زهرا عليپور
در يك گزارش درباره وضعيت آموزشي دانشآموزان ايراني ادعا شده است كه 40درصد از كل دانشآموزان دوره ابتدايي و متوسطه اول كشور به حداقل سطح يادگيري در خواندن، رياضي و علوم دست نيافتهاند؛ همچنين بيش از 70درصد از آنها عملكردي پايينتر از متوسط جهاني داشتهاند! معاونت راهبردي رياستجمهوري در زمستان سال گذشته گزارشي با عنوان «طفيليانگاري مدرسه در نظام حكمراني كشور» منتشر كرده است. اين گزارش براساس عملكرد دانشآموزان ايراني در آزمونهاي بينالمللي تيمز (سنجش علوم و رياضي كلاس چهارم و هشتم) و مطالعه بينالمللي پرلز (سنجش سواد خواندن كلاس چهارم) جمعآوري شده است. نويسندگان اين گزارش مهمترين دليل وضعيت دانشآموزان ايراني را در ساختار آموزش و پرورش، ضعف نيروي انساني آموزگار، نداشتن آموزش پيشدبستاني و ... اشاره كردهاند، اما در اين گزارش درباره گزينشهاي سليقهاي و عقيدتي معلمها، سرفصلهاي قديمي و دور از بازار كار كتابهاي درسي و چرايي دور ماندن از تحصيل دانشآموزان اشارهاي دقيق نشده است.
۷۰درصد از دانشآموزان ايراني عملكردي پايينتر از حد متوسط جهاني دارند!
در آزمونهاي تيمز و پرلز كه هر ۴ و ۵ سال يكبار برگزار ميشود، ايران در ميان كشورهاي با عملكرد ضعيف قرار دارد. رتبه جهاني ايران در هر يك از دروس در جدول زير آمده است:
علاوه بر اين آزمون تيمز ۲۰۲۳ و پرلز ۲۰۲۱ نشان ميدهد كه از هر ۱۰ دانشآموز ايراني ۴ دانشآموز به حداقل سطح يادگيري در خواندن، رياضي و علوم نيز دست پيدا نكردهاند و عملكردي بسيار ضعيف دارند. همچنين بيش از ۷۰درصد از آنها عملكردي پايينتر از حد متوسط جهاني داشتند. نتايج اين امتحانات نهايي و عملكرد دانشآموزان ايراني در مطالعات بينالمللي در مجموع حكايت از رشد كمي بدون كيفيت دارد. طبيعي است كه زماني كه از ۷۰درصد دانشآموزان يك كشور نتايجي پايينتر از نرمال دارند، سخن گفتن از نابرابري بيمعناست. درواقع اين آمار نشان از فقر مفرط يادگيري در كشور دارد كه ناشي از گسترده شدن فقر و همچنين كيفيت پايين آموزش در عموم مدارس كشور است.
همچنين در اين گزارش آمده است كه ارزيابي تطبيقي عملكرد دانشآموزان يك رشد كمي بدون كيفيت را نشان ميدهد و اين نشان از گسترده شدن فقر و همچنين كيفيت پايين آموزش در عموم مدارس كشور است.
58.4درصد از جمعيت زير 24 سال سيستان و بلوچستان مدرك ديپلم ندارد!
در اين گزارش گفته شده است كه پوشش تحصيلي در دوره دبستان بالاي 95 درصد است اما براساس آخرين گزارش شاخصهاي عدالت اجتماعي مركز آمار در سال 1401 حدود 930 هزار كودك و نوجوان بازمانده از تحصيل در كشور وجود دارند. نرخ پوشش واقعي تحصيل در دوره متوسطه اول 90.1 و در دوره متوسطه دوم تقريبا 80 درصد است.
طبق اين نمودار، بدترين وضعيت مرتبط با دانشآموزان سيستان و بلوچستان با 58.04درصد جمعيت زير24 ساله بدون مدرك ديپلم است. پس از آن استانهاي آذربايجان غربي با 41 درصد و گلستان با 38درصد در ردههاي بعدي قرار دارند.
در يك نمودار ديگر از اين گزارش هم ميانگين وضعيت آموزش دانشآموزان در كل دروس در امتحانات خرداد ۱۴۰۳ به تفكيك استانهاي كشور، مشخص است:
در اين نمودار هم سيستان و بلوچستان، كهگيلويه و بويراحمد و خوزستان بهترتيب با ۷.۵۹، ۸.۵۹ و ۹.۰۴ در بدترين ردههاي نمرههاي اين شاخص هستند.
وضعيت ترك تحصيل
طبق سالنامه آموزش و پرورش كشور، ۲۱۰۲۲۱ نفر در سال تحصيلي ۹۹-۱۴۰۰ از تحصيل ابتدايي، ۲۰۴۷۳۵ نفر از تحصيلات متوسطه اول، ۵۶۵۹۱۵ نفر از متوسطه دوم بازماندند. همچنين طبق همين سالنامه آمار ترك تحصيل در سال تحصيلي 98-99 در دوران ابتدايي ۹۹۸۵۴ نفر در دوره متوسطه اول، ۱۲۴۸۹۴ نفر و در متوسطه دوم هم 45807 نفر اعلام شد. به اين ترتيب 980871 دانشآموز از تحصيل در سه مقطع ابتدايي، متوسطه اول و دوم بازماندند و 270555 دانشآموز هم از تحصيل انصراف دادند.
شيرازه امر از دست آموزشوپرورش در رفته است!
مهرداد عربستاني، استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران در گفتوگو با «اعتماد» درباره اين گزارش ميگويد « مشاهده يافتههاي گزارش معاونت راهبردي رياستجمهوري، مايه تاسف است. البته اين تنها حوزه آموزش ابتدايي نيست كه از كيفيت نازل، سردرگمي، و عدم چشمانداز روشن و مبتني بر توسعه رنج ميبرد. همين امر را ميتوان در سياستگذاري انرژي، آب، راه و ترابري، كسب و كار و تجارت، وضعيت صندوقهاي بازنشستگي، نظام [نا]هماهنگ پرداخت كارمندان كه قرار بود هماهنگ باشد، تورم مهارگسيخته، و حاصل جمع آنها، يعني كاهش اميد اجتماعي، نيز مشاهده كرد». عربستاني درباره دقيق شدن اين مساله ميگويد كه سوال اين است كه نظام آموزشي ما براي برنامهريزي آموزشي چه چشماندازي دارد و چه هدفي را دنبال ميكند؟ بناست دانشآموزان ما براي چه چيزي تربيت شوند؟ نكاتي همچون تمركزگرايي شديد و عدم چالاكي براي واكنش منعطف و سريع به نياز دانشآموزان و جامعه، كه در گزارش هم قيد شده است، و گم شدن هدف آموزش در نظام بوروكراتيكي كه بيش از هرچيز مشغول رتق و فتق امور روزمره، يا آنگونه كه در گزارش آمده است «تداركچي »گري، و توجيه وجود خودش است، به بحراني منتج شده كه بر اساس اين گزارش «40% دانشآموزان دوره ابتدايي و متوسطه به حداقليترين سطوح در خواندن، رياضي و علوم دست نيافتهاند. » زماني بود كه از دوره راهنمايي تا انتهاي دبيرستان به دانشآموزان زبان انگليسي آموزش ميدادند، و جالب بود كه بعد از حدود 7 سال تحصيل انگليسي تقريبا هيچ دانشآموزي قادر نبود اين زبان را در حد ابتدايي به كار بگيرد. البته الان ظاهرا سياست زباني در مدارس تغيير كرده، ولي آنگونه كه ما در دانشگاهها ميبينيم، ميزان مهارت دانشجويان در به كارگيري زبان انگليسي بهطور چشمگيري از زمان گذشته بهتر شده است.» اين استاد دانشگاه، يك نظام آموزش كارآمد را تعريف ميكند و ميگويد: «بايد ارتباط مشخص و مستقيمي با توسعه كشور و هم راستاي با آن، ارتقاي فردي داشته باشد. ولي وقتي گويا براي مراجع بالاسري بخشها و وزارتخانهها، توسعه و رفاه اصولا در اولويت قرار ندارد، قابل انتظار است كه خروجي اين نهادها هم ربط روشني به توسعه فردي و اجتماعي نداشته باشد. به نظر ميرسد كه دغدغه امنيتي در تصميمگيريهاي كلان، امر توسعه را به محاق برده است. حال آنكه خود امنيت امري غايي نيست. به امنيت نياز است كه در سايه آن رشد و توسعه و برابري محقق شود. امنيت همچون ريشه درخت است و توسعه، رفاه و برابري ميوه آن است. اگر اين امنيت منجر به توسعه، چه توسعه آموزشي چه ابعاد ديگر توسعه، نشود، همچنان هدف غايي مغفول واقع شده است.
