روزنامه اعتماد در گفتوگو با نوذر شفيعي بررسي كرد
ماموريت عراقچي در پكن
ايران در مسير ديپلماسي متوازن و هوشمندانه قرار دارد
حديث روشني
عباس عراقچي، وزير امور خارجه كشورمان چهارشنبه در راس هياتي وارد چين شد. اين سفر در شرايطي انجام ميشود كه دور سوم رايزنيهاي غيرمستقيم ايران و امريكا قرار است در روز شنبه 6 ارديبهشت ماه در مسقط برگزار شود. آقاي عراقچي پيشتر و قبل از دور دوم گفتوگوهاي مسقط به مسكو رفته بود. در همين راستا گروهي از ناظران بر اين باورند كه سفر آقاي عراقچي به مسكو و حالا پكن آنهم در شرايطي كه مذاكرات تهران و واشنگتن در جريان است در قاب ديپلماسي چندجانبه يا چندوجهي قابل تفسير است. بدان معنا كه با درنظر گرفتن تمامي سناريوها در باب نتايج رايزنيهاي مسقط، تهران تاكيد دارد تا شركاي راهبردياش ازجمله مسكو و پكن در جريان جزييات اين گفتوگوها قرار گيرند. اين درحالي است كه سياست نگاه به شرق همواره در چارچوب سياست خارجي ايران متغيري تعيينكننده در راستاي شكل مراودات با چين و روسيه بوده است. مضاف بر آن عضويت هر دو كشور روسيه و چين در برجام نيز ديگر متغير ديگري است كه در مقطع كنوني از سوي تهران به شكلي جدي لحاظ شده است. در همين راستا و به بهانه سفر عراقچي به چين، روزنامه اعتماد با نوذر شفيعي، كارشناس مسائل سياست خارجي در باب اهداف احتمالي اين سفر گفتوگو كرده است. شفيعي با تاكيد بر اهميت شراكت ايران با چين و روسيه بر اين باور است كه نظام بينالملل در مقطع كنوني در شرايط گذار است و اين مساله ايجاب ميكند تهران به دقت استراتژي خود را در رابطه با شركاي استراتژيك (شرق) و نيز همزمان غرب تعريف كند. از همين رو سفر آقاي عراقچي به مسكو و پكن در بازه زماني كه مذاكرات تهران و واشنگتن جريان دارد، در همين چارچوب قابل تحليل است.
مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
آقاي عراقچي پيش از دور دوم رايزنيهاي تهران و واشنگتن در رم، به روسيه سفر كردند و در همان بازه زماني، گمانهزنيهايي درباره هماهنگي مواضع ايران و روسيه در باب رايزنيها با واشنگتن مطرح شد. حالا پيش از آغاز نشست سوم در مسقط، آقاي عراقچي به چين ديگر شريك راهبردي ايران سفر كردهاند، ارزيابي شما از اين سفر چيست؟
سفر اخير آقاي عراقچي، به چين حامل پيامهاي چندلايه و با اهميتي است كه در چهار محور اصلي قابل تفسير است. نخست آنكه اين سفر نشانهاي از يك اصل ثابت در ديپلماسي ايران است؛ مشورت و هماهنگي با شركاي راهبردي درباره موضوعات حساس و استراتژيك. در دنياي امروز، بهويژه زماني كه موضوعي مانند گفتوگوهاي ايران و امريكا در دستور كار قرار ميگيرد، طبيعي است كه شركاي استراتژيك ايران از جمله چين انتظار داشته باشند در جريان روند مذاكرات و تحولات مرتبط با روابط تهران و واشنگتن قرار بگيرند. اين تبادل نظر نه تنها بخشي از ادبيات روابط راهبردي است، بلكه به طرف مقابل نيز كمك ميكند تا تصويري دقيقتر از شرايط محيط بينالملل و معادلات منطقهاي ترسيم كند. دومين نكته اين است كه ايران در جريان اين مذاكرات، نيازمند القاي اين پيام به امريكا و ديگر طرفهاست كه تنها نيست و از حمايت متحدان خود برخوردار است. يكي از عوامل موثر در محاسبات واشنگتن هنگام ورود به مذاكره با تهران، ارزيابي از ميزان حمايت شركاي استراتژيك ايران است. اگر ايالات متحده به اين جمعبندي برسد كه چين، روسيه و ديگر بازيگران مهم جهاني در كنار ايران ايستادهاند، بيترديد در اتخاذ مواضع خود تجديدنظر خواهد كرد و رويكرد منعطفتري در پيش ميگيرد. در مقابل، اگر احساس كند ايران در اين مسير تنها مانده، احتمالا با رويكردي سختگيرانهتر و حتي گستاخانهتر رفتار خواهد كرد. بنابراين، اين سفر بخشي از سياست تقويت موقعيت ايران پشت ميز مذاكره است. نكته سوم به مرحله پس از دستيابي به توافق احتمالي با امريكا بازميگردد؛ در صورتي كه مذاكرات به نتيجه برسد، ايران به دنبال دريافت تضمينهاي عيني از ايالات متحده خواهد بود تا از تكرار تجربه خروج يكجانبه امريكا از توافق پيشين جلوگيري كند. اين تضمينها ميتوانند اشكال گوناگوني داشته باشند: تصويب توافق در كنگره امريكا، تبديل آن به قطعنامهاي در شوراي امنيت سازمان ملل، يا تعيين نقشآفريني رسمي قدرتهاي بزرگ مانند روسيه و چين به عنوان ضامن اجرايي توافق. در اين سناريو، چين و روسيه نقشي كليدي در ايجاد و حفظ اين چارچوب تضمينشده ايفا خواهند كرد؛ نقشي كه در صورت خروج مجدد امريكا، دست اين كشورها را براي همكاري با ايران باز نگه ميدارد و درنهايت، چهارمين معنا به احتمال شكست مذاكرات مربوط است. در صورتي كه گفتوگوهاي ايران و امريكا به نتيجه نرسد و واشنگتن تصميم بگيرد از مسير فشار يا گزينههاي جايگزين استفاده كند، تهران نيازمند آن خواهد بود كه شركاي استراتژيكش، ازجمله چين و روسيه، به اين جمعبندي رسيده باشند كه شكست مذاكرات نه به دليل عدم تمايل ايران، بلكه ناشي از سختگيري و زيادهخواهي طرف امريكايي بوده است. اين درك، پيشنياز حمايت سياسي و اقتصادي اين كشورها از ايران در مرحله پس از مذاكرات خواهد بود.
با توجه به اينكه سياست «نگاه به شرق» به عنوان يكي از متغيرهاي مهم در چارچوب سياست خارجي ايران مطرح است، حال با لحاظ كردن اين گزاره، آيا ميتوان سفرهاي آقاي عراقچي به اين دو كشور را در قالب ديپلماسي چند وجهي تهران در شرايط كنوني توجيه كرد؟
درباره سياست «نگاه به شرق» در ديپلماسي ايران، پيش از اين اشاره شد كه سفر عراقچي به چين بخشي از همين الگوست. واقعيت اين است كه در تحليل سياست خارجي ايران، برداشتهاي مختلفي از مفهوم «نگاه به شرق» وجود دارد. از يكسو، برخي اين سياست را واكنشي ناگزير به بنبستها و چالشهاي روابط ايران با غرب تفسير ميكنند؛ به اين معنا كه ايران، به دليل محدوديتها و فشارهاي غرب، چارهاي جز حركت به سمت شرق و تعميق همكاري با قدرتهايي همچون چين و روسيه ندارد. در مقابل، تفسير ديگري وجود دارد كه سياست نگاه به شرق را يك انتخاب آگاهانه براي ايجاد موازنه در روابط خارجي كشور ميداند؛ بهويژه در شرايطي كه تعاملات با غرب در حال شكلگيري يا گسترش است. از نگاه من، در شرايط فعلي كه مذاكرات ايران و امريكا در جريان است و تاكنون چشمانداز اين مذاكرات، دستكم از منظر ديپلماتيك، مثبت ارزيابي ميشود، سياست نگاه به شرق در چارچوب يك ديپلماسي متوازن معنا پيدا ميكند. حتي در صورت دستيابي به توافق با ايالاتمتحده، شركاي سنتي ايران در شرق ازجمله چين و روسيه همچنان جايگاه خود را در سياست خارجي كشور حفظ خواهند كرد. تاكيد بر اين نكته براي ايران اهميت دارد، چراكه مسكو و پكن همواره اين نگراني را در ذهن دارند كه در صورت بهبود روابط تهران با غرب، اولويتهاي ديپلماتيك ايران دستخوش تغيير شود و شركاي شرقي به حاشيه رانده شوند. در همين چارچوب، سفر عراقچي به چين كه بلافاصله پس از ديدارهاي او در مسكو انجام شد، دربردارنده يك پيام روشن براي اين دو قدرت است: هرگونه تحول در مناسبات ايران و غرب، به معناي كنار گذاشتن شركاي استراتژيك در شرق نيست، بلكه بخشي از سياست متنوعسازي روابط خارجي تهران است. به بيان ديگر، سياست خارجي ايران در حال حركت به سمت توسعه و تنوع روابط با بازيگران مختلف بينالمللي است؛ اما اين به معناي جايگزيني شركاي جديد به جاي شركاي قديمي نيست. ايران بر اين اصل پايبند است كه در مسير ديپلماسي متوازن، شراكتهاي راهبردي گذشته حفظ و تقويت ميشوند و همزمان امكان شكلگيري فرصتهاي جديد نيز فراهم خواهد شد.
