• 1404 سه‌شنبه 2 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6025 -
  • 1404 سه‌شنبه 2 ارديبهشت

آنيسا مسيبي از نقاشي، كيوريتوري، هويت هنرمند در مهاجرت و... به «اعتماد» مي‌گويد

نقاش كشف مي‌كند، كيوريتور مي‌فهماند

جست‌وجو و تقلاي هنرمند براي آزادي در همه جاي دنيا وجود دارد

صبا موسوي

آنيسا مسيبي، نقاش و كيوريتور هنر و خلق اثر را يك مكاشفه و گفت‌وگو با خود مي‌داند. او هدف از خلق را فرصتي مي‌داند كه وارد ناخودآگاه جمعي و مشترك انسان‌ها بشود. پس از مهاجرت به انگلستان با چندگانگي هويت زنان مهاجر كه با آن روبه‌رو هستند، مواجه شده است و تلاش دارد در هويت ايراني خود به عنوان يك زن مهاجر عميق‌تر شود. او كه روند اين مسير و تجربه‌ها را در آثارش به تصوير مي‌كشد، تاكنون آثارش را در نمايشگاه‌هاي انفرادي و گروهي در ايران، انگلستان، امريكا، گرجستان و يونان به نمايش درآورده و تجربه شركت در دوره هنر معاصر موزه هنرهاي معاصر نيويورك را در كارنامه خود دارد. مسيبي موفق به دريافت جوايز متعددي شده از جمله جايزه بهترين نقاشي از مسابقه بين‌المللي «سايه‌اي از رنگ قرمز» كه توسط Camelback Art Gallery در امريكا برگزار شده است. در ادامه گفت‌وگوي «اعتماد» با او را در خصوص نقاشي و نقاش بودن مي‌خوانيم.

 

چرا مديوم نقاشي را براي بيان هنري خود انتخاب كرده‌ايد؟

اين‌طور نبوده كه فكر كنم براي بيان خود، چه كنم، بلكه نقاشي بيشتر برايم شبيه به يك كشف بوده است. بسياري از حرف‌ها، شرايط سخت، خاطرات، حس دروني و غيره را كه نمي‌توانستم بگويم توسط رنگ، فرم، خط و نقاشي توانستم بيان كنم. نقاشي، از زمان كودكي در درونم بوده و هر چه بزرگ‌تر شدم برايم پررنگ‌تر و قوي‌تر شده و اكنون مي‌توانم در مسير خلق تجربه و اين تجربه‌ها را به شكل نقاشي بيان كنم.

به عنوان يك نقاش، دغدغه شما از خلق اثر چيست؟

دغدغه من از خلق اثر، هميشه از درون خودم شروع مي‌شود. معمولا با يك سوال، يك حس يا يك زخم كه به دنبال فهميدنش هستم. نقاشي برايم نه تنها صحبت كردن با ديگران، بلكه سخن گفتن با خودم است. نقاشي و خلق اين فرصت را برايم ايجاد مي‌كند كه علاوه بر صحبت كردن با خودم، وارد ناخودآگاه جمعي و مشترك انسان‌ها بشوم. دوست دارم زماني كه مخاطب به اثرم نگاه مي‌كند، همانند آينه نباشد، بلكه بتواند احساسات و ترس‌هاي خودش را در آن ببيند. در كل احساسات مشترك را بين خودش و اثر پيدا كند و اين برايم خيلي مهم است.

خلق را چگونه تعبير و تفسير مي‌كنيد؟

خلق برايم چيزي فراتر از ساختن، توليد كردن و يك جور به دنيا آوردن است. تنها دست من در اين مسير سهيم نيست، بلكه دلم، روحم، ذهنم، ناخودآگاهم درگير به وجود آوردن اثر مي‌شود و در اين فرآيند، بدون واسطه، من با خودم مي‌تواند روبه‌رو شود. به نظرم جادوي خلق در اين است كه چيزي كه نيست به چيزي كه هست تبديل مي‌شود. آنچه درونم بوده حالا مي‌تواند با ديگري گفت‌وگو كند كه حتي مي‌تواند دوباره خود من باشد. خلق يعني صادق بودن با خود، حتي اگر نتيجه‌اش يك ناآرامي را ايجاد كند و صرفا لذت‌بخش و زيبا نباشد.

