• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5957 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ دي

آب و نان مدير يك دقيقه‌اي

محسن آزموده

«مدير يك دقيقه‌اي»، «سنگفرش هر خيابان از طلاست»، «قورباغه‌ات را قورت بده»، «مديريت ريسك»، «از خوب به عالي»، «رسيدن به رشد سريع»، «از صفر به يك»، «ساختن براي ماندن»، «مديران به دنيا نمي‌آيند، ساخته مي‌شوند»، «رهبران آخر غذا مي‌خورند»، «مهم‌ها را بسنجيد»، «ثروت‌سازي به سبك ژاپني»، «نگرش يعني همه‌چيز»، «مدير اثر بخش»، ... اينها اسم چند كتاب است. حتما نام بعضي از آنها را شنيده‌ايد، اگر هم خود كتاب را نخوانده باشيد. در كنار حوزه پول در آر و حسابي پر رونق روانشناسي و در واقع روانشناسي زرد در بازار كتاب، حوزه ديگري كه به همان اندازه پرمخاطب است، اما كمتر به آن توجه مي‌شود، همين به اصطلاح مديريت است.  مديريت در دو، سه دهه اخير به يكي از رشته‌هاي پرمخاطب هم در دانشگاه‌ها، هم در انتشارات و هم در كسب و كارها بدل شده و با بسياري كه صحبت مي‌كنيد، مي‌گويند مديريت مي‌خوانند يا مديرعامل‌اند يا مي‌خواهند مدير شوند! دانشگاه‌ها انواع و اقسام رشته‌هاي مديريت را در مقطع‌هاي مختلف راه انداخته‌اند و به كارخانه توليد مدير تبديل شده‌اند. در جامعه هم وقتي با خيلي‌ها صحبت مي‌كنيد و مي‌پرسيد، چه كتابي مي‌خوانيد، مي‌گويد من در حوزه مديريت كتاب مي‌خوانم.  تا جايي كه آدم گاهي متعجب مي‌شود كه اين همه مدير به چه كار مملكت مي‌آيد؟! اين افراد قرار است كجا را مديريت كنند؟! كدام شركت و سازمان و نهاد و اداره و كارخانه را؟!   شايد هم افراد فكر مي‌كنند با خواندن اين كتاب‌ها و همچنين شركت در جلسات و به قول خودشان «كارگروه‌ها» و «كارگاه‌ها» تبديل به مدير مي‌شوند و آخر دوره يا ته كتاب، به ايشان يك دست كت و شلوار شيك با كراوات و كيف مديريتي مي‌دهند و مي‌گويند، بفرماييد، شما مديرعامل هستيد، دفتر و دستك و ميز و اتاق و منشي و تشكيلات منتظر قدوم مبارك هستند كه بر مسند مديريت تكيه بزنيد و با آخرين روش‌ها و متدهاي شناخته شده هدايت شركت يا سازمان يا كارخانه يا اداره را به عهده بگيريد! 
از اينها گذشته، عقل سليم وقتي اين تورم دانش (يا شبه دانش، خدا عالم است) مديريت و ساز و كارهاي متنوع و رنگارنگ پرورش مديران را مي‌بيند، حق دارد از خودش بپرسد كه اگر ما اين همه مدير داريم، چرا وضعيت‌مان اين‌طوري است؟ چرا بروكراسي ما اين‌قدر به اصطلاح فشل و ناكارآمد است؟ چرا وضع نهادها و سازمان‌هاي ما اين‌قدر خراب است؟ اين‌همه كارگروه و سند چشم‌انداز و چارت و برنامه و كارگاه و فلان و بيسار به چه درد مي‌خورد؟ اين‌همه اخبار فساد و خرابكاري از كجا مي‌آيد؟ چرا همچنان بيشتر شركت‌ها و ادارات خصوصي به شيوه عهد بوقي اداره مي‌شوند و درنهايت روابط خانوادگي و فاميلي بر همه‌ چيز حكمفرماست و هيچ كس به ديگراني كه با او هم خون نباشند، اعتماد نمي‌كند و كماكان به قول قديمي‌ها روابط بر ضوابط ترجيح و اولويت دارد و... الخ. 
پس اين دانش و علم مديريت و اين مديران چند دقيقه‌اي آموزش ديده و مسلح به علوم و مهارت‌هاي جديد به چه كار مي‌آيند؟ مي‌گويند ميرزا آقاسي صدراعظم محمدشاه قاجار قنات‌هاي زيادي تاسيس كرده. در يك مورد، چند كارگر و مقني استخدام مي‌كند تا در يكي از قريه‌هاي اطراف تهران قناتي حفر كنند. مقنيان چندين روز كار مي‌كنند و به آب نمي‌رسند. به او اطلاع مي‌دهند كه نااميد شده‌ايم. ميرزا آقاسي اصرار مي‌كند كه ادامه دهيد. چند روز ديگر باز همين اتفاق مي‌افتد و باز مقنيان به آب نمي‌رسند و نزد ميرزا مي‌روند و شكايت مي‌كنند كه اين زمين آب ندارد، دست از سر ما‌برداريد. خلاصه از ميرزا اصرار و از مقنيان انكار. 
تا اينكه ميرزا هم شاكي مي‌شود و مي‌گويد: براي من آب ندارد، براي شما كه نان دارد! حالا قضيه مديريت و كسب و كار پر رونق پيرامون آن است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون