محمد فرازمند در نشست تاثير توافق هستهاي بر عمق استراتژيك ايران در خاورميانه:
عصر ناديده گرفتن عمدي ايران به پايان رسيد
گروه ديپلماسي|روز سه شنبه گروه علوم سياسي خانه انديشمندان علوم انساني با همكاري انجمن علوم سياسي ايران و انجمن ايراني روابط بينالملل ميزبان نشست تخصصياي بودند با موضوع «تاثير توافق هستهاي بر عمق استراتژيك ايران در خاورميانه». پس از توافق هستهاي به دست آمده در 14 جولاي در وين تا به امروز نشستهاي متعدد و رنگارنگي با حضور موافقان و مخالفان برجام در ايران برگزار شده است اما انجمن علوم سياسي ايران نخستين امكان براي نگاه فرامتني به توافق هستهاي را فراهم آورد. دكتر سيد محمدكاظم سجادپور، رييس انجمن علوم سياسي ايران و استاد دانشكده وزارت امور خارجه و دكتر محمد فرازمند، مديركل خليجفارس وزارت امور خارجه و سفير پيشين ايران در بحرين از جمله سخنرانهاي اين نشست بودند. مشروح سخنان سجادپور و فرازمند به شرح زير است:
اكثر جلساتي كه پس از توافق هستهاي در خصوص بررسي ابعاد و دستاوردهاي اين توافق تشكيل شده بر توجه به متن متمركز بوده و امروز فرصتي است كه نگاهي هم به فرامتن داشته باشيم. توافق هستهاي تنها در متن نيست بلكه آنچه در فرامتن اتفاق ميافتد چه بسا مهمتر از جزييات فني متن باشد و يكي از جنبههاي فرامتن توافق هستهاي تاثيرات آن بر معادلات منطقهاي است. براي پاسخ دادن به اين سوال كه توافق هستهاي چه تاثيري بر تحولات منطقهاي دارد ابتدا بايد به اين مساله توجه كنيم كه توافق هستهاي در چه مختصات منطقهاي اتفاق افتاد. يكي از مختصات منطقه در حال و هواي مذاكرات هستهاي اين است كه تعداد پروندههاي داغ و منازعات فعال بسيار زياد است. شايد بيش از 20 منازعه فعال را در امروز خاورميانه بتوانيم نام ببريم. منازعه در عراق، يمن، بحرين، مصر، سوريه و ليبي تنها مواردي از اين منازعههاي فعال هستند. همزمان درگيريهاي قومي و طايفهاي در منطقه بسيار بالاست. دومين مختصات منطقهاي اين است كه بازيگران غيردولتي مانند القاعده و گروههاي وابسته به داعش از قبيل جبهه النصره و دهها گروه ديگري كه مرتبط با تكفرات تكفيري و تروريستي هستند، نقش بسيار فعالي را در اين منطقه بازي ميكنند. اخوانالمسلمين كه البته گروه تروريستي نيست به عنوان نمونه در مسائل مصر و البته فراتر از مصر نقش بسيار مهمي دارد. كردها هم در داخل سيستم عراق و هم در داخل سوريه و عراق نقش بسيار مهمي دارند. جوانان و شبكههاي اجتماعي در مناقشههاي منطقهاي نقش بسيار فعالي دارند و فراموش نكنيم كه اين دو كانونهاي اصلي تحولات مربوط به بيداري اسلامي يا بهار عربي يا خيزشهاي مردمي كه از سال 2011 آغاز شد، بودند. همه بازيگران اعم از بازيگران دولتي و غيردولتي از اين شبكهها به وفور استفاده ميكنند، حتي داعش هم از شبكههاي مجازي استفاده زياد و البته تاثيرگذاري دارد. يكي از فرقهاي اساسي ميان داعش و القاعده حضور تشكيلاتي در فضاي مجازي است. يك عنصر داعش براي آنكه عملياتي انجام دهد نيازي به تشكيلات سنتي و وابستگيهاي سازماني ندارد و به دليل وجود شبكهها و فضاي مجازي در جهان عرب بسياري از جوانان اين پتانسيل را دارند كه بدون داشتن هيچ پرونده امنيتي