اكنون چين و روسيه در نظمي كه در ساختار جهاني حاكم است به عنوان جبهه شرق در برابر غرب تعريف شدهاند؛ علاوه بر آن به واسطه جنگ تجاري ميان چين و امريكا، روابط دو بازيگر در نظم حاكم درگير تنشهايي جدي شده است، در چنين چارچوبي اين سفر ميتواند رايزنيهاي پيش رو را تحت تاثير قرار دهد؟
يكي از ويژگيهاي مهم نظام بينالملل در مقطع كنوني، قرار داشتن در وضعيت انتقالي و گذار است؛ شرايطي كه شكلبنديهاي قدرت در حال تغيير است و معادلات سنتي سياست جهاني با پرسشهاي تازه روبهرو شدهاند. اين وضعيت گذار ميتواند به دو مسير اصلي منتهي شود. از يكسو، ممكن است جهان از وضعيتي نسبتا قطبيشده به سوي نظمي چندقطبي حركت كند؛ نظمي كه در آن قدرت ميان بازيگران متعددي تقسيم ميشود.
از سوي ديگر، اين احتمال وجود دارد كه جهان از يك نظام تكقطبي با محوريت ايالاتمتحده عبور كند و وارد مرحلهاي شود كه برخي از آن با عنوان «دنياي پسا امريكايي» ياد ميكنند؛ جهاني كه در آن ممكن است چين بهتدريج موقعيت هژمونيك امريكا را به چالش بكشد و خود در راس سلسلهمراتب جديد قدرت جهاني قرار گيرد. آنچه مسلم است، در اين وضعيت گذار، جهان در نقطهاي ايستاده كه رقابت قدرت ميان امريكا و چين به شكلي بيسابقه شدت گرفته است.
واشنگتن در تلاش است جايگاه خود را به عنوان قدرت مسلط نظام بينالملل حفظ كند و در مقابل، پكن با استفاده از ابزارهاي اقتصادي، ديپلماتيك و راهبردي، ميكوشد موقعيت خود را در اين سلسلهمراتب تثبيت و ارتقا دهد. در چنين شرايطي، پرسش مهم اين است كه كشورهايي نظير ايران چگونه بايد در اين فضاي پرريسك و ناپايدار حركت كنند؟ پاسخ اين پرسش در يك مفهوم كليدي در نظريههاي سياست خارجي خلاصه ميشود و آن استراتژي هجينگ است. هجينگ، به معناي ايجاد نوعي «مصونسازي» در سياست خارجي است؛ استراتژياي كه كشورها را قادر ميسازد نه بيش از حد به يك قطب قدرت نزديك شوند و نه آنقدر فاصله بگيرند كه در جرگه بلوك رقيب قرار بگيرند. اين سياست به كشورها امكان ميدهد در شرايط گذار، از درگير شدن در رقابتهاي هزينهساز ميان قدرتهاي بزرگ پرهيز كنند و در عين حال، گزينههاي خود را در تعامل با همه طرفها باز نگه دارند. براي ايران نيز اين بدان معناست كه حتي در صورت حلوفصل مسائل با ايالات متحده، بايد روابط خارجي خود را به گونهاي مديريت كند كه واشنگتن دچار اين تصور نشود كه تهران در بلوك چين تعريف شده است و در عين حال، چين نيز به اين جمعبندي نرسد كه ايران به اردوگاه غرب پيوسته است. در واقع، در دوران گذارِ نظم جهاني، ديپلماسي متوازن و فاصلهگذاري هوشمندانه، اصليترين راهبرد براي كاهش ريسكها و حفظ منافع ملي خواهد بود.