حق محيط زيست، آگاهي و قضاوتهاي مردم
مجتبي نامخواه/ انقلاب اسلامي ايران براساس نگرهاي مشخص به جامعه و تحولات آن شكل گرفته و به پيروزي رسيده است. هرچند اين نگاه تا حدودي غيرمدون است، اما با تمام تنوع و تكثري كه دارد، در شرحهاي مختلف متفكرين انقلاب بازتاب يافته و از وحدتي انگارهاي برخوردار است. اين انديشه كه ميتوان از آن به «نظريه اجتماعي انقلاب اسلامي» ياد كرد، كموبيش مهمترين مسائل حيات اجتماعي را مورد بررسي قرار داده است. يكي از مهمترين مسائلي كه از منظر اين تفكر و متفكرينش تبيين و تشريح خاصي يافته، مساله «محيطزيست» و چالشهاي اين حوزه است. انقلاب اسلامي فرزند زمانه مدرن نيست و اساسا آمده تا زاينده زمانه ديگري باشد. با اين همه، خود در زمانهاي متولد شده كه محيطزيست يكي از بحرانهاي اساسي آن است. پيوند محيطزيست و زيست اجتماعي انسانها، زمينهها و پيامدهاي چالشهاي محيطزيست را به مسالهاي اجتماعي تبديل كرده است. نظريه اجتماعياي كه انقلاب اسلامي پيش ميكشد، در اين باره حرفهايي جدي، اما همچنان ناشنيده دارد. اين يادداشت ميكوشد در حد توان، اين حرفها را پژواك دهد.
مساله چالشهاي زيستمحيطي
علاوه بر قانون اساسي جمهوري اسلامي كه در اصل پنجاهم خود حفاظت از محيطزيست را يك وظيفه عمومي قلمداد ميكند، اين مساله در انديشه امام خميني رحمهاللهعليه و متفكران انقلاب اسلامي نيز بازتاب داشته و بهنوعي دغدغه آنها بوده است. در اين ميان، آيتالله خامنهاي در طي مدت رهبريشان، ديدگاه منسجمي را درباره محيطزيست ميپرورانند كه در استدلالهايي قابل توجه، به برخي از بنياديترين پرسشهاي اجتماعي مطرح در زمينه محيطزيست پاسخ ميدهد. اين يادداشت در ادامه ميكوشد به جمعبندي اين ديدگاه بپردازد. رهبر انقلاب استدلال ميكنند كه چالشهاي زيستمحيطي امتداد «نابرابريهاي اجتماعي» است كه در محيط طبيعي بروز و ظهور يافته و عامل اساسي در اين چالشها عبارت است از «اقليتي مرفه و ثروتمند.»
ماهيت و خاستگاه بحرانهاي زيستمحيطي
مهمترين داده يك نگرش اجتماعي پيرامون محيطزيست و چالشهاي آن در زمينه تحليل خاستگاه چالشهاي زيستمحيطي است. تصويري كه يك ديدگاه از زمينههاي شكلگيري بحران و رفع آن به دست ميدهد، پايه تفسيري است كه از چگونگي رفع بحران دست خواهد داد. رهبر انقلاب در اين زمينه مشخصا بر دو سطح تحليل دست ميگذارند. سطح اول تحليلي انسانشناختي و سطح دوم تحليلي اجتماعي از مساله است.
تحليل انسانشناختي
هرچند در انديشه اجتماعي متفكرين مسلمان از «انسان» و «جامعه» سخن به ميان ميآيد، اما با دوگانه فرد- جامعه تفاوت دارد. «انسان» در اين سنت فكري، همان «فرد» نيست. جامعه در برابر فرد مطرح ميشود، اما در امتداد انسان است. از سوي ديگر، در اين تفكر، عبوديت انسان در برابر خدا سرچشمه همه ارزشهاي انساني است: «سرچشمه همه فضايل انساني و كارهاي خيري كه انسان ممكن است انجام بدهد (چه در حوزه شخصي، چه در حوزه اجتماعي و عمومي)، همين احساس عبوديت در مقابل خداست.» در برابر اين عبوديت و خداپرستي، منيت و خودپرستي قرار دارد كه «منشا همه آفات اخلاقي و عوارض و نتايج عملي آنهاست.» اين خودپرستي و خودبيني در سه سطح قابلتمييز است: «خودبيني و خودخواهي در مقابل خداوند متعال» كه از آن به «طاغوت» تعبير ميشود: «خودبيني در مقابل انسانهاي ديگر» كه «نتيجهاش ميشود ناديده گرفتن حقوق ديگران» و «خودبيني در مقابل طبيعت». آيتالله خامنهاي اينچنين استدلال ميكنند كه «تضييع محيط طبيعي» و «ناديده گرفتن محيط طبيعي زيست» نتيجه اين سطح از خودبيني است. بر اين اساس، بحران محيطزيست تابعي است از طغيان و خودخواهي انسان. جامعه در تداوم انسان است و پيدايي اينچنين انساني سطحي ديگر از تحليل را شكل ميدهد كه عبارت است از برهمخوردن روابط توحيدي در جامعه.