به يكباره به يك عنصر انتحاري تبديل شوند. بسياري از عملياتهايي كه در منطقه از جمله در كويت و عربستان سعودي انجام شده توسط افرادي هدايت شده است كه هيچ پرونده امنيتي و وابستگي تشكيلاتي ندارند و از طريق شبكههاي مجازي دستورالعمل لازم را از داعش دريافت ميكنند و به سرعت به عامل انتحاري تبديل ميشوند. يكي ديگر از مشخصات منطقه اين است كه در طول تاريخ خاورميانه ما هيچگاه تا اين اندازه پيچيدگي نداشتهايم و اين پيچيدگيها باعث شده است كه هيچ بازيگري به تنهايي نتواند هيچ بازياي را از ابتدا تا انتها شكل دهد. به نظر من هوشمندي تيم هستهاي در درك همين نكته بود. تاكيد بر رويكرد برد- برد ناظر بر درك همين معناست كه ما به تنهايي نميتوانيم در اين منطقه بازي را شكل داده و از ابتدا تا انتها هدايت كنيم. آنچه در يمن ميگذرد بهترين مصداق بر اين حرف است و ديديم كه عربستان سعودي به تنهايي نتوانست كاري را از پيش ببرد. آنچه در عراق و سوريه هم ميگذرد مصداق همين مساله است. مشخصه ديگر منطقه اين است كه موضوعات مهم منطقهاي فراموش شدهاند، بحث محيط زيست، توسعه انساني، اقتصادي و آموزش در خاورميانه كنوني فراموش شده است. هركدام از اين موضوعات ميتواند تبديل به يك فاجعه شود و در تمامي اين موارد ما در شرايط بحراني هستيم. توماس فريدمن اخيرا در مقالهاي اشاره كرده بود كه اگر گروههاي متنازع در خاورميانه دست از نزاع برندارند مادر طبيعت همه را از بين خواهد برد. وي در اين مقاله به چند واقعيت محيط زيستي اشاره كرده بود و به اين نكته كه درجه حرارت در يكي از نقاط خاورميانه به 75 درجه رسيده اما كسي متوجه اين مساله نبوده و به آن اهميتي نداده است. در چنين شرايطي يك كشور توانسته است از طريق تعاملهاي بينالمللي پيچيدهترين منازعه خاورميانه را به روش مسالمتآميز و از طريق گفتوگو حل كند. در حال حاضر كه توافق وين حاصل شده است ما فراموش كردهايم كه وضعيت پرونده هستهاي ما در منطقه تا چه اندازه بغرنج بود. در سالهاي اخير از هر فردي كه سوال ميشد پيچيدهترين مساله در خاورميانه چيست ؟ پاسخ ميداد: پرونده هستهاي ايران. نكته ديگري كه حايز اهميت است اين است كه پس از پرونده هستهاي پيچيدهترين و حايز اهميتترين مساله منطقه، تروريست است. خوشبختانه ايران در بحث تروريست در جانب خوب ماجرا قرار دارد و ترديدي نيست كه ايران در اين مقوله عملكرد بسيار سازندهاي داشته است و هيچ كس نميتواند در دنيا منكر عملكرد سازنده ايران در بحث تروريست شود. نتيجه اين توافق اين است كه ايران ديگر قابل ناديده گرفته شدن نيست. بيش از سه و نيم دهه تلاش بسياري از كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي بر اين مبنا استوار بود كه ايران در معادلات منطقهاي ناديده گرفته شود. در همين سالهاي اخير زماني كه بحث مذاكرات در خصوص سرانجام سوريه در ژنو در حال برگزاري بود، اصليترين بحث كشورهايي مانند عربستان اين بود كه ايران نبايد در اين پروسه حضور داشته باشد. امروز در خصوص پرونده يمن هم همين اصرار از سوي عربستان وجود دارد كه ايران نبايد حضور داشته باشد. رمز مسابقه جهاني براي سفر به ايران همين است كه درك كردهاند ايران، بازيگري نيست كه قابل حذف باشد.