جايي گفته بوديد «هرگز به دنبال تسلط بر ابزار نيستيد، ابزار و زمينه شما را به چالش مي‌كشيد و خود را به گفت‌وگو با آنها دعوت مي‌كنيد». آيا به عنوان يك نقاش، نبايد ابتدا بر ابزار تسلط داشت و بعد به جست‌وجو پرداخت؟

هنر برايم مسيري آزاد و بي‌قانون است. مسيري كه نمي‌توان براي آن نسخه نوشت و ترتيب مشخصي برايش تعيين كرد. شايد خيلي‌ها بر اين باور باشند كه اول بايد بر ابزار تسلط پيدا كرد تا بعد بتوان به خلق دست زد. حتي مسيرهاي آكادميك كشور خودمان نيز در تدريس هنر همين گونه است. اما ترجيح مي‌دهم اين مسير را برعكس طي كنم. از همين مسير برعكس چيزهايي را ياد گرفتم كه هيچ آموزش و قانون رسمي در هنر نمي‌توانست به من بدهد. معتقدم زماني كه هنوز ابزار را كامل نمي‌شناسم، كشف‌ها عميق‌تر، شخصي‌تر و خالص‌تر اتفاق مي‌افتد. وقتي بدون پيش‌فرض با ابزار مواجه مي‌شوم، به‌طور مثال زماني كه تلاش مي‌كردم با سيم گيتار نقاشي بكشم، مي‌توانستم با آن حرف بزنم، لمسش كنم، آزمون و خطا كنم. در اين زمان است كه يك رابطه زنده و صميمي بين من و آن ابزار شكل مي‌گيرد و اين جست‌وجو كردن، بخشي از خلق مي‌شود كه خيلي مهم‌تر از نتيجه است. ابزار را همانند يك همكار زنده مي‌بينم كه مي‌تواند گاهي راه را به من نشان بدهد و گاهي با من مخالفت و غافلگيرم كند. اگر همه‌ چيز تحت كنترل و تسلط باشد، آن فضاي جادويي كه خلق كردن و كشف كردن دارد به نظرم از بين مي‌رود. فكر مي‌كنم تسلط كامل بر ابزار، پيش‌نياز خلق و كشف كردن نيست، بلكه خلق مي‌تواند مسير آشنايي با ابزار باشد.

تجربه‌هاي هنري خود را در حوزه «اكسپريمنت آرت» مي‌دانيد. حال هنر برايتان تجربه و آزمايش است يا دغدغه و زيست؟

در حقيقت هنر برايم يعني تجربه كردن، وارد شدن به يك فضاي ناشناخته كه هيچ قطعيتي در آن نيست و هر بار با يك سوال، حس يا ترس تازه‌اي با آن روبه‌رو مي‌شوم. زماني كه سراغ خلق اثر مي‌روم يك طرح از پيش تعيين شده جلويم ندارم، هايپررئاليست‌كار نيستم، بلكه با متريال، رنگ، بافت و حتي سكوت فضا حرف مي‌زنم. اين گفت‌وگو كردن يك‌جور آزمايش زده است. يك‌جور اكسپريمنت است كه طي آن لحظه شكل مي‌گيرد، رشد و تغيير مي‌كند. خودش مي‌تواند من را هدايت بكند. در فضاي هنر برايم هم تجربه تكنيكي و هم تجربه وجودي مهم است. در واقع هنر را يك فرآيند جست‌وجو مي‌بينم نه يك نتيجه نهايي. يعني بيشتر از آنكه چه مي‌كشي برايم چطور به آن نقطه رسيدن مهم است. بنابراين هر تابلو برايم شبيه يك سفر است. هنر برايم هم اكسپريمنت هست، هم آزمايش، هم زيستگي و هم درگير ابزار هستم. در كل خلق اثر جايي است كه تجربه بيروني و دروني دارند با يكديگر برخورد مي‌كنند و در نتيجه يك چيز تازه متولد مي‌شود.

به عنوان يك نقاش، مسيرتان به سمت يادگيري كيوريتوري پيش رفت. اين نياز از كجا نشات گرفته است؟

وقتي سال‌ها، آدم درگير خلق باشد، كم‌كم متوجه مي‌شود كه اثر هنري تنها روي كاغذ يا بوم شكل نمي‌گيرد، مكاني كه آثار نمايش داده مي‌شود، نحوه چيدمان، فضاي اطراف، روايتي كه مي‌خواهد در آن فضا بگويد و حتي سكوتي كه بين آثار ارايه شده وجود دارد، همه اينها بخشي از تجربه مخاطب از يك اثر است. از جايي فهميدم كه براي انتقال درست روايت زيسته و پيامم، تنها خلق اثر كافي نيست، بلكه چگونه نمايش دادن آن و اينكه در چه كانتكسي آثار ديده شود نيز مهم است. براي همين به سمت يادگيري كيوريتوري كشيده شدم. اينكه چيدمان روايي آثار در ارايه نمايشگاهي چگونه مي‌تواند ذهن مخاطب آثارم را وارد يك سفر بكند. در دنياي هنر امروز هنرمنداني كه نگاه كيوريتورال داشته باشند، مي‌توانند خيلي پررنگ‌تر با جهان اثرشان ارتباط برقرار كنند. دوره كيوريتوري براي من يك نوع آگاهي جديد براي بازتعريف ارتباط اثر با فضا و مخاطب بود.

ساده بگويم، نقاشي مي‌كنم تا بفهمم، كيوريت مي‌كنم تا بفهمانم.

با توجه به مهاجرت شما به انگلستان، نگاه و هويت ايراني و خاورميانه‌ايتان در خلق اثر تا چه اندازه نقش دارد يا مهاجرت سبب شده تا نگاه شما به خلق و ديدن دنيا تغيير كند؟

مهاجرت و تغيير فضا، تاثير زيادي روي هنر و خلق اثر من گذاشت. زماني كه از ايران خارج شدم، احساس كردم به يك فضاي جديد قدم گذاشته‌ام كه حالا بايد دوباره خودم را بشناسم و دوباره هويت خودم را در اين دنياي جديد تعريف كنم. هويت ايراني از من جدا نشده، موضوع زن در نقاشي‌هايم چه در ايران و چه در اينجا هميشه اهميت داشته است. در ايران زن بودن خودم، هميشه به نوعي يك جست‌وجو و مبارزه براي آزادي در آثارم، بيان شده بود، اما زماني كه به انگلستان آمدم، فهميدم اين مبارزه در انگلستان و در كل دنيا هم ادامه و وجود دارد، حال با شكل‌ها، ابعاد و نگاه‌هاي متفاوت‌تري كه زن‌ها به خود و هويتشان دارند و مهاجرت به من اين فرصت را داد كه اين تضادها و تفاوت‌ها را بيشتر و از نزديك تجربه كنم. اينكه يك زن ايراني بودن در يك جامعه غربي چه محدوديت‌ها و چه آزادي‌هايي دارد. اين امر خودش به خودي خود تغييراتي را در نگاه من به وجود آورد. موضوعاتي كه قبلا كمتر به آنها توجه مي‌كردم، مثل هويت دوگانه يا چندگانه‌اي كه در شخصيت زنان مهاجر وجود دارد. من عاشق ايران، تاريخ و فرهنگ آن هستم. فكر مي‌كنم اين دوگانگي فرهنگي باعث شده كه نگاهم به خود و هنر، چند بعدي و پوياتر شود. مهاجرت برايم جدايي از هويتم نبوده، بلكه بيشتر باعث شده در هويتم عميق‌تر بشوم و هر دو بخش از هويتم چه خاورميانه‌اي و چه غربي كه در كنار هم دارند، شكل مي‌گيرند، به شكل متفاوت‌تر و عميق‌تري به زن‌ها و هويتشان نگاه بكنم. اين نگاه و تجربه جديد باعث شده كه به عنوان يك زن هنرمند بيشتر از قبل به جست‌وجوي آزادي و چندگانگي دروني بپردازم و اين موضوع را در آثارم نيز به تصوير بكشم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون