تاملي بر جنگ عاشورايي
تكليفگرايي يا نتيجهگرايي؟
محمد دروديان
پس از حمله عراق به ايران، با وجود بستر فرهنگي و ريشههاي تاريخي- اعتقادي عاشورا در جامعه ايران، بيشتر ضرورت دفاع در برابر تجاوز عراق، از طريق بسيج عمومي و «دفاع همهجانبه» مورد تاكيد قرار گرفت. بر پايه ملاحظه يادشده، نظر به اهميت مفهوم جنگ عاشورايي و پيوستگي آن با برخي مسائل اساسي جنگ، از جمله اتمام آن، در اين يادداشت اين مفهوم مورد بازبيني قرار گرفته است.
1- اهتمام به الگوي «جنگ عاشورايي»، با وجود زمينهها و ريشههاي تاريخي و اعتقادي آن در جامعه ايران، در دوره جديد برآمده از آموزههاي اعتقادي- سياسي امام خميني بود كه با بيان عبارت «خون بر شمشير پيروز است»، در كوران انقلاب آغاز شد. ايشان همچنين حمله عراق را در چارچوب «جنگ اسلام و كفر» و «جنگ حق و باطل» صورتبندي كرد و پيروزي و شهادت را «احد الحسنيين» ناميد. اين نگرش به جنگ در واقع هسته مركزي تفكر تكليفگرايي و تقدم آن بر نتيجهگرايي را تبيين كرد، به اين معنا كه اگر ما تكليف خود را انجام بدهيم، هر نتيجهاي حاصل شود، به معناي پيروزي است. برابر تفكر امام خميني، نتيجه با تكليف به هم پيوسته است، ولي نتيجه فرع بر تكليف است. به همين دليل انجام عمل سياسي- اجتماعي، مشروط به نتيجه نيست، بلكه بايد بر اساس تكليف انجام شود. برابر اين نظريه، نتيجه در عين حالي كه اهميت دارد و بايد براي تحقق آن تلاش كرد، ولي به تقدير الهي واگذار ميشود.
2- با وجود اهميت الگوي جنگ عاشورايي در باورهاي فرهنگي و اعتقادي جامعه ايران، مفهوم جنگ عاشورايي براي نخستين بار پس از سال 63 و در شرايطي مطرح شد كه با وجود ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، هيچ گونه چشمانداز روشني براي پيروزي بر عراق و اتمام جنگ وجود نداشت. همچنين برخي گرايشات براي اتمام جنگ در حال شكلگيري بود. در چنين شرايطي تاكيد بر جنگ عاشورايي در ذيل مفهوم تكليفگرايي، با تاكيد بر ادامه جنگ، بدون توجه به هر نتيجهاي مطرح شد. با گذشت زمان و تغيير در شرايط نظامي جنگ، تفسير جديد از تكليفگرايي براي مخالفت با تلاشهاي سياسي براي اتمام جنگ موجب شد برخي افراد و جريانها، پذيرش قطعنامه 598 را به مثابه يك انحراف از تكليفگرايي در جنگ و تحميل جام زهر به امام خميني ارزيابي كنند.
3- رويكرد نقادانه به اتمام جنگ در چارچوب مفهوم تكليفگرايي، موجب طرح اين پرسش ميشود كه هدف جنگ چه بود و چگونه بايد به پايان ميرسيد؟ اگر بر هدف سقوط صدام تاكيد و گفته شود كه جنگ برابر هدف يادشده بايد تا شكست عراق ادامه پيدا ميكرد، ميتوان در نقد اين موضع گفت كه اين نوع نگرش به جنگ برخلاف ظاهر آن، برآمده از نتيجهگرايي است زيرا در اين تحليل، سقوط صدام به عنوان هدف ذكر ميشود و اعتراض به اتمام جنگ، به اين دليل صورت ميگيرد كه نحوه پايان جنگ از طريق قطعنامه 598، موجب شد تا نتيجه مطلوب (سقوط صدام) حاصل نشود. فارغ از اينكه آيا ابزار و امكانات تامين چنين هدفي وجود داشت يا خير؟، چنين تفكري در نقد اتمام جنگ و تحميل پذيرش قطعنامه به امام، برخلاف ظاهر آن، انديشه «تكليفگرا» نيست، زيرا نحوه پايان جنگ از طريق پذيرش قطعنامه 598 و انتقاد از آن، با منطق نتيجهگرايي صورت ميگيرد.
4- نظر به واكنش امام و ناخرسندي از نحوه پايان جنگ از طريق قطعنامه 598، اين پرسش وجود دارد كه اگر امام صرفا تكليفگرا بود و به نتيجه توجهي نداشت، چرا نحوه پايان جنگ و پذيرش قطعنامه را به «نوشيدن جام زهر» تعبير كرد؟ حال آنكه بايد از هر نتيجهاي كه حاصل شده است، راضي باشد. اين موضوع نشان ميدهد كه بيتوجهي به نتيجه، با تفكيك تكليف از نتيجه، نزد تفكر تكليفگرا و منتقد، با تمسك به الگوي عاشورا و استناد به انديشههاي امام خميني، نياز به بازبيني و تامل بيشتري دارد زيرا در نظام معرفتي برآمده از انديشه و رفتار امام خميني، اگرچه تكليفگرايي مورد تاكيد است، ولي به معناي بيتوجهي به نتيجه نيست. از نظر ايشان مفهوم پيروزي به عنوان نتيجه، مورد اهتمام است، اما در سايه تكليفگرايي قرار دارد. در اين ميان منتقدان پايان جنگ، ضمن ناديده گرفتن پيوستگي نتيجهگرايي با تكليفگرايي در انديشه امام خميني، نتيجهگرايي را در پوشش مفهوم تكليفگرايي طرح ميكنند! در حالي كه امام خميني ضمن عمل به تكليف، از نتيجه حاصل شده اظهار ناخرسندي ميكند.