در خصوص نگاهي كه در منطقه خاورميانه عربي به توافق هستهاي وجود دارد تحليلها در دو نگاه خوشبينانه و بدبينانه قابل بررسي است. نگاه بدبينانه عمدتا توسط كساني تشويق ميشود كه در مذاكرات با حل مسالمتآميز و با توافق هستهاي مخالف بودند. اسراييل، عربستان سعودي و جناح تندرو در امريكا در زمره گروههايي بودند كه پس از توافق هستهاي تصوير بسيار بدبينانهاي از شرايط پساتوافق ارايه ميكنند و ميگويند كه به دليل اينكه توازن قواي منطقهاي به نفع ايران برهم خورده است اين توافق حتي ميتواند به جنگ بينجامد. عمده استدلالي كه اين طيف دارند اين است كه ايراني كه در شرايط تحريم توانسته در منطقه نفوذ داشته باشد پس از برداشته شدن تحريمها و دسترسي به منابع مالي رويكرد توسعه طلبانه خود را افزايش خواهد داد. اين افراد بسيار صريح ميگويند كه آزاد شدن مبلغي ميان 120 تا 150 ميليون دلار، منابع مالي هنگفتي را در اختيار سياستهاي توسعه طلبانه ايران قرار خواهد داد. غافل از اينكه آزاد شدن داراييهاي ايران بخشي از روند عاديسازي وضعيت ايران است. بخشي از غيرامنيتي شدن پرونده ايران است. سوال اينجاست كه چرا برخي كشورهاي عربي و مسلمان بايد از عادي شدن وضعيت ايران، هراس داشته باشند؟ طبيعتا ايران به عنوان كشوري كه دنبال ثبات، صلح و استقرار است نبايد از بيثبات شدن كشور همسايه خوشحال شود. چه مسالهاي باعث شده است كه عربستان سعودي و برخي كشورهاي منطقه از عادي شدن پرونده و وضعيت ايران احساس خطر كنند. يكي از دلايل آن ميتواند اين باشد كه عاديسازي پرونده ايران به معناي اين است كه به تهديدانگاري ايران پايان داده خواهد شد. سوال بعدي اين است كه چرا تهديدانگاري ايران باعث اين هراس ميشود؟ پاسخ اين است كه يكي از دلايل آن ميتواند اين باشد زماني كه ايران ديگر تهديد نباشد، آنها بايد به سراغ پروندههاي ديگر بروند. تهديدانگاري ايران چتري بوده است براي مخفي كردن بسياري از موضوعات منطقه و تا وقتي كه ايران به عنوان يك تهديد نشان داده شود امكان منصرف كردن ديگران از پرداختن به مسائل ساير كشورها راحتتر است.
نگاه خوشبينانه قايل به اين بحث است كه پرونده هستهاي ميتواند يك درس باشد. زماني كه پروندهاي با اين ابعاد از طريق ديپلماسي حل ميشود، دليلي وجود ندارد كه ساير پروندهها با توسل به تعامل و گفتوگو
حل و فصل نشود. اين نگاه قايل به اين است كه ايران داراي يك جامعه جوان است كه نياز به توسعه دارد و منابع مالي
آزاد شده در جهت اين توسعه به كار گرفته خواهد شد. ايران در مذاكرات هستهاي نشان داده كه ميداند قدرت آن در تهديد نظامي نيست بلكه در صلح است. برخي خوشبين هستند كشورهاي منطقه كه مخالف توافق هستهاي هستند دست از اين رويكرد تخاصمي بردارند و عدهاي هم بدبين به اين ماجرا هستند. در خصوص زمان كنار گذاشته شدن اين رويكرد تقابلي از سوي غرب، چند ديدگاه وجود دارد. يك تحليل ميگويد كه در شرايط فعلي توازن قوا به نفع ايران است و طرف مقابل در شرايط ضعف وارد گفتوگو با ايران نخواهد شد و نياز به اخذ امتيازهايي از سوي طرف مقابل است. به طور مشخص طرف مقابل در يمن و سوريه به دنبال تغيير شرايط است و بعد از تغيير شرايط در اين دو احتمالا