. در روش درون‌ماندگار، هم موضوع و هم مقوله‌اي كه اين موضوع در آن قرار دارد به عنوان نتيجه‌اي از روند‌هاي تاريخي نشان داده مي‌شود. از اين منظر معلول علّتِ علّتِ خويش است و علّت معلول را به شكل درون‌ ماندگار مي‌زايد و عامل بيروني دخيل نيست.

فرآيند شكل‌گيري مجموعه جواهرجواهر معطوف به «حركت» در «درون» از «بودن» به «شدن» است. چشم‌انداز شهرزاد بر فرآيند توليد اثر (همچون پديده‌اي تاريخي و زمانمند) است و با كنار گذاشتن سوژه‌محوري در فرآيند شكل‌گيري، از درون‌ماندگاري و زمان‌مندي دفاع مي‌كند. او نشان مي‌دهد كه علّت و معلول درون يكديگرند، علّت در درون خود مي‌ماند و معلولي هم كه توليد مي‌كند در درون آن است. اينجاست كه شهرزاد با چشم‌اندازي كه دارد از مرز طبقه‌بند‌ها (همچون هنر خوب و هنر دستي) و (مرزبند‌هاي مجسمه، ديزاين و مُد) عبور مي‌كند و در ميانه عرصه‌هاي هنر با پس‌‌نگري به تاريخ، بهاي فرآيند خلق آثارش را نشان مي‌دهد.

قدر مسلّم هنرمندان ميان‌رشته‌اي در جواهرسازي معاصر، تعاريف متفاوتي از جواهر و عرصه آن در حوزه برندينگ و ماركتينگ داشته و به دست داده‌اند. شهرزاد نيز از اين قاعده مستثني نيست. جواهرسازي كه پيوندي ديرينه با حوزه مجسمه، زينت و تزيين دارد به محض اينكه در دوره‌هاي مختلف تاريخ، روايت‌هايش مصاديق فرهنگي مي‌يابد، تبديل به نماد مي‌شود. نماد‌هايي كه صاحبان قدرت در زير پوشش «نمايندگي» يا «حمايت خاصه» از آنها براي شعائر سياسي، پيروزي‌ها و كشورگشايي‌ها، طبقه‌بندي‌ها و تبختر طبقاتي بهره مي‌گيرند. تنديس «ملكه ناپيرآسو» يكي از نمونه‌هاي مثال‌زدني است؛ تني بي‌سر كه آرايه‌هاي لباس و زيورآلات معرف طبقه اجتماعي‌اش شده‌اند و داشتن نخستين حلقه ازدواج جهان را به او نسبت مي‌دهند. اين تنديس برنزي نمادي است كه عرصه مجسمه‌سازي، جواهرسازي و زبان (دعايي كه به خط ميخي در پايين لباسش حكاكي شده) در آن به هم گره خورده‌اند.

شهرزاد در مجموعه« جواهر جواهر»، روايت‌هايي از تنِ زايا به دست مي‌دهد كه علت و معلول دروني و مقدار و عيار، را در خود تنسوخ بخشيده، مشابه آنچه كه زمين در تن خود ميزاياند و در زِهدانش مي‌پروراند. شهرزاد در سرداب‌خانه نمايشگاه از «بدن بي‌اندام» كه گويي راوي منازعات امروز نيز است؛ روايتي نقل‌قول مي‌كند كه در طول تاريخ همچنان كلان‌روايت مانده و مي‌ماند. او معناي «زيبايي و بي‌تفاوتي» كه مارسل دوشان در روايت «عروس را عزب‌ها برهنه مي‌كنند حتّي» تبيين كرده و با پخش صداي دوشان مساله اهميت گفت‌وگومندي در جغرافياي گوناگون را پيش مي‌كشد. هنرمند قامتي‌ايستا و بي‌حركتِ تني بي‌اندام را با بالاتنه‌اي چكش‌كوبي‌شده از نقره مي‌پوشاند. او نيز به طرح معماي مارسل دوشان از چيستي هنر بها داده و در فرآيند زايش فكري خود، تكرار كرده است. علياري هنگام چكش‌كاري، اولين حالت حركت سر و دستِ خدايان قدرتمند در ذهن تداعي مي‌كند و پژواك تاريخ را در تن‌پوشِ نقره بلند مي‌كند. شهرزاد با انتخاب رنگ سياه تن بي‌اندام به منازعات امروز طعنه و نقبي مي‌زند بر تأويلِ «بالاتر از سياهي رنگي نيست»!

بدن دادن به افكار و باور‌ها و خاطرات جمعي در اين نمايشگاه در واقع اتصال مرزهاست كه فهم دغدغه‌هاي هنرمند را در كالبد‌هاي تنانه جسميت داده است. بدن چندرسانه‌اي از بدن‌هاي متفاوت و گاه متناقض مي‌تواند شكل بگيرد و تركيبي نو بسازد از آنچه هنرمند معاصر در فكر دارد. تكثر اين بدن‌هاي نامتجانس و همگرايي تفاوت‌ها در يك كالبد، اثري معاصر به شمار مي‌رود. به عبارتي بهتر تفسيري است از ناشمايل‌گونگي به جاي شمايل‌گونگي در مفهوم تبارشناسي و اينجاست كه حوزه مجسمه‌سازي قوي عمل مي‌كند. در ساخت اين مجموعه، عناصر ناشبيه در كنار هم قرار گرفته و باهم يكي‌شده و بدن را رسانه انتقال پيام كرده‌اند.

امروزه منشور نگاه راويان اين حوزه، با چندسويه‌نگري، تفاسير گوناگوني از روايت‌هايي كلان و خُرد از ادغام حوزه‌هاي مجسمه، مُد و ماركتينگ جواهرسازي ارايه مي‌دهند. رويكرد علياري در جواهرسازي، علاوه‌ بر اهميت فنِّ گدازه‌گري و زرگري و موازين زيباشناختي، معطوف به ساخت يك ژانر ثابت در جواهرسازي نيست. در مجموعه پيشِ ‌رو هنرمند با پس‌نگري به خاستگاه اوليه شكل‌گيري كاني‌ها و فلز‌ها، جان‌مايه‌هاي ساليان سال «عمل‌آوري و زايش در زهدان زمين»، گام برمي‌دارد و «انديشه مادينه‌هستي» و تقدس كيهاني را احيا مي‌كند. ازاين‌رو علياري، فرآيند «زايش»، «پرورش» و مرحله «امتزاجِ» مواد را در قالب‌هاي مختلفي متجسد و تقدس كيهاني از گذشته‌هاي دور را يادآوري مي‌كند. كيمياگري و علم كيميا (كلّه‌سُر كه مخفف پنج علم كيميا است) و به‌كارگيري علوم غريبه براي تبديل فلزات كم‌بها با تقطير و آتش و جوشاندن و تبديل‌ شدن به اكسير پيشينه‌اي به درازناي تاريخ دارد. درواقع دستيابي به اكسير، مرحله نوزايي و دستيابي به«فرآيند فرديت» است. ذوب فلز و آميختگي كانه‌هاي مذكر و مونث، به روايت «فتح ماده»، عمل‌آوري و رسيدن به «فرديت ماده» و«جنسيت» بازمي‌گردد. فرديت و تنانگي در هر دوره‌اي تعاريفي در قالب مجسمه، تزيين و حتي معرفي طبقه اجتماعي داشته است. انتخاب ‌اشيا و ابزار‌ها رسانه‌هاي انتقال پيامند و بالطبع زير و زِبرين‌ شدن‌ها، از خلال «حرفه و رمز» زمينه را براي حضورشان در آيين تشرُّف و در جغرافياي گوناگون مهيا مي‌سازند. شهرزاد حرمت آيين تشرّف را در درون فرم‌هاي متنوعي به‌جا مي‌آورد، درونه‌هايي كه تنانگي‌شان با مساله جنسيت سر ناسازگاري ندارند. او در تفسير محتواي آثار گوشزد مي‌كند كه بر اين اطايب اعتمادي نيست. او رنگينه‌هايي مايع را در شيشه‌ها به وديعه مي‌سپارد. رنگينه‌هايي كه شكل‌شان تابع فرم‌شان مي‌شود، انتخابي قابل تأمل كه با سختي سنگ در تضاد است و درخشندگي‌ِ‌يشان، هم‌ ،هنگام چندگانه‌هايي را به ذهن متبادر مي‌سازند. از خواص درماني رنگ در سنگ‌هاي گرانبها، له يا عليه كاركرد متعارف‌شان، كه بگذريم؛ تلألو رنگ در جواهر جواهر، در نوع خود نونگري است در ارجاع به حوزه‌هاي ديگر و نقش آنها بر زبان بدن در حوزه مُد، يا حتي برندسازي عطر‌ها. از اين ‌رو هر مخاطبي مخير به تفسيري است با هر نظر و نگاهي.

