• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۵ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5981 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۵ بهمن

دميدن دوباره روز هزار ساعتي

اسدالله امرايي

رمان «روز هزار ساعت دارد» نوشته فريدون حيدري مُلك‌ميان بعد از شانزده سال در نشر افق به چاپ دوم رسيده است. چاپ اول «روز هزار ساعت دارد» سال ۱۳۸۷ منتشر شده بود و حالا با تغيير شكل و طرح جلد به چاپ دوم رسيده است. اين رمان در گروه ادبيات اقليمي قرار مي‌گيرد. ادبيات اقليمي از شاخه‌هاي مهم ادبيات داستاني است كه با تمركز بر ويژگي‌هاي جغرافيايي، فرهنگي‌ و اجتماعي يك منطقه خاص، به بازنمايي دقيق و هنرمندانه زندگي و باورهاي مردمان آن مي‌پردازد. اين سبك از ادبيات با بهره‌گيري از زبان و اصطلاحات محلي، شخصيت‌هاي بومي و جزييات زيستي‌منطقه، نه‌تنها روايت‌هايي جذاب نقل مي‌كند، بلكه ميراث فرهنگي و هويتي آن منطقه را نيز حفظ و منتقل مي‌كند. رمان به‌گفته نويسنده‌اش، مانند شعري بلند است. حيدري در اين ‌رمان كوشيده با خلق فضايي انتزاعي، شخصيت‌هايي اقليمي كه به خواب و خيال مي‌ماند، پيچيدگي‌هاي روابط انساني و تأثير فرهنگ بومي را در روايت به تصوير بكشد. او مي‌گويد اگر فرض شود هنرمند روشنفكر شرقي در فضايي نيمه‌روستايي-‌ نيمه‌شهري زندگي مي‌كند، شايد بتوان علت ظهور پديده‌هايي چون حافظ، خيام و ... را بين جماعتي كه با مطالعه و فرهنگ بيگانه‌اند درك كرد. او سعي كرده در رمانش اين‌ناهمگوني را به نمايش بگذارد. دختر و پسر جواني به دشمني‌هاي موجود بين دو قبيله روستاي خويش پشت‌پا زده و با يكديگر ازدواج مي‌كنند. اما زن تا هنگامي كه چشم از جهان مي‌بندد قادر به فراموش كردن بي‌توجهي‌ها و توهين‌هاي طايفه شوهرش نيست و كينه آنان را در دل دارد. آخرين فرزند آنها مطابق گفته پيشگويي حاذق، نويسنده‌اي مي‌شود كه آرام و قرار ندارد و هميشه در سفر است و حتي همسر باردار خويش را نزد مادر فرستاده و ديگر هرگز سراغي از آنان نمي‌گيرد. نويسنده پس از سال‌ها گشت و گذار، در منطقه‌اي دنج و آرام ساكن شده و به نوشتن ادامه مي‌دهد. اما دست روزگار باز هم وي را راهي سفر مي‌كند و او در شهري ديگر به زندگي ادامه مي‌دهد و همان هنگام است كه خبر ويراني شهر پيشين به وسيله بمب و خمپاره را مي‌شنود. سرانجام كار زندگي جديدي تشكيل مي‌دهد و به سرايداري در باغي مشغول مي‌شود و ادامه داستان‌هايش را مي‌نويسد.
داستان حول زندگي و ماجراهاي با شخصيتي به نام‌ راوي است كه در يك‌روز شوم در مُلك‌ميان متولد مي‌شود و دنياگردي درويش‌گونه و نوشتن به سبك دعانويسان و پيشگويان در طالعش نوشته‌ شده است. بنابراين قصد مي‌كند در هاله‌اي از وهم و رويا از آينده بنويسد. رمان ۳ بخش اصلي دارد. بخش اول با عنوان «اوكار» و ۳۳ فصل، بخش دوم «سرانديب» با ۲۶ فصل و بخش سوم «دستاتير» ۱۰ فصل نوشته شده‌اند.
خالو حوسنلي به تعارفي گالشانه گفته بود: «اينجا براي همه ما جا هست. بياييد همين‌جا بمانيد روزگار را با هم سر كنيم.»
مرواري نگاهش به راوي بود كه ديگر تاب ماندن نداشت. يك‌هفته‌اي بود كه در سوردارگو بودند. ديگر بايست كه راه مي‌افتادند.
خالو حوسنلي پرسيده بود: «بالاخره باز ما پدر و دختر را اينجا تنها مي‌گذاريد؟»
راوي گفته بود: «زياده به شما زحمت داديم. ديگر بايد برويم.»
مرواري بي‌صدا از راوي پرسيده بود: «به مُلك‌ميان مي‌رويم؟»
راوي گفته بود: «هنوز خود هم نمي‌دانم.‌ هرجا كه تقديراست. ديگر برخيز، برخيز كه راه درازي در پيش داريم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون