• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۴ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5972 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۴ بهمن

نغمات موسيقي و رژيم شنوايي بر روان و جسم انسان چه تاثيري دارند؟

نواهاي معجزه‌آسا براي گوش‌هاي قحطي‌زده

پژوهش در حوزه موسيقي ايراني از مقولاتي است كه در كشور ما مغفول مانده است

عليرضا اميني

موسيقي مبحثي است از علوم انساني كه زيرمجموعه هنر، باورها و عادت‌ها قرار مي‌گيرد. همچنان كه مي‌بينيم در متن تمام فعاليت‌هاي اجتماعي نيز مي‌تواند باشد و گاهي حضورش ضروري است وگرنه آن رسم يا آيين هم وجود نخواهد داشت. اينجا بنا دارم از دو نگاه به ارتباط موسيقي و غذا اشاره كنم. نگاه اول يك نگاه سطحي به ارتباط اين دو (موسيقي و غذا) است و نگاه دوم نگاهي عميق به كاركرد اين دو كنار يكديگر.

موسيقي و ترانه‌هايي براي غذا

در گذشته موسيقي و ترانه براي ايجاد باور و بيان عادت در ميان مردم استفاده مي‌شده است، اين موضوع حتي به بحث غذا هم رسيده است؛ براي مثال ترانه «اوستا چلوكبابي» استاد ايرج خواجه‌اميري يا يكسري ترانه‌هايي كه براي برخي مشاغل در دوره پهلوي همچون جگركي، بلال‌، سمنو، بستني‌، آجيل‌فروشي و غيره سروده شده است. البته موسيقي و ترانه براي بسياري از مشاغل وجود دارد، اما براي مشاغل وابسته به غذا كه با عادت‌ها و باورهاي مردم در ارتباط بوده همچنين تنها تفريح دسته‌جمعي مردم محسوب مي‌شده، ماندگار شده است. شما اگر دور هم جمع شويد و راجع ‌به سياست و مذهب صحبت كنيد، اختلاف ايجاد مي‌شود، اما غذا تنها تفريح دسته‌ جمعي ما ايرانيان است كه روي آن اغلب اتفاق‌ نظر داريم و اگر هم اختلاف‌نظر پيش بيايد بيشتر مايه خنده و شادي است.

علاوه‌ بر اين ارتباط مستقيم، ممكن است در رستوران‌هايي براي جذب مشتري، موسيقي هم پخش شود. براي مثال در رستوران‌هاي مدرن جهان از تاثير موسيقي با ريتم كند يا تند در ساعت‌هاي شلوغ و خلوت در راستاي نگهداشت بيشتر يا كمتر مشتري در سالن استفاده مي‌كنند.

موسيقي، غذاي روح

اگر بخواهيم از اين كاركردهاي موسيقي فراتر برويم و عميق‌تر به كنار هم قرار گرفتن واژه موسيقي و غذا نگاه كنيم، به موسيقي در ساحت تخصصي خودش مي‌رسيم و ارتباط آن با ارتزاق روحي و اينكه چه تاثيري بر فيزيولوژي بدن فرد مي‌تواند بگذارد. قبل از هر چيز به يك نكته قابل توجه اشاره داشته باشم، اغلب گوش موسيقايي جمعي هر منطقه نوع موسيقي خاص خودش را مي‌طلبد؛ يعني اگر به فرانسه برويد و در رستوراني رديف ميرزاعبدالله با سه‌تار، ني يا كمانچه بزنيد به احتمال قوي از آن استقبال نمي‌شود؛ چون گوش او به آن موسيقي و براي آن موقعيت آماده نيست؛ برعكس وقتي در رستوران‌هاي دربند و دركه نوازندگان دوره‌گرد مي‌‌نوازند، چون ترانه‌ها و تصنيف‌هاي‌شان را مردم دوست دارند، از آن لذت هم مي‌برند.

با اين مقدمه بايد بگويم كه‌گيرنده‌هاي موسيقي در ذهن هر كدام از ما براي دريافت نوعي از موسيقي تربيت شده‌ است. از سويي روح ما يا شايد بهتر است بگويم گوش موسيقايي ما به‌ عنوان يك عنصر باشعور از بسياري جهات در فقر است و شبيه آدمي است كه از قحطي آمده و اين قحطي عاطفه، توجه، شادي، قحطي لذت از مناظر، قحطي لذت از هنر و موارد ديگر است و براي رفع اين قحطي نياز است كه سيراب شود و براي اين سير شدن، موسيقي ابزاري است كه مي‌تواند روح را آرام يا برعكس آشفته كند يا براي آن چالش به ‌وجود آورد و ما فعلا بخش آرامش را به‌ عنوان يك غذاي روحي مدنظر داريم.

موسيقي و گام‌ها به‌ عنوان يك غذاي روحي طبق آنچه در نسخ خطي و در كتاب‌هاي قديمي مثل نسخ صفي‌الدين ارموي، كتاب‌ بهجت‌الروح، كتاب‌هاي ابوعلي‌سينا و بسياري ديگر از كتاب‌ها و مقالات به نقل از افلاطون و علماي ديگر آمده است، بر طبايع بدن آدمي تاثير دارد و اين تاثير موسيقي بر طبايع آدمي است كه ما را به نوعي با علمي تحت عنوان «آروماتراپي» يا «رايحه‌درماني» نيز وصل و آشنا مي‌كند. در اين زمينه در كتاب سينوهه نزديك به 700 نوع بو و ضماد گياهي معرفي شده كه از آن بو براي بهبود دردها استفاده مي‌كنند. اگر دقت كنيم در طب قديم ما هم‌ زماني كه كسي بيهوش مي‌شد، زير بيني‌اش كاهگل مي‌گرفتند كه به هوش بيايد. طبق علم آروماتراپي، بو در مغز ميكروفركانس ايجاد مي‌كند و آن ميكروفركانس روي بخش هدف در مغز تاثير مي‌گذارد و منشا اثر مي‌شود. براي مثال از اين طريق كسي كه بيهوش شده به هوش مي‌آيد. در نتيجه وقتي ميكروفركانس‌ها در يك بو براي ما منشا اثر باشند، پس خود موسيقي كه سرشار از ميكروفركانس و فركانس است هم در ايجاد آشفتگي، آرامش، چالش يا هر سه بر بدن تاثير دارد.

بررسي اين موارد ما را به مبحثي تحت عنوان موسيقي و درمان مي‌رساند كه البته اين توضيح را بدهم كه منظور اين نيست كه اگر سردرد داشتيم، پنج دقيقه آواز گوش كنيم، بهبود مي‌يابيم، اين نگاه سطحي مدنظر نيست بلكه موسيقي يك زمينه‌ساز براي موقعيت‌هاي مختلف است كه تاثير آن بر انسان در علم هم اثبات شده است. اگر در مملكت ما فضاي مناسبي براي پژوهش وجود داشت، ايده‌هاي بسياري مي‌شد ارايه داد تا مورد پژوهش قرار گيرد.

مثال ديگري بياورم كه عملكرد گوش چقدر به رژيم و عادات وابسته است؛ شما اگر به بازار مسگرها برويد، چند دقيقه بيشتر دوام نمي‌آوريد، اما كسي كه در بازار مسگرها كار مي‌كند، واكنشي نسبت به آن همه سر و صدا نشان نمي‌دهد، چون در مغز او حفاظي ايجاد شده است. از اين رو است كه به آثار موسيقي و شنيدن آن توسط مخاطب هم مي‌توانيم بگوييم: «رژيم شنوايي»، چون اثري مانند اثر تغذيه‌اي بر بدن دارد و ما با اين رژيم شنوايي مي‌خواهيم مواجه شويم.

جالب است كه اين رژيم در اولين برخورد با بدن كه در نسخ خطي معرفي شده است، ماجراها دارد. براي مثال گفته شده و همچنان برخي به آن باور دارند كه صبح روز جنگ، در دستگاه چهارگاه بنوازيد، چرا كه چهارگاه در فرد تهييج عواطف و آشفتگي ايجاد مي‌كند؛ بنابراين سرباز اگر چهارگاه بشنود، براي جنگ آماده‌تر مي‌شود. از سويي آواز دشتي، مهر وآشتي مي‌آورد و مواردي از اين دست.

اين مباحث تاثير موسيقي بر بدن و عملكرد‌گيرنده است كه از جنبه روانشناسي هم آزمون‌پذير است، اما متقن نيست.