درون ‌ماندگاري در نقطه تلاقي بين اثر و تفسيرِ فرآيند و شرايط امكان توليد اثر، همچون پديده‌اي تاريخي و زمانمند، از پس‌روي به تاريخ يا فراروي از آن دفاع مي‌كند؛ زيرا شرايط توليد در كشف، فتح و فرديت ‌يافتن تفسيري است از تبارشناسي آنها. جواهر جواهر به ما نشان مي‌دهد؛ انتقال پژواك داستان زايش كانه‌ها و فلزات از زِهدان تاريخ، هر بار مي‌تواند با نوآوري‌هايي همراه باشد و چند سويه به عرصه‌هاي مختلف، پيشنهادات بديعي دهد. در هربار روايت ‌كردن، وجوهي از ظرفيت‌ها، همچون مجموعه متنوع عظيمي كه خود به گوهر‌هاي مختلفي تقسيم مي‌شود، بارور مي‌شود: چنان‌كه گويي هر گوهر، ماده‌اي است از خاطرات ازلي ابدي، تا روايت‌هايي جديد را به آن بسپارد. روايت‌هايي از ابتدايي‌ترين چهره زندگي اوليه، در فرم‌هاي تازه كه با زبان مفصل‌بندي‌شده در آميزه بساماني از مشاركتِ گل‌آذين‌هاي تنانه را به نظاره مي‌نشاند. هستي‌اي كه از عميق‌ترين چهار لايه زيرزمين، شايد محل سكونتگاه ارواح و خدايان، غار و زهدان، كه يكي پس از ديگري گذشته را بازنگري مي‌كند.

هنرمند تنش‌هاي ناشي از تغييرات نيروي حيات در گذر از تن‌شدگي كانه‌ها را مرور مي‌كند، فرم‌هاي بديعي كه با تركيباتي تازه و تداعي بو‌هايي از اطايب، در گُل‌آذين‌هايي تن‌آرا، زمينه ورود به چندين عرصه هنري را باز مي‌كند. شهرزاد قصّه‌اش را از عمل‌آوري در فنِّ گدازه‌گري و رسيدن به شفافيت محض و بازنماياندن تنانگي زنانه در انگاره‌هاي مرتبط با زمين را همه و همه، خودش روايت مي‌كند و مخاطب را متقاعد مي‌سازد كه چگونه در‌انديشه مادينه هستي موضوع جنسيت، موضوعي حل‌ شده بوده و امروز مي‌تواند در عرصه جهاني و حوزه ماركتنيگ به دور از هر سوءگيري، دوباره مطرح شود. او تغييرات فلزات سخت با عبور از گداختي مطلق، مشابه تعريف «چگونه انسان به آنچه هست تبديل مي‌شود» را در قالب مفاهيمي مستمر و وسيع بازتعريف كرده است.

فرآيند شكل‌گيري اين مجموعه آثار با تسلطِ نيروي حيات، با زبردستي و حساسيت فوق‌العاده جواهرساز پيش رفته است. هنري ظريف و دقيق كه با آهنگ آهسته (آهسته بنوازيد) درهم‌تنيدگي هنر‌هاي امروز را قصه مي‌كند و آنها را شاهدان تاريخ از روايت زن در باور امروز مي‌انگارد. او خود را مستلزم زماني مي‌داند كه بتواند مانند اسطوره ژانوس با دو سرش دروازه‌هايي را نگاهباني كند تا هم بتواند به عقب برگردد و گذشته را ببيند و هم هنگام، بتواند نگاه را به آنچه در حال تكوين در جهان معاصر است، معطوف سازد. در اينجا شهرزاد علياري بر تعداد استعاره‌هاي مختلف (چشم و اندام) مي‌افزايد، گويي مي‌خواهد بر اين نكته تاكيد كند تحولاتي كه در طول تاريخ در خود رخ داده، كامل است.

با نگاه درون‌ماندگاري و اهميت به تبارشناسي راهي باز مي‌شود تا نشان دهد كه اين هنرمند همه تن‌ِ مشاهده‌گرش، در تاريخ صيقل داده شده و از او جواهرسازي ساخته كه ديگر چيزي نمي‌تواند از نگاهش بگريزد. شهرزاد علياري زايش‌ها، كوبش‌ها، آتش‌ها و آميزش مواد و كاني‌ها را در خودش درآميخته، زيرا مي‌داند كهن ‌الگوي نهادينه در خاطره‌اش را به‌ طور مداوم در عرصه‌هاي مختلف جان‌بخشي مي‌كند. او نگاه‌هاي معيوب به زنان، با طرايف و غرايب و نوادر را بايسته و آزانگيز در تملك كانه‌ها، با جواهر جواهر بر تن مي‌آرايد.

شهرزاد همواره هشدار مي‌دهد كه آن مايع فشرده در درون حباب، مي‌تواند در چشم‌اندازِ درون‌ماندگارِ سايه‌هاي پنهانِ انحطاط و زوال تن و مباني‌هاي تنسوخ‌نامه و جواهرنامه‌ها و واژه‌شناسي، رنگينه آبي‌لاجوردي‌ِ را با خاصيت درمانگري شاهد بگيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون