امروز تولد ساموِل خاچيكيان است
مردي در آينه غبار گرفته
جواد طوسي
يك حضور مداوم چهل ساله در عرصه صنعتي سينماي ايران، در مقام كارگردان، فيلمنامهنويس، تدوينگر و سازنده آنونس و جلوههاي ويژه. اين شناسنامه يكي از خلاقترين افراد سينماي ايران است كه در كنارش شعر ميسرود، موسيقي را ميشناخت و در مقطعي با «روزنامه آليك» همكاري داشت. ساموِل خاچيكيان را همچنين به عنوان اولين سازنده آنونس براي فيلم «دختري از شيراز» (1332) به كارگرداني خودش ميشناسند. سليقه و شيوه فيلمسازي خاچيكيان، با مخاطب معنا ميشد. بيشتر فيلمهاي او در دورههاي مختلف فعاليتش فروش خوب و چشمگيري داشتهاند. در واقع، او موفقيت يك فيلم را در استقبال تماشاگر ميديد و دورههاي اوج و افول كارش را با تعداد تماشاگر ميسنجيد. جدا از توجه خاچيكيان به قصه و درام و حادثهپردازي، فن و صناعت برايش در جذب مخاطب اهميت بسزا داشت. از اين حيث، شايد بتوان گفت كه خاچيكيان يكي از نمونههاي استثنايي در تاريخ سينماي ايران است كه اولينبار به جلوههاي ويژه، نورپردازي، دكوپاژ، تدوين، ريتم و ضرباهنگ، ميزانسن و ... مقوله كارگرداني توجه عميق نشان داد كه نشانههايش را در «چهار راه حوادث» (1333)، «شبنشيني در جهنم» (1336/ با همكاري موثق سروري)، «طوفان در شهر ما» (1336) و فيلمهاي جنايي پليسي دوره اول كارش ميبينيم. او با ساخت فيلمهاي «فرياد نيمه شب» (1340)، «يك قدم تا مرگ» (1340)، «دلهره» (1341)، «ضربت» (1342)، «سرسام» (1344) و «عصيان» (1345) سبكي از فيلمسازي را پايهگذاري كرد كه با وجود عدم قرابت مضامين اين فيلمها با فرهنگ و مناسبات اجتماعي آن دوران، امضاي خاچيكيان را داشت. اولين بار در تاريخ سينماي ايران در تبليغات همين فيلمهاي جنايي پليسي با عنوان درشت ميآمد: «فيلمي از ساموِل خاچيكيان» او و مسعود كيميايي تنها فيلمسازاني بودهاند كه تماشاچي به خاطر اسم آنها به ديدن فيلمشان ميآمد. اگر بپذيريم كه سينما بدون مخاطب و بازگشت سرمايه در بخش خصوصي محلي از اعراب ندارد ساموِل خاچيكيان اولين كارگرداني بود كه با بعضي از فيلمهايش در لالهزار راهبندان ايجاد كرد.
خاچيكيان در دورهاي از فعاليتش اين هوشمندي را داشت كه به مجرد كاهش تدريجي تعداد تماشاگران فيلمهايش (سالهاي 40 تا 45) به نوع ديگري از داستانگويي رو بياورد. اين اتفاق با فيلمهاي «خداحافظ تهران»، «ببر مازندران»، «من هم گريه كردم» و «هنگامه» در فاصله سالهاي 1345 تا 1347 رخ داد و خاچيكيان را در جايگاه يك ملودرامساز ديديم. اما او بعدا نتوانست خودش را با جريان موج نوي سينماي ايران تطبيق دهد و آثار پراكندهاش در محدوده زماني سالهاي 1347 تا 1356 (نعره طوفان، قصه شب يلدا، ديوار شيشهاي، بوسه بر لبهاي خونين، مرگ در باران و كوسه جنوب) عمدتا ناموفق بودند.
در سينماي بعد از انقلاب نيز همين كنتراست تصويري را از خاچيكيان شاهديم. او با همان الگوهاي كلاسيك فيلمهاي «عقابها» (1363) و «يوزپلنگ» (1364) را ميسازد كه «عقابها» يكي از پرفروشترين فيلمهاي اين دوران ميشود. ولي در كنارش تجربههاي ناموفق و شكستخوردهاي چون «بالاش» (1363) و «چاووش» (1370) و «مردي در آيينه» (1370) را هم در كارنامه فيلمسازياش ثبت ميكند.
با اين همه، در عمق اين سايهروشنها همچنان ميتوان تصوير نافذ مردي را ديد كه موهايش را با تجربههاي گوناگون سفيد كرد و صنعت سينماي ما را ارتقا بخشيد و تاريخساز شد؛ مردي به نام «ساموِل خاچيكيان» كه سالگرد تولدش بهانه خوبي براي ذكر خير گفتن از اوست.