وقتي زندگينامه رهبران سراسر جهان در دورههاي تاريخي متفاوت را ميخوانيم، متوجه ميشويم هر كدامشان به راه و رسم خودشان كودكيهايي داشتند كه در عطش مسائل عاطفي مانده است؛ هر كدام از آنها بر سختيهاي خود «فايق» آمدهاند. اين فايق آمدن به مدد خصوصيات بسيار شخصياي بوده كه آنها را در كتابهاي تاريخي به عنوان شمايل و ايجادكنندگان تغيير مطرح ميكند، مهم هم نيست كه چقدر آسيبهاي بزرگي به اطراف رساندهاند. در هر صورت اين روزها بسياري از مردم اين ويژگيها را چيزي ستودني و ارزشمند براي تقليد ميدانند.
خب، بقيه افراد كجاي اين جريان ميايستادهاند؟! راستش سياست وقتي از اهميت بيشتري برخوردار ميشود كه ببينيم چطور آدمها، ميليونها ميليون نفر در آن واحد بهطور ناخودآگاه دارند به رهبران خود نگاه ميكنند. آنها خواستار رفع نيازهاي كودكي برطرف نشدهشان هستند.
جرج لاكوف، دانشمند علوم شناختي ميگويد: «ما همه در چارچوبِ استعاري بزرگ فكر ميكنيم: ملت در حكم خانواده. (1) تجربه ترومايي در كودكي نشان داده كه تأثيرات بسيار مستقيمي در جهتگيريهاي سياسي افراد در بزرگسالي دارد و تلاقي سياست و تروما مفهومي جديدنيست. چند دهه پيش آليس ميلر روانپزشك لهستاني- سوييسي در كتاب براي صلاح خودتان: بيرحمي پنهان در پرورش كودك و ريشههاي خشونت مينويسد: «در ميان همه شخصيتهاي اصلي دوران رايش سوم نتوانستم كسي را پيدا كنم كه مراحل رشدِ سختگيرانه سفت و سختي نداشته است». و البته ما به جاي «سختگيرانه و سفت و سخت» ميتوانيم بگذاريم «تروماساز».
در ادامه او اشاره ميكند: سختگيريهاي روند تربيتي كه براي بزرگ كردن كودك تا مدتها از رسوم كشور آلمان بوده، خود دليلي آشكار براي اقتدارگرايي نازيها در آن بازه زماني خاص است. رنج زياد و سركوب در كودكي كه سرِ رهبران فاشيست آلمان از جمله «آدولف هيتلر و هرمانگورينگ» آمده، سهم مهمي در شكلدهي به زيست عاطفي- رواني آنها داشته و الزاما همين قضيه تأثير خودش را در گرايشهاي سياسي آنها گذاشته است. (2)
مري ال.ترامپ (برادرزاده دونالد ترامپ) در كتاب «زياد از حد و هميشه ناكافي: چطور خانوادهاي خطرناكترين فرد جهان را ساخت»، در مورد پدر دونالد ترامپ يعني فِرد ميگويد: «اصلا مشكلي ندارم كه او را آدمي ضد اجتماعي بخوانم، او هيچ احساس انساني نداشت و مدام با كودكانش برخوردي اهانتآميز داشت». پدر خودِ مري، بر اثر تروماي كودكي به الكل اعتياد پيدا كرد و در چهل و يك سالگي درگذشت. (3)
وقتي تروما خود را در مرحله سياسي بروز ميدهد، نتيجهاش براي مردم و كره خاكي بسيار وسيع است. هر چه بيشتر به كساني كه در محيط سياسي جا خوش كردهاند نگاه ميكنم- آدمهايي كه آن بالا نشستهاند (منظورم كساني است كه از امتيازات بيشتري برخوردارند) - بيشتر از قبل شاهد اين هستم كه چطور آدمهاي زخمخورده، آدمهاي زخمخورده و تروما زده را انتخاب ميكنند كه نتيجهاش ميشود ايجادسياستهاي ترومازده كه بايد هر طور شده اجرايي شوند و نتيجهاش هم چيزي نيست جز «جاگيركردن وضعيت اجتماعي ترومازا».
سياستمداران سياستگذاري ميكنند و اين سياستها باعث ساخت يا استحكام وضعيت فرهنگي ميشود كه ميدانيم با سلامت ما در تضاد است. بيماريهاي اجتماعي از جمله اعتياد و فجايع جهاني مثل تغييرات آب و هوايي و جنگهاي داخلي يا خارجي پيدرپي و كشتار دسته جمعي همگي نشان از اشتباه بودن چيزي در اجتماع سياسياند.
1) George Lakoff, the political mind (New York: Penguin Books, 2008) , 76.
2) Alice Milller, For Your Own Good: Hidden Cruelty in Child-Rearing and the Roots of Violence (1983; New York: Farrar,Straus and Giroux, 1990) , 65.
3) Mary L.Trump, To Much and Never Enough: How My Family Created The Worlde’s Most Dangerous Man (2020)