«آيا تحزب در ايران شكست خورده است؟» اين سوال در نگاه اول شايد به نظر خيليها، اعم از فرهيختگان و مردم ساده كوچه و بازار، ساده و پيش پا افتاده به نظر بيايد و پاسخ به آن نيز يك «معلومه كه شكستخورده» تند و سرد باشد. اما بايد توجه داشت كه اين يك سوال ساده نيست و پاسخش هم در گرو پاسخ به سوالاتي كليديتر است؛ سوالاتي كه تا براي آنها پاسخهايي داده نشود نميتوان درباره شكست يا موفقيت تحزب در ايران سخن گفت. اولين و مهمترين اين سوالات پيش نيازي سوال «حزب سياسي چيست؟» است چراكه تنها پس از پاسخ به اين سوال است كه ميتوان به احزاب به صورت كلي يا واژه تحزب معنا بخشيد و در مرحله آخر در اين باره بحث كرد كه آيا تحزب در ايران شكست خورده است يا خير.
حزب سياسي چيست؟
حزب سياسي مانند خيلي از مفاهيم ديگر مانند «حاكميت قانون» و «آزادي بيان» بر سر هر ميزي، از پنلهاي دانشگاهي گرفته تا منقلهاي پيكنيكي، وجود دارد و در مدحش و نياز اساسياش براي مملكت بحثها ميشود اما با اين وجود واقعيت اين است كه هيچ تعريف واحدي از «احزاب سياسي» كه هر كنشگري را راضي كند، وجود ندارد. منظور از تعريف در اينجا، تعاريف شكلي (form) مانند تعريف قانون احزاب از حزب كه ميگويد: «حزب، جمعيت، انجمن، سازمان سياسي و امثال آنها تشكيلاتي است كه داراي مرامنامه و اساسنامه بوده و توسط يـك گروه اشخاص حقيقي معتقد به آرمانها و مشي سياسي معين تاسيس شده و اهداف، برنامهها و رفتار آن بـه صـورتي بـه اصـول اداره كشور و خط مشي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران مربوط باشد.»، نيست، بلكه قصد تعريفي محتوايي از حزب است. در واقع، دو محقق يا دانشآموز علوم سياسي ممكن است «حزب» را به شيوههاي مختلف تعريف كند. نكته بنيادي در اين تفاوت در تعاريف به نظر ريشه در انتظار تعريف كننده از «حزب» دارد، انتظار وي از اهداف و كاربري «حزب». اگر براي اينگونه از انتظارات طيفي متصور شويم، در يك سوي آن ميتوان به مدل عمل گرا (Pragmatic Party Model) و در سوي ديگر طيف به مدل مسوول (Responsible Party Model) اشاره كرد. مدل عملگرا حزب را سازماني ميداند كه از كانديداهاي خود زير چتر و عنوان حزب براي به دست گرفتن صندليهاي قدرت به اميد به دست گرفتن كنترل دستگاه حكمراني، حمايت و تلاش ميكند. پس هدف در اين مدل در به دست گرفتن قدرت تعريف و با آن تمام ميشود كه معمولا يكي از عايديهاي آن انتساب اعضا و نزديكان حزب در پستهاي حكومتي است. سوال قابل تامل راجع به اين مدل وسيلههاي رسيدن به هدف است. به نظر ميرسد مدل عملگرا وسواس ويژهاي راجع به وسيلههاي كسب قدرت نداشته باشد، به طور مثال يك حزب عمل گرا لزوما خود را متعهد به افزايش سطح شعور سياسي مردم نميداند و تا جايي كه ممكن باشد از همان سطح براي كسب قدرت استفاده خواهد كرد. قضيه براي حزب مسوول، درست در نقطه مقابل اين مدل، بسيار متفاوت است. هدف حزب مسوول در كنترل پيامدهاي دستگاه حكمراني است و سعي در شكل دادن به سياستهاي عمومي (public policy) دارد. براي حزب مسوول كسب صندليهاي قدرت هدف نيست بلكه يك وسيله است براي سوق دادن كشور به سمت مواضع و رويكردهاي كلان حزبي. پس ميتوان به راحتي حزبي مسوول را متصور شد كه از وسيلههاي ديگري به جز بردن در انتخابات و كسب كرسيهاي قدرت نيز استفاده كند و لزوما براي اينگونه حزب، شكست در انتخابات شكست حزب نيست. احزاب عملگرا ميكوشند تا در انتخابات پيروز شوند و كنترل را به دست بگيرند در حالي كه احزاب مسوول در انتخابات ميكوشند تا سياستهاي عمومي را شكل و سوق دهند. تفاوت اساسي اينجاست كه حزب عملگرا نگاهي ابزاري به پروسه انتخابات دارد و حزب مسوول نگاهي ايدئولوژيك. تشخيص اينكه كدام مدل براي سياست ايران ارجح است كار آساني نيست و محتاج بحثهاي گسترده است.
كاركردهاي حزب
همانطور كه در تعريف واژه حزب اختلاف نظر وجود دارد به تبع آن بر سر كاركردهاي حزب نيز اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. در اينجا سعي شده كه ليستي از كاركردهاي واضح حزبي كه بر سر آن اتفاق نظر وجود دارد ارايه شود. كاركردهايي كه عموم قابليت مشاهده و اندازهگيري آنها را به روشني دارند:
سازماندهي فرآيند انتخابات
طراحي سيستمي كارآمد براي انتخاب مديران و مسوولان بسيار مشكل است. ميتوان به راحتي متصور شد كه چگونه صدها بلكه هزاران نفر بخواهند براي يك صندلي رقابت كنند. مهم اينكه منظور از اين تعداد مثال زده شده عبور كردهها از فيلتر شوراي نگهبان براي انتخاباتي به جز رياستجمهوري هستند. اين تعداد زياد از شركت كننده رايدهنده را گيج و دلسرد ميكنند. چگونه ميتوان از رايدهنده انتظار داشت كه مواضع، سوابق، برنامهها و رويكردهاي تك تك كانديداها را مطالعه و بررسي كند و در نهايت انتخابي آگاهانه را در بزنگاههاي رقابت انتخاباتي انجام دهد. هرچند راي دادن اساسيترين وظيفه شهروندي است اما انتظارات از رايدهنده نميتواند غير منطقي باشد. احزاب در اين مورد نقشي اساسي ايفا ميكنند. آنها با كاناليزه كردن موضوعات و تدوين سكوي Platform مشخص براي كانديداهاي خود به عبارتي فرآيند انتخابات را سازماندهي ميكنند
ارايه ميان بر براي رايدهنده
روانشناسان اجتماعي معتقدند كه ما انسانها دچار «خستشناختي» (cognitive miser) هستيم: اصطلاحي كه براي توصيف مقاومت افراد براي تفكر بيش از اندازه به كار ميرود. به عبارتي ديگر ما همواره ميخواهيم تصميمات منطقي را با كمترين تلاش اتخاذ كنيم. احزاب ميتوانند به اين خصلت ما كمك كنند. به اينگونه كه وابستگي كانديدا با برچسب حزبي براي انتخاب ما كافي باشد. به طور مثال اگر شخص كانديدا را نميشناسيم ولي از مواضع حزبي او آگاهي داريم، براي انداختن يك راي آگاه به صندوق، اطلاعات كافي و لازم را داريم. پس دور از انتظار نيست كه اگر اين برچسبهاي حزبي وجود نداشت و يا در صورت وجود تعريف مشخص نداشت، رايدهنده كلافه و منفعل شود.
تربيت نامزدهاي واجد شرايط
احزاب مشتاق براي پيروزي در انتخابات معمولا به صورت پويا و فعالانه به دنبال جذب كردن نامزدهاي با اعتبار و متخصص هستند. با اين كار، آنها به ما كمك ميكنند تا انتخاب برايمان راحتتر شده و همچنين اطمينان حاصل ميكنند كه نماينده ما شايستگي حكمراني خواهد داشت.
ارايه مكانيزم غربالگري
يكي از راهكارها در رقابتهاي انتخاباتي شناسايي و برجسته كردن ضعفها و ناشايستگيهاي رقبا و ديگر نامزدها از يكسو و برجسته كردن نقاط ضعف مواضع رقيب از سوي ديگر است. در اين فضاي رقابتي اين فرصت پيدا خواهد شد كه نامزدها و برنامههاي ضعيف را غربال كرده و راي بهتري از سوي رايدهندگان به صندق انداخته شود.
حمايت از نامزدهاي حزبي
در قليلترين شيوه ممكن حزب با به كارگيري بدنه انسانياش نامزدهايش را تبليغ ميكند. برايشان نشست برگزار ميكند، پوستر پخش ميكند و... اما بسيار مهمتر از اين فعاليتهاي انتخاباتي، حزب همواره براي به روز بودن و رقابتي ماندن بايد سطح كيفي نامزدها و نمايندگانش را ارتقا دهد. آنها را آموزش دهد، مطالبات حوزه انتخابيشان را دستهبندي و تحليل كند، خوراك فكري و تحليلي در اختيارشان قرار دهد، براي مناظرههاي تخصصي آمادهشان كند و خلاصه اينكه با گذر هر ثانيه كيفيت رقابت كنندگان براي مديريت و يا مسووليت انتخاب شده را ارتقا دهد تا به موجب آن كيفيت كلي مديريت در كشور ارتقا پيدا كند.
جمع كردن منافع
احزاب در حين تلاش در كارزار رقابتي انتخاباتي براي پيروزي همواره ميكوشند تا با گروههاي مختلف ائتلاف و وحدت كنند. اين ائتلافات نيازمند درگير كردن و درگير شدن با اجزاي جامعه مدني كشور و مصالحههاي استراتژيك هستند. اگر احزاب ميخواهند انتخابات را ببرند، مردم هم ميخواهند در تعيين سرنوشت كشورشان نقشي فعال داشته باشند. پيامد اين ارتباط متقابل سودمند، تركيب و تجميع منافع خرد و كلاني ميشود كه در نهايت يك رويكرد وسيع حكمراني را ميسازد. رويكردي كه حزب با اتكاي به آن به سراغ جلب راي ما ميآيد. هرچند شايد باورش مشكل باشد اما احزاب معمولا در دنيا اين قابليت را دارند تا منافع خاص را تبديل به منافع ملي كنند.
آموزش شهروندان
وقتي حزب به دنبال حمايت مردمي ميگردد و ميكوشد كه برنامه هايش را براي افكار عمومي توجيه كند به تبع شهروندان هم در اين فرآيند، نه فقط درباره حزب كه راجع به ساختار و ساز و كارهاي مديريتي در كشور آگاهتر ميشوند. مديريت كشور امري است بسيار دشوار و تخصصي و به تبع با جملات كلي و سطحي نميتوان ادعا كرد كه ميتوان كشور ونهادهاي قدرت را اداره كرد. پس شايد بتوان نتيجه گرفت كه اگر حزبي نتوانست درباره مديريت كشور چيزي به شهروندان آموزش دهد، نشانه خوبي است از آنكه حزب در كلي گويي گير كرده و بايد بهشدت از آن پرهيز كرد.
ارايه مكانيسم پاسخگويي
وضعيت نابسامان اقتصادي تقصير كيست؟ دولت براي اجراي ضعيف قانونهاي تصويبي مجلس؟ مجلس به خاطر تصويب بودجه ناكارآمد دولت؟ يا مجلس به خاطر تصويب قانونهاي ناكارآمد؟ اينها همه مثالهايي است از پرسشهاي مهم كه پاسخ صحيحشان به شهروندان كمك ميكند كه در انتخابهاي آتي با دقت بيشتري عمل كنند تا رييسجمهور ضعيف براي پاستور انتخاب نكنند يا نمايندگان خوب و كارآمد را هميشه در بهارستان نگه دارند. معمولا جواب اين سوالات زير وزنه سنگين پيچيدگيهاي ساختار سياسي كشور است و چه كسي بهتر از حزب، كه مشتاقانه براي پيروزي سياسي ميجنگد، براي برداشتن اين وزنه؟ افشاي ناكارآمديها و پاسخگو كردن مديران و مسوولان ضعيف؟
فعاليتهاي اجتماعي
هرچند امروزه در دنيا كمتر حزبي پيدا ميشود كه مانند گذشته، كه حس اجتماع هنوز به خاطر پيشرفتهاي ابزاري و تكنولوژيكي از قوت به مراتب بيشتري برخوردار بود، به فكر برگزاري پيك نيك و شب شعر و مسابقات ورزشي باشد. اينگونه از فعاليتها در تاريخ احزاب جهان بسيار فراوان و حايز اهميت بوده. اهميت اين فعاليتها از اين روست كه در اين فرآيندهاي اجتماعي «فرد» تبديل به «شهروند» ميشود، حس تعلق پيدا ميكند و براي اجتماعش ميكوشد و ميجنگد. پس اگر حزبي جلسات كتابخواني برپا كرد شايد بتوان اين را نشانهاي از مسوول بودن حزب دانست چراكه احزاب عملگرا پتانسيلهاي حزبي را به اين راحتيها صرف فعاليتهايي با خروجيهاي بلندمدت نميكنند.
ترويج مشاركت مدني
چه به خاطر ساختن دموكراسياي پربارتر و شيرينتر و چه به خاطر پيروزي در يك انتخابات، مسوول و عملگرا، احزاب ما را به مشاركت وا ميدارند. مشاركتي كه فقدانش به خصوص در جوامع دموكراتيك و توسعهيافته امروزي تبديل به تهديدي جدي براي دموكراسي شده است. پس دور از ذهن نيست كه نتيجه گرفته شود درصد مشاركت مدني و سياسي در كشور تابعي است از كيفيت احزاب سياسي آن كشور. ركن اصلي مباحثي كه تحزب را شرطي اصلي براي توسعه ميدانند نيز همين بحث ترويج مشاركت مدني توسط احزاب است. مسلم است كه صرف وجود حزب، مشاركت مدني و به تبع آن توسعه حاصل نميشود بلكه براي كشاندن مردم به عمل، ارتباط مستمر، پويا و معنيدار با مردم لازم است. ارتباطي فراي نمايشهاي تبليغاتي و انتخاباتي، ارتباطي كه در آن شهروند باور خواهد كرد كه بازويي سياسي در قالب يك حزب ميتواند حرفش را بشنود، پيشنهاد ارايه كند و با اعتماد او به آن كرسي قدرت به دست بياورد و به وسيله آن زندگي بهتري براي اين شهروند بسازد.
حال اگر به سوال اول برگرديم و مجددا بپرسيم كه آيا تحزب در ايران شكست خورده است، پاسخمان چه تغييري ميكند؟ اگر خود را طرفدار مدل حزب مسوول بدانيم، آيا اصلا تحزب در ايران امتحان شده است؟ يا اگر خود را طرفدار مدلهاي عملگرا بدانيم، آيا حزبي موفق شده است كه با ارايه برنامههاي محكم و استوار، فرآيند انتخابات را ساماندهي و مردم را به مشاركت وا دارد؟ دليل اصلي نوشتن اين مقاله پاسخ به اين سوالات نبود بلكه تلاش شده بود كه شيوهاي ساختارمند براي انديشيدن به تحزب ارايه كند تا شايد به كمك آن بتوان پاسخ سوالات كليديتري را داد. روزنامه اعتماد در روزهاي آينده اين پرسشها را در گفتوگو با فعالان حزبي اصولگرا و اصلاحطلب مطرح خواهد كرد.
٭كارشناس ارشد حقوق از دانشگاه تورنتو