خوانش كتاب و زايش انديشه
مهدي دهقان منشادي
خوانش كتاب براي زايش انديشه است نه از براي اتلاف وقت. كتاب محركي است براي بسيار انديشيدن و كتابي كه نتواند مغز آدمي را براي فكر كردن تكان بدهد موجودي است بيجان براي كشتن وقت. بعضي كتابها چنان تو را غرق در انديشه ميكنند كه در پشت هر سطر و جملهاي از آن، داستانها و ماجراهاي روايت نشده را ميتوان خلق كرد و با پردازش صحنهها و گفتههاي موجود در آن، رويش «چرا»هاي متعدد را رقم زد. «روزگار سخت» اثر ماريوبارگاس يوسا از آن جمله كتابهاست. در اين كتاب بخشي از تاريخ امريكاي لاتين و مداخلات سياسي دولت ايالاتمتحده در امور كشور گواتمالا به تصوير كشيده شده است. در دهه 1950 در كشور كوچك و كم جمعيت گواتمالا، دولت مردميِ خاكوبو آربنز روي كار آمد و با درك فقر گسترده مردم بومي و عقب افتادگي زيرساختهاي كشور، به دنبال تغييرات اجتماعي و اقتصادي اساسي بود. بر اين اساس اصلاحات ارضي را عامل مهم توسعه دانسته و آن را مبناي كار خود قرار داد تا ضمن ماليات بستن بر شركتهاي بزرگ چند مليتي و استفاده از مالياتها براي ساخت امكانات آموزشي و درماني براي مردم، زمينهاي بدون كاربري مالكان خصوصي را سامان ببخشد و با ملي كردن آن و با هدف توسعه كشاورزي خصوصي و حمايت از كشاورزان فقير، آن را بين آنها تقسيم كند تا با رونق بخشيدن به كشاورزيِ رعيت محور به نابسامانيهاي اجتماعي پايان دهد. شركت امريكايي يونايتد فروت يكي از شركتهاي خصوصي فعال در گواتمالا بود كه به عنوان غول تجارت موز منافع مالي زيادي را عايد برخي سياستمداران امريكايي ميكرد. در زمان اقدامات آربنز، اين شركت ضمن موضعگيري عليه قانون اصلاحات ارضي، دولت امريكا را وادار به ناسازگاري و مخالفت كرد.
سازمان سيا، دولت امريكا و پروپاگانداي سياسي با برچسب زدن به آن دولت به عنوان عامل شوروي و كمونيست بودن، پيگير كودتا عليه آربنز و خلع او ميشوند. بنابراين با يك برنامهريزي گسترده با كمك خائنان داخلي و طي يك حمله نظامي ويرانگر، دولت آربنز ساقط شد و ژنرال كاستيو آرماس به جاي او نشانده شد.
دولت آرماس ضمن بركناري دولتمردان قبلي، به الغاي قانون اصلاحات ارضي پرداخت و زمينهاي واگذار شده به بيش از نيم ميليون كشاورز را پس گرفت.
در پس اين فعل و انفعالات و اتفاقات رخ داده، زايش انديشه براي خواننده شكل ميگيرد و ماجراهايي در پشت پرده ذهن نقش ميبندد تا جايي كه مغز را به درد ميآورد: كشاورزاني كه يك عمر با فقر و نداري به سر برده بودند، بعد از سالها نذر و نياز و دعا در درگاه كليسا بارقه اميدي در زندگيشان اتفاق ميافتد.
يك روز صبح راديو خبر ميدهد كه دولت محبوبشان به دنبال تصويب قانون اصلاحات ارضي است و از شوق خروج از بردگي به پرواز در ميآيند كه ديگر دوران سياهبختي به پايان رسيده و خداي كليسا دعايشان را اجابت نموده است.
اميدوارانه، روزها و هفتهها را سپري ميكنند تا موعد واگذاري زمين فرا رسد. يك روز ناباورانه خود را مالك زمين كشاورزي ميبينند و در مييابند كه ديگر ارباب خود شده و فقر از خانه بيرون شدني است.
چند صباحي بعد هنوز طعم خوشبختي را كامل نچشيده بودند كه خبرهاي بد يكي يكي از راه ميرسد. كودتا چون هيولايي ناخوانده سايه بر كشور انداخته و خوشبختي رعايا را زير پا پايمال ميكند و شوربختي بار ديگر بر ولايتشان سايه ميافكند.
در كوتاهترين زمان، زمينها از رعايا پس گرفته ميشود و كساني كه مقاومت كنند با كتك و شكنجه و اعدام و زندان مواجه ميشوند.
روستاييانِ دوباره به ورطه بدبختي افتاده، بار ديگر آرزوهاي دور و دراز خود را بر باد رفته ميبينند و يأس و نااميدي به يكباره از در و پنجره خانهها وارد شده و در بستر، در آغوششان قرار ميگيرد و همدم باقي عمرشان ميشود.
كليسا و اسقف حمايت خود را از رييسجمهور ديكتاتور انجام داده و سرخوش از تيره روزي مردم به تجارت مذهبي خود ادامه ميدهند و توده مردم سرخورده و نااميد از حال و آينده، مجبور ميشود براي تحمل شرايط سخت زندگي، مذهب را معناي زندگي خود قرار داده و مشتري وفادار كليسا شوند. چنين است كه خواننده به دنبال خواندن وقايع و جملاتي از كتابها و رخدادهاي تاريخي به تفكري عميق فرو ميرود و ضمن خلق زندگيهاي بر باد رفته در دوران سخت تاريخي به درد مغزي دچار ميشود.