بهانهاي براي ثبت خاطره جمعي يك ملت
آزاده اخلاقي: به دنبال شاديهاي جمعي هم ميروم
ليلي فرهادپور / دوشنبه عصر نشست «هنر و خاطره» با سخنراني
بهمن نامورمطلق، عليرضا قاسمخاني و آزاده اخلاقي در خانه هنرمندان ايران برگزار شد. در اين نشست با بررسي مجموعه «به روايت يك شاهد عيني» كاري از آزاده اخلاقي به مبحث خاطرهجمعي يك جامعه و تاثير هنر بر آن پرداخته شد. مجموعه عكس «به روايت يك شاهد عيني» بازتاب فراواني در رسانههاي مختلف داشته و حتي روزنامه گاردين انگليس نيز اقدام به انتشار آن كرد. «به روايت يك شاهد عيني» از نادر مجموعه عكسهاي ديدني تاريخ معاصر ايران است كه كارگردان و ايدهپرداز آن صحنه، مرگهاي تراژيك شخصيتهاي مهم تاريخ معاصر كشورمان را به شكلي ديدني همراه با جزييات دقيق بازسازي كرده است. آزاده اخلاقي طراح اين مجموعه 17عكسي است. به همين مناسبت گفتوگويي كوتاه با او داشتيم.
مجموعه «به روايت يك شاهد عيني» بازخوردهاي بسياري داشت، اين نشست آخرين بازخورد آن بود. نظرتان در مورد اين نشست چيست؟
سخنرانان اين نشست تاكيدشان بر خاطره جمعي مردم ايران از زخمهايي بود كه در صد سال گذشته بر روح جمعيشان وارد شده است. منظور ثبت خاطرهجمعي در قاب تصوير است و همچنين نور انداختن بر محذوفات تاريخي، يعني لحظاتي از تاريخ رسمي ما كه به هر نحوي ثبت نشده است. به نظر آنان اين مجموعه عكسها ثبت خاطره جمعي مردم ايران بود.
به نظر شما هم همين طور است؟
دقيقا اينها لحظاتي است كه تصويري از آن وجود ندارد، ولي در خاطرهجمعي مردم همواره حضور داشته است. مردم به تمام اين اتفاقات فكر ميكردند و فكر ميكنند. من سعي كردم اين خاطرات را به تصوير درآورم.
به نظر شما چرا بعد از اين مدت دوباره سراغ پروژه عكاسي شما رفته اند؟
از انجام و نمايش اين پروژه سه سال و نيم ميگذرد و در اين مدت اتفاقاتي براي اين عكسها افتاده است. بسياري فكر كردهاند اين عكسها واقعي هستند، يعني نفهميدند كه اين بازسازي واقعيت است و آن را به عنوان سندي واقعي پذيرفتهاند. به عنوان مثال سال گذشته در سالگرد جهان پهلوان تختي دوستداران اين ورزشكار و ورزشكاران شركتكننده در آن مراسم عكسي را كه من از لحظه مرگ تختي بازسازي كرده بودم به عنوان عكس واقعي چاپ كرده و به دست گرفته بودند و حتي در آن مراسم برخي دستفروشان اين عكس را به عنوان كپي يك سند تاريخي ميفروختند. يا اينكه عكس لحظه سانحه كه موجب مرگ فروغ فرخزاد شد در شبكههاي مجازي به عنوان يك سند واقعي كه ساواك آن را مخفي كرده بود به اشتراكهاي صدهزار تايي ميگذاشتند و از همه عجببتر اينكه در يكي از شبكههاي مجازي عكس بازسازي صحنه مرگ سهراب شهيد ثالث در خارج از كشور را به عنوان صحنه قتل فرد ديگري پخش كرده بودند و متاسفانه بسياري هم باور كردند. خب اين يعني مردم در جستوجوي يافتن تصويري از خاطرات جمعي خود هستند.
اين برخورد با عكسهايتان را مثبت ميبينيد يا منفي؟
از طرفي مثبت است كه كارم را مردم عادي هم ميبينند و درباره آن فكر ميكنند و از طرف ديگر ميترسم. ترسم از اين است كه من آيا واقعيت را ثبت كردم يا باعث واژگونه شدن واقعيت شدهام. به عنوان هنرمندي كه معتقد است اصولا بازسازي تاريخي يك امر محال است ميدانم هرچقدر هم تلاش كنيم براي رسيدن به حقيقت نميتوانيم به مقصد برسيم اصلا نميتوانيم بفهميم حقيقت چيست. من حتي برايم بسيار مهم بود كه بدانم در صحنه مرگ تراژيك فلان شخصيت تاريخي كاشي حياط يا پرده اتاق چه رنگي بودهاند اما هيچ كس نبود كه اين جزييات يادش باشد، بنابراين بسياري از اين جزييات از ذهن من تراوش شده است... به همه اين دلايل من دچار تناقض شدهام. اينكه از كجا معلوم دارم حقيقتي را تصوير ميكنم!
پروژه جديدي هم در دست داريد؟
بله، در ادامه همين بازسازيهاي تاريخي پروژه جديدي در دست دارم كه دوباره تصويرهايي از تاريخ معاصر ايران از زمان مشروطه تا انقلاب را دربر ميگيرد. البته ديگر لحظات مرگهاي تراژيك نيست.
دنبال لحظههاي شادي جمعي هم ميرويد؟
چرا كه نه، حتما.