بياخلاقيهاي رسانهاي شده؛ يك پرسش و سه پاسخ
هادي خانيكي ٭
شايد قديميترين و در عين حال واقعيترين تعبيري كه درباره نسبت ميان رسانه با آسيبهاي اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي، سياسي و اقتصادي وجود دارد اين باشد كه «رسانهها نه سرچشمه دردند و نه آغازگر درمان»، رسانهها بازتابنده وقايع تلخ و شيريني هستند كه بنا بر ظرفيتها و تواناييهاي ويژه خود آن وقايع را بزرگ و كوچك ميكنند. رسانهها از هر نوعي كه باشند حاوي نوعي فناوري و مهارت هستند در بزرگ يا كوچك كردن واقعهاي كه در جامعه به وجود آمده. به وضوح ديده ميشود و در اين روزهاي اخير بيشتر به چشم آمده است كه وقايع و رخدادهايي كه گاه ابعادي ملي و حتي بينالمللي دارد به گونهاي رسانهاي شدهاند كه از معيارها و موازين اخلاقي بسيار دور بودهاند. اين بياخلاقيهاي رسانهاي شده، متاسفانه بعضا رسانهها را نيز، از رسانه ملي گرفته تا مطبوعات و شبكههاي مجازي و حتي تريبونهاي رسمي و مكانهاي وعظ و خطابه، در بر گرفته است.
آنچه ميتواند محور اصلي باشد اين است كه نقض حريمها و حرمتهاي اخلاقي ابتدا از كجا آغاز ميشود؟ 1- آيا نخستين گناهكار آن است كه به خود اجازه ميدهد حرمت و حقوق نه تنها شهروندان بلكه حدود و حريم نهادهاي رسمي و شخصيتهاي مسوول را زير پا نهد 2- آيا گناه رسانهاي است كه آن را مينگارد يا مينويسد. البته گسترش دامنه و تاثير رسانهها در جامعه نشان داده است كه پاسخ سومي هم ميتوان براي اين پرسش يافت. گناه شكستن حريمهاي اخلاقي و رواج دشنام و توهين، هم بر دوش افراد و نهادهايي است كه اينگونه گفتارها و رفتارها را توليد ميكنند و هم بر عهده رسانههايي است كه خود را مسلح به ادبيات نفرت، دروغ و دشمني ميسازند. اينجاست كه رسانه اگرچه «واسطه» است، واسطه توليد، توزيع و دريافت روايتهاي بياخلاقي ميشوند. ٭استاد ارتباطات