بيترديد كاهش سهم بودجه آموزش و پرورش از كل بودجه كشور در دهههاي اخير هم در كاهش كيفيت بيتاثير نبوده است، كه خود اين امر هم نشان از جايگاه آموزش به عنوان نهادي مهم، ولي دير بازده، در جامعهاي دارد كه به قول محمدعلي همايون كاتوزيان جامعهاي كوتاهمدت است كه امكان و چشماندازي براي برنامهريزي بلندمدت ندارد».
محافظهكاري نهادينه شده نكته ديگري بود كه عربستاني در تحليل وضعيت نظام آموزش و پرورش كشور بيان كرد و گفت: «محافظهكاري در اين نهاد باعث شده اين نظام براي تغيير سياست و برنامهريزي درسي و استخدام افراد مناسب (امري كه در گزارش هم آمده است) چالاكي كافي را نداشته باشد. اين محافظهكاري از دو علت ناشي ميشود. يكي از اين فانتزي كه با آموزش و تكرار ميتوان انسانهاي معيار و همشكل ساخت، كه اينگونه نيست چرا كه مدرسه تنها مرجع جامعهپذيري كودكان و نوجوانان نيست؛ و دوم كمتوجهي به جهان متغير و نيازهاي مهارتي و آموزشي در چنين جهاني است. در اين صورت نظام آموزشي با خطر بيارتباط شدن با واقعيت اجتماعي تهديد ميشود. امروزه با ورود انواع ابزارهاي هوش مصنوعي، كل نظام آموزشي در معرض يك چالش اساسي است كه نياز به بازنگري كل فلسفه آموزش و برنامهريزي درسي دارد. ادامه اينرسي و تداوم همين ميتواند شيرازه كار را بالكل از دست نظام آموزشي خارج كند».
گزينشهاي عقيدتي و استانداردسازي سليقهاي معلمان
جذب معلمها در آموزش و پرورش در چند روش دانشگاه فرهنگيان، دستورهاي اجرايي جذب يا آزمونهاي دورهاي است. آزمونها پس از مرحله تخصصي و كتبي در دو مرحله آزمون شفاهي (مصاحبه)ي تخصصي و يك مرحله هم به عنوان گزينش عقيدتي انجام ميشود. برخي از افرادي كه بهتازگي اين مراحل آزمونها را طي كردند، با «اعتماد» گفتوگو كردند:
«فاطمه» فارغالتحصيل كارشناسي ارشد يك دانشگاه دولتي از تهران است. او بهتازگي در آزمون آموزشوپرورش قبول شده است اما در مرحله گزينش عقيدتي به علت نپوشيدن چادر رد شده است. او در گفتوگو با «اعتماد» درباره اين موضوع ميگويد: «من نميدونم معلم چرا بايد انقدر احكام و موارد عقيدتي رو بلد باشه. من دانش عمومياي در اين زمينه داشتم و رشته تحصيليام هم چيز ديگري بود. اما نهايتا به دليل حجاب و موفق نبودن در پاسخ مناسب به سوالهاي عقيدتي از اين مرحله از جذب آموزشوپرورش حذف شدم».
«حسين»، فرد ديگري بود كه به دليل برخي از فعاليتهاي دانشجويي در دوران دانشگاه از اين مرحله از گزينشها رد شد. او به «اعتماد» در اين باره ميگويد: « من عضو انجمن اسلامي دانشگاه بودم و فعاليت سياسي ويژهاي نداشتم. با اين حال حتي اگر فعاليت ويژهاي هم داشتم نبايد مانع از رد صلاحيت من براي آموزگاري شود. مصاحبهكنندهها اين فرآيند را بسيار سليقهاي پيش ميبرند. تا آنجا كه به روستاي پدريام رفتند و در پرسوجوي محلي از متولي مسجد آن روستا درباره كودكي من و اينكه آيا نماز جماعت را ميخواندم يا نه، پرسيدند!».
همه اينها را بايد در كنار گزارش معاونت راهبري رياستجمهوري گذاشت.
در اين گزارش گفته شده است كه 61درصد معلمها گزينش ميشوند و 39 درصد آنها همين گزينش را هم ندارند! و مشخص نيست كه با چه سازوكاري وارد كلاس درس ميشوند.
سرفصلهاي قديمي درسي و دور از نياز بازار
برخي از بررسيها نشان ميدهد كه يكي از مهمترين دغدغههاي دانشآموزان نسل جديد و اصطلاحا نسل اينترنت، سرفصلهاي سنتي درسي است. پرسش اصلي اين است كه بسياري از دانشآموزان اين نسل كه پيشرفتهترين سرفصلهاي آموزشي را از بستر اينترنت دريافت ميكنند، سرفصلهاي درسي كه سالهاست به همان شكل قديمي مانده است، ميتواند برايشان مناسب باشد؟ «احمد» متولد 88 است و دانشآموز دبيرستاني يكي از مدارس تهران است. او در گفتوگو با «اعتماد»، نظرش درباره مدرسه و سرفصلهاي درسي را اينگونه بيان ميكند: «معلم و مدل درسها و فضاي مدرسه خيلي كندتر از چيزهاييه كه من از يوتيوب ياد ميگيرم. براي همين ميلي به رفتن مدرسه ندارم و فقط براي گرفتن مدرك، آزمونهاي آخر سال رو شركت ميكنم».
«ميثم» دانشآموز ديگري است كه به دليل مشكلات اقتصادي تصميم به ترك تحصيل گرفته است. او در گفتوگو با «اعتماد» در اين باره ميگويد: «خيلي از دوستام تا سيكل درس خوندن تا فقط حسابو كتاب رو ياد بگيرن. من نميتونم تا ديپلم بدون كار بمونم و تازه بعد 17سالگي كه ديپلم ميگيرم برم تعميرگاه يا كار فني رو ياد بگيرم؛ مدرسه وقتمو ميگيره».
بهنظر ميرسد عوامل كلي جدي نگرفتن آموزش و پرورش (آنطور كه در گزارش معاونت راهبردي آمده) و استانداردسازيهاي ايديولوژيك با يك نهاد آموزشي، موجب خروج دانشآموزان ايراني از مدرسه ميشد. همه اين مسائل را بايد در كنار وضعيت فقر و ميل به ورود زودهنگام بازار كار (قبل از سن قانوني) بررسي كرد. به اين ترتيب به نظر ميرسد دولت با گسترش ساخت مدرسه و پوشش كمي آن، از توسعه كيفي سرفصلهاي درسي و ساختارهاي آموزشي بازمانده است و اين همان حلقه مفقوده چارچوبهاي توسعهمحور كشور است.