سيستم توازن قواي اروپا و پايان آن
هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف
مقرهاي نظم بينالمللي
تعادل هوشمندانه كنگره وين در اواسط قرن نوزدهم تحت تاثير سه رويداد ظهور ملي گرايي، انقلاب 1848 و جنگ كريمه قرار گرفت و متزلزل شد. فتوحات ناپلئون تاثيرگذاريهاي خودش را داشت [و مهمتر از همه اين بود كه] چندين ملت كه براي قرنها كنار يكديگر ميزيستند، حاكمان خود را به عنوان «خارجي» تلقي كردند. جان گاتفريد فون هردر، فيلسوف آلماني، يكي از هواداران روند مليگرايي شد، او اينگونه بحث كرد كه هر قومي كه براساس زبان، سرزمين مادري و فرهنگ بومي خود تعريف شود، اين استعداد را دارد كه خودش بر خودش حكومت كند. ژاك بارزون تاريخ دان هم اين تعريف را به گونهيي ديگر شرح ميدهد. او ميگويد: «در حقيقت اين تئوري بر اين اصل بود: ارتشهاي انقلابي و ناپلئون نقشه ذهني اروپا را دوباره ريختند. مختصات قرن هيجدهم دنياي افقي خانداني و طبقات بالايي بود كه خود را جهاني ميدانستند اما حالا غرب شامل واحدهاي عمودي شده است – ملتهايي كه كاملا جدا نيستند اما شبيه هم نيستند.» ملي گرايي زباني، امپراتوري خودش را ساخت – به ويژه امپراتوري اتريش، مجارستان – كه علاوه بر فشارهاي دروني، خشم همسايگاني كه مدعي رابطه ملي با رعيتهاي امپراتوري بودند آن را آسيب پذير ساخته بود. همچنين بعد از ايجاد «تودههاي بزرگ» كنگره وين ظهور ملي گرايي رابطه ميان پروس و اتريش را بهطور زيركانهيي متاثر كرده بود. از همان ابتداي تشكيل كنفدراسيون آلمان آن هم به دليل نيازي كه براي دفاع از اروپاي مركزي وجود داشت، رقابت دو قدرت بزرگ آلماني زبان در اروپاي مركزي براي جذب تعدادي از 35 دولتهاي كوچك اين كنفدراسيون شروع شده بود. همچنين طبق سنت، يك احترام ويژهيي براي كشورهايي كه حاكمان آنها براي 500 سال از سوي امپراتوري مقدس روم منصوب ميشدند به وجود آمده بود. [ به همين خاطر] مجمع كنفدراسيون آلمان (تركيبي از سفيران 35 دولت عضو) در سفارت اتريش در فرانكفورت برگزار شد و سفير اتريش به عنوان رييس اين مجمع عمل ميكرد.
ادامه در صفحه 14