وارد گفتوگو با ايران و پذيرش شرايط جديد پس از توافق هستهاي خواهد بود چرا كه فشار جامعه جهاني هم براي حل مشكلات منطقه عربي با ايران زياد است. تعبير دوم قايل به اين است كه تا زماني كوچكترين اميدي براي برهم زدن توافق هستهاي از طريق مباحث جاري در كنگره امريكا وجود دارد طرف مقابل دست از اقدامهاي تقابلي برنمي دارد و هر آنچه در توان دارد به كار ميبرد تا از اين اميد استفاده كرده و توافق را به ناكامي بكشاند. ظاهرا اين گونه هم عمل ميشود و از طريق پولهايي كه صرف تبليغات در امريكا براي زير سوال بردن اين توافق ميشود ميتوان به اين نكته پي برد. تحليل سوم كه بدبينانهتر است اين است كه طرف مقابل حتي پس از به تصويب رسيدن توافق در امريكا دست از سياستهاي خصمانه خود برنميدارد چرا كه اين رويكرد تقابلي گزينه گريزناپذير طرف مقابل است و سعي خواهد كرد پس از پايان بررسي توافق هستهاي، نقاط درگيري جديد و دردسرهاي جديدي را براي ايران توليد كند تا همچنان از گزينه تهديد انگاري ايران سود ببرد.
به نظر نميرسد كه گزينه تهديدانگاري ايران ديگر شانسي براي پيشرفت داشته باشد. فراموش نكنيم كه مروج گزينه تهديدانگاري ايران، غرب بود و كشورهاي عربي و منطقه به تدريج به اين پروسه پيوستند و خود را در اختيار اين پروسه قرار دادند. اگر غرب با حل پرونده هستهاي تمايلي به ادامه پروژه تهديدانگاري ايران نداشته باشد بعيد است كه كشورهاي منطقه بتوانند همچنان ايران را به عنوان يك تهديد نشان دهند. سرمايهگذاري روي پروژه تهديدانگاري ايران احتمالا مانند سرمايهگذاري روي برخي مسائل ديگر مانند سرمايهگذاري روي داعش به شكست منتهي خواهد شد. به نظر ميرسد دنيا به اين نتيجه رسيده است كه استفاده ابزاري از چنين پروندههايي كارايي خود را از دست داده است. دنيا نميتواند از اين واقعيت كه تروريسم، مهمترين چالش پس از پرونده هستهاي ايران است چشم پوشي كند و دليل آن هم اين است كه تروريسم به پشت مرزهاي اروپا رسيده است. دنيا بنا ندارد نقش ايران در مبارزه با تروريسم را ناديده بگيرد و تلاش ميكند از نقش سازنده ايران استفاده كند. به همين دليل ميگويم كه پروژه تهديدانگاري ايران ديگر شانسي براي موفقيت ندارد. در كانون بسياري از مناقشههاي منطقهاي بحث تهديدانگاري ايران وجود دارد و اگر كه ايران به عنوان يك تهديد در عراق قلمداد نشود دليلي وجود نخواهد داشت كه ساختار سياسي عراق توسط برخي از كشورها به رسميت شناخته نشود. حتي بدبينانهترين نظريات در جهان عرب نسبت به توافق هستهاي در اين نكته كه توافق هستهاي يك درس بود، ترديد ندارند. بسياري از كساني كه مقابل ايران قرار دارند، تاكيد ميكنند كه ايران يك درس به ما داد و آن درس پافشاري روي مطالبههاي خود و پيشبرد سياستهاي ملي جدا از اينكه آن سياستها مطابق با سياستهاي غرب باشد، بود. اگر طرف مقابل بخواهد درسي از توافق هستهاي بگيرد تنها نبايد بر مفاهيم اصرار و لجاجت و پافشاري كند بلكه بايد به منابع اصلي قدرت توجه كند كه در ايران فراهم بود و با تكيه بر اين منابع توانستيم مهمترين بحران منطقهاي را حل كرده و به اعتقاد من زمينه براي حل بحرانهاي ديگر پس از حل اين بحران فراهم خواهد شد.