تحليل اجتماعي
سطح ديگر تحليل پيدايش بحران محيطزيست، تحليل اجتماعي است. اين سطح از تحليل، پاسخ روشني ميدهد به اينكه بروز چالشهاي زيستمحيطي نشانه و معلول چه روابط و وضعيتي در جامعه است و عامل اصلي تخريب محيطزيست چه كساني هستند؟ در ديدگاهي كه رهبر انقلاب ميپرورانند، اين پرسشها بهخوبي تشريح ميشود. ايشان استدلال ميكنند كه چالشهاي زيستمحيطي امتداد «نابرابريهاي اجتماعي» است كه در محيط طبيعي بروز و ظهور يافته و عامل اساسي در اين چالشها عبارت است از «اقليتي مرفه و ثروتمند». «تخريب محيطزيست معلول نابرابريهاي اجتماعي و استفاده غلط از طبيعت و يكي از عوامل تضييع حقوق انسانهاست. متاسفانه در جهان امروز، اقليتي مرفه و ثروتمند از همه امكانات و مواهب طبيعي و سالم بهرهبرداري ميكنند، ولي اكثريت ملتها محكوم به زندگي در شرايط محيطي آلوده و غيربهداشتي و تن دادن به عوارض سوء و انواع بيماريها و پذيرفتن بلا و مصيبت و مرگوميرند. »
اين تحليل علاوه بر آنكه چالشهاي زيست محيطي در سطحي جهاني را تبيين ميكند، ماهيت چالش محيطزيست در درون كشور را نيز بيان ميكند و بر «شيوههاي ناصحيح و غيرعادلانه در تعامل با طبيعت و آلوده ساختن محيطزيست در كشورمان» انگشت ميگذارد و راهحل را در «جامعهاي سالم و بهدور از فاصله طبقاتي» ميداند.
مبادي اهميت مساله محيطزيست
و غفلت از آن
مساله قابل بررسي ديگر اين است كه از منظر اين تفكر، «اهميت» مساله محيطزيست چگونه و به چه ميزان است؟ هر انديشهاي كموبيش براي محيطزيست اهميت قايل است، اما تفاوت در اهميت و اولويتي است كه براي اين مساله قايلند. از منظر انقلاب اسلامي، محيطزيست يك مساله اصلي به حساب ميآيد: «براي ما مسالهي محيطزيست يا حفظ منابع طبيعي، مسالهاي تجملاتي و درجه دو نيست؛ يك مساله حياتي است. »
كافي است به عرصه اجتماعي كشور نگاهي كوتاه بيندازيم. با وجود چالشهاي فراوان زيستمحيطي و منهاي ابعاد تبليغاتي اخير، از فعالان فرهنگي گرفته تا فعالان سياسي و اقتصادي، براي كمتر كسي محيطزيست مسالهاي اصلي است. چرا؟ ريشه اين وضعيت را ميتوان در دو سنخ تفكر پيگيري كرد. دو تفكري كه در برابر اصل انقلاب اسلامي قرار داشتند، «غير»هاي اصلي هستند كه از بسط نظريه اجتماعي انقلاب درباره محيطزيست نيز جلوگيري ميكنند و آرام اما بيصدا، محيطزيست را بهمثابه مسالهاي درجهدو و كماهميت طرح ميكنند. يكي تفكري تحجرمآبانه كه اساسا هيچ ارتباطي با مسائل جامعه كنوني ندارد و ديگر تفكري تجددمآبانه است كه در سطحي روبنايي، محيطزيست را بهمثابه امري تقليدي و نمادين بازتوليد ميكند، اما در سطح بنيادينتر راي به تفوق اقتصاد و تكنولوژي بر محيطزيست ميدهد. از منظر رهبر انقلاب اسلامي، در زمينه محيطزيست ما با يك دوگانه حق-تكليف مواجهيم. «حق محيطزيست» كه در آن مردم صاحبان اصلي هستند و حفظ محيطزيست كه يك «وظيفه حاكميتي» است و در آن، حكومت واجد مسووليت اصلي است. حل چالشهاي زيستمحيطي منوط به حركت توامان و متقابل اين حق و تكليف است. شايد نياز و فرصت طرح و تاكيد بر اين نكته نباشد كه اين دو تفكر و تقابلشان با تفكر انقلاب اسلامي در كليت خود و همچنين در خصوص مساله محيطزيســـت، بنيادين اســت و ريشه در نوع نگرش هستيشناختي اين نگرهها به دين، دنيا و آخرت دارد. همــانگونه كه حضرت آيتالله خامنهاي تشـريح كردهاند، تفكـر انقلاب اسلامـي برپايه نگرش توامان به اين دو ساحت حيات انسانــي بنيان نهاده شده است؛ تفكري كه ايشان از آن به «اسلامِدنياوآخرت» تعبير ميكنند. در برابر اين تفكر، دو مسير متمايز قرار دارد: يكي تفكر تحجرگرايانه كه بر آخرت منهاي دنيا تاكيد دارد و ديگري تفكر تجددگرايانه كه بر دنياي منهاي آخرت تاكيد ميكند. برخي از موضع اين دو تفكر به تفسير اسلام پرداختهاند. رهبر انقلاب، اسلام حاصل از فعاليت فكري-تفسير اين دو جريان را در چارچوب «اسلام دنياپرستي» و «اسلام رهبانيت» مفهومسازي ميكنند. ايشان استدلال ميكنند كه پيش از انقلاب اين دو اسلام اخير، وضعيت غالب در جامعه بودند و انقلاب اسلامي در يك تعبير عبارت است از جايگزيني «اسلام دنيا و آخرت» با «اسلام دنياپرستي يا رهبانيت».
حضور و حيات اين دو اسلام پس از انقلاب، طبيعي است كه كمرنگتر شده باشد، اما اين به آن معنا نيست كه كمتر شده، بلكه صراحتش كمتر شده است. در اثر سرايت آرام و پنهان لايههايي از اين دو تفكر است كه اهميت محيطزيست رنگ ميبازد و بهمثابه امري درجهدوم مطرح ميشود. در اثر رگههايي از التقاط تحجرگرايانه است كه صورتي بسيط از «كار فرهنگي» به عنوان صورت غالب فعاليت اجتماعي نيروهاي انقلاب ترويج ميشود كه منهاي اولويت مساله محيطزيست (و بهطوركلي عدالت) است و اغلب ناظر به اخلاق، احكام و عقايد فردي قرار دارد. در سوي ديگر، رگههايي از تجددمآبي، صورتي از توسعه تكساحتي را غالب ميكند كه در آن، اقتصاد و صنعت بر محيطزيست و كشاورزي تفوق مييابد. شايد بهنوعي بتوان گفت استدلال استعاري كه رهبر انقلاب در ديدار اخيرشان مطرح كردند، ناظر به همين دو وجه است: «هتل» و «حوزه علميه» آنگاه كه در بستر نگرش توامان به دنيا و آخرت نباشند، ميتوانند نماد «دنياي منهاي آخرت» و «آخرت منهاي دنيا» باشند. لايههايي از تفكر دنياگرايي منهاي آخرت از سوي ماترياليستهاي نظري (ماركسيسم) و عملي (كاپيتاليسم) و تجددمآبان و آخرتگرايي منهاي دنيا از سوي متحجران مقدسمآب با سياستزدگي اصحاب قدرت تركيب ميشود و ملغمـــــهاي محافظــهكارانه و عملگرايانه به وجود ميآورد كه همه تفكر انقلاب اسلامي و از جمله ديدگاه آن در باب محيطزيست را در دو سطح اجتماعي و حاكميتي زمينگير ميكند. يكـــي «امكان» جنبش زيستمحيطي را از ميــــــان برميدارد و ديگري «دستگاهها» را به چنان توسعهاي مشغول ميسازد كه از مسووليت حاكميتي حفظ محيطزيست بازميمانند.
چه بايد كرد؟
يكي از مهمترين سطوح يك تحليل اجتماعي پيرامون مساله محيطزيست، راهكارهايي است كه براي حل مساله مطرح ميكند. از منظر رهبر انقلاب اسلامي، در زمينه محيطزيست ما با يك دوگانه حق-تكليف مواجهيم. «حق محيطزيست»كه در آن مردم صاحبان اصلي هستند و حفظ محيطزيست كه يك «وظيفه حاكميتي»است و در آن، حكومت واجد مسووليت اصلي است. حل چالشهاي زيستمحيطي منوط به حركت توامان و متقابل اين حق و تكليف است.
وظيفه حاكميتي حفظ محيطزيست
رهبر انقلاب در ديدار اخيرشان بر اين مساله تاكيد داشتند كه حفظ محيطزيست يك «وظيفه حاكميتي» است. حاكميتها در دو حوزه كلان، وظايف خود را از جمله در زمينه حفظ محيطزيست دنبال ميكنند: يكي در زمينه سياستگذاري و ديگري در زمينه اجرايي. سياستهاي زيستمحيطي و اينكه يك نظريه چه سياستهايي را براي حل چالشهاي زيستمحيطي پيشنهاد ميدهد، يك سطح مهم از ورود يك نظريه اجتماعي به عرصه محيطزيست است. ديدگاه اجتماعياي كه رهبر انقلاب اسلامي در زمينه محيطزيست و چالشهاي آن ميپرورانند، راهكارهايي را در اين باره به دست ميدهد. اين راهكارها هنگامي كه آيتالله خامنهاي در موضع رهبري نظام قرار ميگيرند، صورتي كاملا كاربردي و اجرايي مييابد. مطابق متن قانون اساسي، يكي از مهمترين وظايف و اختيارات رهبري در قانون اساسي، در حوزه سياستگذاري است. اين نقش در دو سطح «تعيين سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران» و «نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام» بهصورت مباشر اعمال ميشود. اجراي خطمشيها با قواي سهگانه و زيرنظر رهبري است. در قانون اساسي، هدف كلي اين سياستگذاري در چارچوب نظام امت و امامت و «تداوم انقلاب اسلام» بيان شده است. با وجود چالشهاي فراوان زيستمحيطي و منهاي ابعاد تبليغاتي اخير، از فعالان فرهنگي گرفته تا فعالان سياسي و اقتصادي، براي كمتر كسي محيطزيست مسالهاي اصلي است. چرا؟ ريشه اين وضعيت را ميتوان در دو سنخ تفكر پيگيري كرد. دو تفكري كه در برابر اصل انقلاب اسلامي قرار داشتند. با دقت در سياستگذاريهاي رهبري در زمينه محيطزيست، ميتوان ميان دو سطح از سياستگذاريهاي ايشان تمييز داد: يكي سياستهاي ابلاغي كه با طي مسيرهاي رسمي، تدوين و به دولت (حاكميت) ابلاغ ميشود. ديگري سياستهاي اعلامي كه به آن دسته از سياستهايي راجع است كه براساس جنبه هنجاري و ارزشي انقلاب اسلامي و بهمثابه روح قانون اساسي، همواره مورد تاكيد قرار دارد. بررسي سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي نشان ميدهد سياستگذاري زيستمحيطي در سطح كلان، مورد نظر رهبر انقلاب بوده است. سياستهاي كلي نظام در بخش انرژي و منابع طبيعي (ابلاغشده در سال ۱۳۷۹) حاوي بندهاي مهمي در زمينه اهميت محيطزيست در زمينه سياستهاي انرژي و «كاهش آلودگي زيستمحيطي» است. در سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه ابلاغشده در مورخ ۲۱ دي ۱۳۸۷ نيز بر رشد اقتصادي متناسب با ارزش زيستمحيطي آب تاكيد شده است. تاكيد اخير ايشان بر تهيه «سند ملي محيطزيست» و «پيوست زيستمحيطي براي همه طرحهاي عمراني و صنعتي» نيز در اين راستا قابل تحليل است. در زمينه سياستهاي اعلامي، ميتوان به موارد متعددي اشاره كرد كه رهبر انقلاب در سخنراني اخيرشان به بخشهاي عمدهاي از آن اشاره كردهاند. سياستهاي اعلامي رهبر انقلاب در زمينه محيطزيست را، كه ناظر به حوزه كاري هر سه قوه اجرايي، تقنيني و قضايي كشور است، از يك نظر ميتوان بسط تحليل اجتماعياي دانست كه ايشان در زمينه نسبت چالش محيطزيست با عدالت پيش ميكشند؛ مواردي مانند «برنامهريزي، تدبير، پيگيري مستمر و جدي و قاطعيت دستگاههاي مرتبط» براي حل چالشهاي زيستمحيطي، «پيوست زيستمحيطي براي همه طرحهاي عمراني و صنعتي»، «جرمانگاري تخريب محيطزيست»، جلوگيري و برخورد با «دستاندازي افراد سودجو به جنگلها و منابع طبيعي»، الزام به برخورد قاطعانه با «تعدي به جنگلها به هر بهانهاي اعم از هتلسازي و جذب گردشگر و ساخت حوزه علميه و برخي توجيهاتِ بهظاهر قابل قبول»، «تعقيب قضايي زمينخواري»، «تعقيب قضايي كوهخواري و ساختوساز در ارتفاعات»، «تقويت نظارتهاي بياغماض» و «فرهنگسازي براي حفظ محيطزيست.»
حق محيطزيست، آگاهي و مردم
يكي از مهمترين ابعاد فكر اجتماعياي كه رهبر انقلاب در زمينه مسائل محيطزيست ميپرورانند، راهكارهاي استيفاي حقوق زيستمحيطي است. اصولا نگرش متمايز انقلاب اسلامي و رهبران آن امام خميني و آيتالله خامنهاي به «انسان» و «مردم»، فلسفه اجتماعي- سياسي خاصي را شكل داده است. بر وفق اين نظريه، نهتنها مردمسالاري ديني به عنوان نظام سياسي طرح و بر آن تاكيد ميشود، بلكه مبنا و چارچوب كلان پاسخ به هر مشكلي را شكل ميدهد: «از اول انقلاب تا امروز هر وقتي هر كاري را محول به مردم كرديم، آن كار پيش رفته است. هر كاري را انحصاري در اختيار مسوولان و روسا و مانند اينها قرار داديم، كار متوقف مانده است.»از اين رو، تاكيد ميكنند كه «ما مسائل حلنشده كم نداريم. در همه مسائل گوناگون كشور، مسوولان بايد بتوانند با مهارت، با دقت، با ابتكار، راههايي را براي حضور مردم پيدا كنند.»تاكيد ايشان بر «هر كاري» و «همه مسائل گوناگون كشور» در اين زمينه راهگشاست و راجع است به سطح بنيادين و نه تاكتيكي نقش مردم در انديشه انقلاب اسلامي.
در زمينه محيطزيست هم رهبر انقلاب به بسط مردمسالاري ديني به حوزه چالشهاي زيستمحيطي قايلند و بر «نقشآفريني مردم براي حفظ محيطزيست»تاكيد دارند. پرسش مهم در اين زمينه اما اين است كه چگونه اين اتفاق (تحقق مردمسالاري ديني-زيستمحيطي) شكل ميگيرد؟ براساس نگرشي كه انديشه انقلاب اسلامي پيرامون انسان (مردم) پيش ميكشد، در نهاد وجود انسان، فرهنگ واجد نقشي زيربنايي و اصيل است. تغييرات اجتماعي، تابعي از تغييرات فرهنگي است يا دستكم فرهنگ يك متغير مستقل در تغييرات اجتماعي است. از همين روست كه ايشان راهكار نقشآفريني مردم براي حفظ محيطزيست را با مفهوم «فرهنگسازي»شرح ميدهند. تاكيد بر فرهنگسازي و در پي آن، تاكيد بر «نقش رسانه»تا حدود زيادي مساله را روشن و كاربردي ميكند. با اين همه، ماهيت فرآيند فرهنگسازي نياز به شرح بيشتر دارد. براي اين كار، ميتوان از استدلالي استفاده كرد كه يكونيم دهه پيش آيتالله خامنهاي در متني پروراندهاند: «شيوههاي ناصحيح و غيرعادلانه در تعامل با طبيعت و آلوده ساختن محيطزيست در كشور» يك «نقيصه بزرگ» است و «براي از بين بردن نقيصه بزرگ و اساسي، بايد آگاهي افراد نسبت به مسائل زيستمحيطي افزايش يابد.»اين آگاهي به يك حركت اجتماعي منتهي خواهد شد كه نقشهاي مهمي در تحقق عدالت زيستمحيطي خواهد داشت. اين حركت گرچه ميتواند به حاكميت در انجام وظايف محوله، اما برزمينماندهاش در زمينه محيطزيست كمك كند، با اين حال ماهيت و كاركردي اساسا متمايز از حاكميت دارد. يكي از مهمترين كارهاي اين حركت، نوعي مطالبه، نقد و قضاوت عمومي است. «مردم بايد قضاوت كنند» و تا تحقق اين «بايد»، رفع چالشهاي زيستمحيطي و استيفاي حق محيطزيست سالم بر زمين خواهد ماند.
فرآيند نقشآفريني زيستمحيطي «مردم»
سخنان اخير رهبر انقلاب، بار ديگر فعالان اجتماعي معطوف به انقلاب اسلامي را به مسووليتشان در شكلدهي به زنجيرههاي گسترش «آگاهي» عمومي در زمينه حق محيطزيست و همچنين «قضاوت» و ارزيابي مستمر و دقيق عملكرد حاكميت، متذكر و متوجه ميكند. آيا اين فراخوان، پاسخ و «جنبشي» از پي خواهد داشت؟