مساله اين است كه موسيقي هم مي‌تواند عوارض داشته باشد يا تاثيرات عميقي بگذارد. اكنون در گذر از اين منظر عاطفي و تاثيرات ضمني موسيقي كه استثناپذير هم هستند، به عنصري تحت عنوان «موسيقي و درمان» مي‌رسيم كه در جهان و بالطبع ايران بيشتر به درمان بيماري‌هاي سايكوتيك با موسيقي كلاسيك توجه شده است. براي مثال موزيك‌تراپ، سوييت رمينور باخ را براي بيماران مانيك دپرسيو تجويز مي‌كند و كيبورد و انواع سازها را براي آنها پخش مي‌كنند و با كمي تخليه انرژي بهبود مي‌يابند، چون اين بيمار مشكل عدم توجه داشته است. پس نمي‌توانيم اين درمان را وابسته به سوييت رمينور باخ بدانيم. از طرفي در موسيقي كلاسيك هيچ سند تاريخي در تاثير درمان وجود ندارد، اما در قوميت ما و در منطقه ايران فرهنگي كه منظور ما در اينجا ايراني است كه از يك سو با ترك‌ها و از يك سو با هندي‌ها و از يك سو با عرب‌ها هم در ارتباط است و همراه با جايگاه و ريشه فرهنگي مشترك است، براي مبحث «موسيقي ايراني و درمان» نسخ خطي هم وجود دارد، همچنانكه ما در مراسم بومي مختلفي، آييني همچون آيين «زار» را نيز داريم.

من در بخش مخزن نسخ خطي كتابخانه مجلس در زمان مرحوم استاد حائري پژوهشي را انجام دادم و از آنجايي كه استاد حائري بر محتواي نسخ اشراف داشت، در اين زمينه به من كمك مي‌كردند و از ميان 9 نسخه خطي كه مجموعه‌اي از مقالات بود كه من براي پژوهش آنها را بررسي كردم، در 7 مورد مقالاتي درباره موسيقي و درمان وجود داشت كه هم به بيماري‌هاي سايكوتيك يا رواني و هم به بيماري‌هاي سوماتيك يا تني و بدني و هم به بيماري‌هاي سايكوسوماتيك يا روان‌تني اشاره داشت؛ گرچه ممكن است موسيقي بتواند در درمان هم كمك كند، اما نه تا زماني كه مورد آزمون قرار نگيرد. پس در اين مبحث، هم موسيقي‌شناسي، هم بيماري‌شناسي و هم آزمون‌پذيري و آزمايش‌هاي مختلف بايد انجام شود.

تمام اينها گفته شد تا توجه و تمركز را روي شرايط و پتانسيل پژوهش در اين حوزه جلب كنم، اينكه چه ميزان و در چه گستره‌اي مي‌توان در حوزه موسيقي پژوهش كرد.

اين موضوعات كه در بالا آمده تا همان‌ بخش‌ها بيشتر پيش نرفته است، ما در ادامه اين موضوعات نياز به يك بنياد پژوهشي بزرگ داريم كه البته نمي‌توانيم با ارگان‌هاي سياستگذار درباره موسيقي گفت‌وگو كنيم؛ حتي اگر خيلي مهم باشد و بتوانيم پيرامون آن در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيم! سوال اينجاست وقتي در جشنواره آوينيون فرانسه به حاج ‌قربان سليماني جايزه مي‌دهند، چرا ما با وجود اين نسخ خطي در دنيا حرف نزنيم و كاري نكنيم. همان‌طور كه به كتاب قرابادين كبير در بخش نسخه‌شناسي و داروشناسي سنتي مراجعه مي‌شود، پس اين نسخ هم مي‌توانند به همان روال مورد استفاده و استناد براي پژوهش‌هاي مختلفي قرار گيرند.

بعيد است و البته در ايران هم در حوزه موسيقي ‌درماني جز مراسم بومي مثل مراسم «زار» كه در جنوب كشور وجود دارد، كاري در اين زمينه انجام نشده و مراسم زار ‌هم درباره خارج ‌كردن روح پليد يا حالتي مثل ماليخوليا از بدن بيمار است.

اگر نگاه پژوهشي به موسيقي ايراني داشته باشيم، متوجه مي‌شويم، به ‌قدري موسيقي خودمان قوي و تاثيرگذار است و براي آن اسناد وجود دارد كه مي‌توانيم بر مبناي آن در حوزه كاركردهاي درماني هم پژوهش كنيم.

روند كار چنين پژوهش‌هايي نياز به همكاري‌هاي قوي و محكمي دارد؛ براي مثال همكاري دانشكده‌هاي توانبخشي، علوم پايه پزشكي يا انجمن موسيقي‌درماني و انجمن‌هاي روانشناسي و... اين در حالي است كه در انجمن موسيقي‌درماني اصلا موسيقي ايراني را نمي‌شناسند و بر موسيقي كلاسيك و غربي تمركز دارند و مسلم است كه در برابر اين پروژه مقاومت مي‌كنند. ما به كار دانشگاهي نياز داريم تا بتوانيم به لحاظ علمي اين موارد را مورد دقت و پژوهش قرار دهيم.

سال 1379 يك استاد راهنماي موسيقيدان و يك دانشجوي موسيقي با كمك و مديريت يك پزشك متخصص بيهوشي يك نمونه آزمايش اينچنيني را انجام داده‌‌اند كه نتيجه به ‌عنوان پايان‌نامه منتشر شده و در بخش پايان‌نامه‌هاي كتابخانه دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران وجود دارد و ارجاع به آن و نتايجش هم مي‌تواند بسيار جالب باشد.

در اين يادداشت سعي كردم با عناوين مختلف تاكيد كنم كه حوزه موسيقي و كاركردهاي آن در ايران بسيار مغفول مانده است؛ البته اين يادداشت بخش‌هاي پزشكي و علمي هم دارد كه به دليل آنكه در صفحه موسيقي منتشر مي‌شود، از تمركز بر آن صرف‌نظر كردم، اما چيزي كه در اين مجال بايد يادآوري كنم همان مغفول ماندن و بي‌توجه بودن به موسيقي و كاركردهاي آن است نه فقط در مقام نواختن و شنيدن؛ موسيقي ايراني با شاخه‌هاي فراوانش و با گستره بزرگي كه دارد بايد برايش بستر مهياتري وجود داشته باشد تا بتوان از پتانسل‌هاي آن بيشتر سخن گفت، پژوهش كرد و منابع آن را مورد استناد قرار داد و بيش از پيش آن را به دنيا معرفي كرد. اميد كه شرايط آن در آينده مهيا شود و اين اتفاقات علمي و پژوهشي در حوزه موسيقي به صورت جدي‌تري دنبال شود.


   ‌ گيرنده‌هاي موسيقي در ذهن هر كدام از ما براي دريافت نوعي از موسيقي تربيت شده‌ است. گوش موسيقايي ما به‌ عنوان يك عنصر باشعور از بسياري جهات در فقر است و شبيه آدمي است كه از قحطي آمده و اين قحطي عاطفه، توجه، شادي، قحطي لذت از مناظر، قحطي لذت از هنر و موارد ديگر است و براي رفع اين قحطي نياز است كه سيراب شود و براي اين سير شدن، موسيقي ابزاري است كه مي‌تواند روح را آرام يا برعكس آشفته كند يا براي آن چالش به ‌وجود آورد.
     منظور از مبحث موسيقي و درمان اين نيست كه اگر سردرد داشتيم، 5 دقيقه آواز گوش كنيم بهبود مي‌يابيم؛ اين نگاه سطحي مدنظر نيست؛ بلكه موسيقي يك زمينه‌ساز براي موقعيت‌هاي مختلف است كه تاثير آن بر انسان در علم هم اثبات شده. اگر در مملكت ما فضاي مناسبي براي پژوهش وجود داشت، ايده‌هاي بسياري مي‌شد ارائه داد تا مورد پژوهش قرار بگيرد.
    ما در ادامه اين موضوعات نياز به يك بنياد پژوهشي بزرگ داريم كه البته نمي‌توانيم با ارگان‌هاي سياستگذار درباره موسيقي گفت‌وگو كنيم؛ حتي اگر خيلي مهم باشد و بتوانيم پيرامون آن در دنيا حرفي براي گفتن داشته باشيم! سوال اينجاست كه وقتي در جشنواره آوينيون فرانسه به حاج ‌قربان سليماني جايزه مي‌دهند، چرا ما با وجود اين نسخ خطي در دنيا حرف نزنيم و كاري نكنيم؟! همان‌طور كه به كتاب قرابادين كبير در بخش نسخه‌شناسي و داروشناسي سنتي مراجعه مي‌شود، پس اين نسخ هم مي‌توانند به همان روال مورد استفاده و استناد براي پژوهش‌هاي مختلفي قرار بگيرند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون