ادامه از صفحه اول
ما ايوب نبوديم
3- خانم سوزان سانتاگ نويسنده هنرمند و كنشگر منتقد سياسي كه زيست سرطاني را با تجربه سرطان سينه آغاز كرد و پس از آن دو بار ديگر نيز به انواع سختتر آن مبتلا شد بيماري را نيمه تاريك زندگي ميداند و بيماري سرطان را گرفتار در دام استعاره و رازوارگي. به تعبير او بسيار دشوار بتوان در قلمرو بيماران اقامت گزيد و اسير پيشداوريهايي از جنس استعارههاي فاحش نبود كه مناظر اين سرزمين را پوشاندهاند. سرطان سينه در زنان بيشتر به دام اين دست استعارهها و كليشهها و انگها ميافتد و در فرهنگ مذكر زنان مظلوم را مظلومتر ميكند. روزهاي سختي كه در سال پيش در زيرزمين بخش شيميدرماني بيمارستان پارس همنشين سرطان بودم، با ديدن زنان جواني، سختتر ميگذراندم كه مدام در انديشه پنهان كردن بيماري سرطان سينه خويش از همسرانشان بودند تا مبادا گرفتار طلاق آنان يا زخمزبان ديگران نشوند. سانتاگ در چنين مواقع و مواردي از دلسوزي بيزار است و ترحم را حسي سست و نابجا ميداند كه تنها زماني به درد ميخورد كه تبديل به حركت شود. ما نميتوانيم در تماشاي رنج ديگران متوقف شويم و بيتفاوت بمانيم. سرطان پستان امروز شايعترين سرطان در ميان زنان ايراني است كه حدود 25 تا 30 درصد از كل ابتلائات را به خود اختصاص داده است. وضعيت معيشتي و غذايي مردم و فقر و نابرابري آنان و آلودگيهاي فزاينده زيست محيطي در ايران، زنان ايراني را در برابر اين بيماري آسيبپذيرتر كرده است. در باب درد و رنجي كه به سراغ زنان ما آمده است و ميآيد در سطوح حكمراني و كنشگري مدني همدرد و هممساله و همراه شويم.
4- گفتوگو درباره سرطان به ويژه سرطان زنان و سرطان پستان در هالهاي از هراس و شرم و نگراني از هزينه و درمان و مراقبت فرو رفته است. در اين ميان فرار از اقدام به موقع و ترديد در انتخاب تيم درمانگر و البته دشواري در دسترسي آسان و ارزان به پزشك بر ابهام و ايهام و هممسالگي افزوده است. ترس از انگ و استيگماي اجتماعي و به تبع آن بيم از برچسب خوردن، مورد تبعيض قرار گرفتن، طرد و تنها شدن و مسائلي از اين دست، ميل به پنهانكاري در بيان بيماري سرطان به خصوص سرطان زنان را بيشتر ميكند. ضرورت نخست و كمهزينهتر فراهم آوردن امكان گفت و گو بر سر سرطان ميان بيماران، خانوادهها، شهروندان و نهادهاي مدني و حاكميتي است. حوزه عمومي موثرترين زمينه و محل بهبود نگرشها و رفتارها در اين ميان است .
5- اكنون جاي من و همسرم در جهان زيست سرطاني عوض شده است اما نقشهايمان همچنان باقي و بيتغيير است. آن روز كه در بهمنماه 1401 سرانجام سرطان مرا به ميانه زندگي پرتاب كرد و به خانه بازگرداند، او بود و دخترانم و همسرانشان و حلقه مراقباني از خويشان و دوستان، و امروز كه او به خانه آمد، «آشيان خالي» زندگي ما به تعبير روانشناسان باز پر است از خويشاوندان و دانشآموختگان و دوستاني كه به جاي دختران دور از وطن به مراقبت نشستهاند. مراقبان عوض ميشوند، اما مراقبت ميماند و مراقبت در ارتباط و با ارتباط خلق ميشود و به صبر و اميد ميانجامد.
ميتوان از اين تجربه كوچك به جهان بزرگتر هم انديشيد. جامعه ما با رنجي كه هر روز ميكشد احساس زيستي سرطاني دارد و بيمناك سلامت امروز و فرداي خويش است. اين حس و درك دردناك را جدي بگيريم و به مراقبت از زندگي بيبيم و هراس زنان و مردان ميهنمان بپردازيم.
اهداف انقلاب از نگاه بنيانگذار
و در جاي ديگر ميفرمايد: «من با كمال مباهات از رشد سياسي و تعهد اسلامي ملت شريف ايران تشكر ميكنم كه در همهپرسيهاي گذشته، خصوصا در انتخاب رييسجمهور، در اخلاق اسلامي و تعالي روحي، گوي سبقت را ربودند و ثابت كردند كه انقلاب اسلامي بزرگ ما قبل از آنكه انقلاب سياسي و اجتماعي باشد، يك انقلاب معنوي روحاني است.» (ج 12 ص149) تاكيد بر اهداف فرهنگي و معنوي به معناي عدم توجه به تامين رفاه و تحقق عدالت نيست، چنانكه در مطالعات انجام شده، اهداف اجتماعي و اقتصادي فرض گرفته شده و تاكيد ويژه بر تهذيب نفس و معنويت از باب اين است كه «چون كه صد آيد، نود هم پيش ماست» بنا براين در سخنان و پيامهاي امامخميني روي اهداف اقتصادي و اجتماعي نيز تاكيد شده است. نمونههايي از سخنان بنيانگذار درباره اهداف اقتصادي و اجتماعي انقلاب را ملاحظه فرماييد:
«رژيمي كه ما بنا داريم تحقق پيدا بكند و آن رژيم عدل اسلامي است. رژيمي را كه ما درصدد تحقق آن هستيم و اگر موفق بشويم متحقق بشود، رژيمي است كه اين فواصل مردم را به هم نزديك ميكند و اين اختلافات طبقاتي تعديل ميشود.» (ج 8 ص247) «دستگاه جبار گمان كرده است با اين اعمال غيرانساني و فشارها ميتواند ما را از مقصد خود كه جلوگيري از ظلم و خودسريها و قانونشكنيها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراري عدالت اجتماعي كه مقصد بزرگ اسلام است، منصرف كند.» (ج 1 ص198) «ملتي كه پشتيبانش اسلام و قرآن و نهضتش براي خدا و بسط عدالت و محو ستمكاري است، پيروز است.» (ج 3 ص316) «خداوندا! تو ميداني كه ما در اين قيام رضاي تو را ميخواهيم و تو ميداني كه ما از ظلم ولو بر يك نفر بيزار هستيم و تو ميداني كه ما براي اجراي عدالت قيام كردهايم.» (ج 9 ص423) «بر جناحهاي پيشرو از مراجع عظام و علماي اعلام مذهب و خطباي محترم و مدرسين و دانشمندان تا رجال سياسي و روشنفكران دانشگاهها و بازارها و كارمندان محروم و كارگران مظلوم روشنفكر، لازم است اين فرصت الهي را از دست نداده، بيامان جميع اقشار ملت را به پيش هدايت كنند و از خواست ملت كه برچيده شدن نظام سلطنتي و قطع دست اجانب از دخالت در مقدرات كشور و از غارتگريها... سرمويي تخلف و عقبنشيني نكنند.» (ج 4 ص262)
هوش رسانهاي فراجا
به نظر ميرسد با توجه به حجم بالاي تبليغاتي اين سكوها كه بر اساس تكنيك تكرار و رگبار، مخاطبان خود را دچار غرق مصنوعي كردند، ضرورت تشكيل قرارگاه يا ستادي تخصصي با حضور بخشهاي مختلف مرتبط بديهي است.
حركت معاونت فرهنگي و اجتماعي فراجا در اين زمينه فرصتي مناسب است تا ضمن مديريت منطقي، علمي و مطمئن جو سنگين تراكم هيجاني جامعه هوشمندانه كنترل شود. بايد با تفكر همافزايي (سينرژيك) از هرگونه عملكرد موازي و تكراري جلوگيري كرد.
آشنايي با ترفندها و تكنيكهايي از قبيل:
۱) مهارت خلق حقيقت با تكرار دروغ
۲) تبديل جعل به پساجعل
۳) شكلدهي آگاهي و رفتار مردم به جهت ورود به زندگي مردم و جهتدهي تصميمات هيجاني
۴) حمايت از فريب با پشتوانه حقايق عيني
۵) تعيين مغز به عنوان خط مقدم
۶) تدوين استراتژي ضد سرعت و ضد جهت
۷) محدود كردن قدرت مخاطب با كنترل ابتكار عمل
۸) مهارت در رزم بدون درگيري و خونريزي
در ايران وارد حيطه اقتصادي، تجارت، بازار و بورس شده است. لذا نگاه آفندي به جاي پدافندي و كنشي به جاي واكنشي در اين مقطع خاص شرايط معيشتي مردم، پيشنياز هرگونه ورود به فضاي مجازي و رسانهاي كشور است كه به نظر ميرسد فراجا با دوري جستن از محاسبات اشتباه، مغزافزارانه وارد ميدان رسانه شده است تا از دل بحرانهاي احتمالي، تفكر فرصتسازي را در سازمان خود به تفكر استراتژيك تبديل كند.
فوق دكتراي رسانههاي اجتماعي