پرواز بر فراز پاييزان
خيلي زود به ميدان دشوار تنظيم اركسترال و آهنگسازي ورود كرد و چه در چهار دهه اخير كه پركارترين ادوار عمرش شد؛ نام او هميشه يا در صعود بود يا در ثبوت و هيچگاه افولي نداشت. هوشياري غريب او ضامن حفظ اين اعتبار شد. هر چند كه سالهاي فعاليت در واحد توليد و پخش موسيقي صدا و سيما، خلاقيتهاي او را نسبت به گذشته كمرنگ كرد و اين دريغ براي موسيقي كشور بود، به اندازه جاذبههاي انكارناپذيرش، هم هواداران فراواني داشت و هم مخالفان بسياري كه البته آنها هم نميتوانستند مقام بالاي هنري او را انكار كنند.
اولينبار تورج زاهدي در مطبوعات درباره او نوشت و به نسل ما شناساند. دوازده ساله بودم كه به موسيقي جذاب او در نوار كاست رباعيات خيام دل سپردم. از همان زمان هم تا به حال ته دل آرزو داشتم آن صداها را بدون خوانندهاش بشنوم. خوانندهاي كه هر چه بود، در آن سالها بهتر ميخواند. در ابتداي جوانيمان، موسيقي متن نوار كاشفان فروتن شوكران و فيلم شيرسنگي و دبل كاستهاي ميعاد و بعدها «جام تهي» زندگيمان را آذين كرد. ميتوان گفت صداي موسيقي او، «اهتمام»هاي او، سايه مقتدرش و نظر هميشه صائبش لحظهاي از آسمان موسيقي ما غايب نبوده است، اما اكنون او ديگر بين ما نيست و فقدانش را در آيندهاي نزديك، خيلي محسوستر در خواهيم يافت.
از دوستان نزديكش بايد از آقاي محمدعلي چاوشي (اديب، شاعر و مدير استوديو بل) و آقاي مهدي سالكاردستاني (استاد پيشكسوت صدابرداري) نام ببرم. اين دو مرد استخوان خرد كرده در عرصه توليد و ضبط، راويان اصلي داستان زندگي پر نشيب و فراز استاد فريدون شهبازيان توانند بود. ميدانم كه آنها در مرگ دوست، سوگوارترين هستند. امروز بيش از اندوه، ناباوري غريبي موج ميزند. آنهايي كه آن مرد جذاب و باهيبت را از نزديك ميشناختند، بهتر ميدانند كه چه ميگويم. در فريدون شهبازيان، انگار عناصري ناميرا موج ميزد: حسي از جواني جاوداني، هوش بيخدشه، حافظهاي تيز، وقاري شاهانه (و دشمنتراش!) و تني كه اگر نفرسوده بودش، ميتوانست همانند پدرش صد سال تمام دوام بياورد. همان شهپر شاه هوا بود كه استاد خانلري سرود. با اين تفاوت كه نقش وجودش بر اين لوح كبود، همواره خواهد بود. ديگر كمتر كسي چون او تواند بود.