يادداشت
يكم آذر - انحلال پليس جنوب از سوي رضاخان
پليس جنوب در ابتدا براي تامين منافع انگلستان در جنوب ايران به وجود آمده بود. اما با روي كار آمدن رضاخان به وزارت جنگ و تقويت نيروهاي نظامي ايران، دولت انگليس ديگر نيازي به اين تشكيلات پرهزينه نميديد. از اين رو در اوايل شهريور 1300ش، بخشي از نيروهاي پليس جنوب مستقر در اصفهان با 1500 نيرو منحل شد و پس از مدتي، نيروي متحدالشكل قزاقها به وجود آمد. انحلال پليس جنوب فوايدي براي انگلستان داشت. نخست آنكه مانع بهانهجويي روسها بود كه به تازگي شمال ايران را تخليه كرده بودند و نسبت به حضور انگلستان در ايران حساسيت نشان ميدادند. دوم اينكه مخالفتهاي داخليكه از حضور نيروهاي بيگانه در كشور ايجاد ميشد، از ميان ميرفت و در هر صورت انگلستان از تحمل مخارج آن رهايي مييافت.
دوم آذر-تولد دكتر علي شريعتي
علي شريعتي در سال ۱۳۱۲ در خانوادهاي مذهبي چشم به جهان گشود. پدر او محمد تقي شريعتي استاد دانشگاه مشهد بود. وي پس از پايان تحصيلات در دانشسرا به آموزگاري پرداخت و كاري را شروع كرد كه در تمامي دوران زندگي كوتاهش سخت به آن شوق داشت.
شريعتي در سال ۱۳۳۴ به دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد وارد و در رشته ادبيات فارسي مشغول تحصيل شد. در همين سال بود كه دكتر شريعتي با يكي از همكلاسان خود بنام پوران شريعت رضوي ازدواج ميكند. شريعتي در طول دوران تحصيل در دانشكده ادبيات آثاري چون: ترجمه ابوذر غفاري، ترجمه نيايش اثر الكسيس خ. كارل و يك رشته مقالههاي تحقيقي در اين زمينه منتشر كرد. در سال ۱۳۳۷پس از دريافت ليسانس در رشته ادبيات فارسي به علت شاگرد اول شدن براي ادامه تحصيل به فرانسه فرستاده شد. وي در آنجا به تحصيل علومي چون جامعهشناسي، مباني علم تاريخ و تاريخ و فرهنگ اسلامي پرداخت و با اساتيد بزرگي چون ماسينيون، گورويچ و سارتر و... آشنا شد و از علم آنان بهرههاي بسيار برد.
دوران تحصيل شريعتي همزمان با جريان نهضت ملي ايران به رهبري مصدق بود كه او نيز با قلم و بيان خود و نوشتههاي محكم و مستدل از اين حركت دفاع مينمود. وي پس از سالها تحصيل با مدرك دكترا در رشتههاي. جامعهشناسي و تاريخ اديان به ايران بازگشت در همان دوران نيز فعاليتهاي بسياري در زمينههاي سياسي و مبارزاتي و اجتماعي داشت. در سال ۱۹۵۹ ميلادي به سازمان آزاديبخش الجزاير مىپيوندد و به فعاليت مىپردازد. در سال ۱۹۶۰ ميلادي مقالهاي تحت عنوان «به كجا تكيه كنيم» را در يكي از نشريات فرانسه منتشر ميكند. در سال ۱۹۶۱ميلادي مقاله «شعر چيست؟» سارتر را ترجمه و در پاريس منتشر ميكند و در همان اول علت فعاليت در سازمان آزاديبخش الجزاير گرفتار ميشود و در زندان پاريس با «گيوز» مصاحبهاي ميكند كه در سال ۱۹۶۵ در توگو چاپ ميشود.
در سال ۱۹۶۱ نيز مقالهاي تحت عنوان «مرگ فرانتس فانون» را در پاريس منتشر ميكند، همچنين در طول مبارزات مردم الجزاير براي آزادي دستگير ميشود و مورد ضرب و شتم پليس فرانسه قرار ميگيرد و روانه بيمارستان ميشود و سپس به زندان فرستاده ميشود. همچنين با مبارزان بزرگ ملتهاي محروم نيز آشنا ميشود. وي در سال ۱۳۴۳ به ايران باز ميگردد و در مرز تركيه و ايران توقيف و به زندان قزل قلعه تحويل داده ميشود و بعد از چند ماه آزاد و به خراسان زادگاهش ميرود. در سال ۱۳۴۴ مدتي پس از بيكاري، اداره فرهنگ مشهد، استاد جامعهشناسي و فارغالتحصيل دانشگاه سوربن را به عنوان دبير انشاي كلاس چهارم دبستان در يكي از روستاهاي مشهد استخدام ميكند، و سپس در دبيرستان به تدريس ميپردازد و بالاخره به عنوان استاديار تاريخ وارد دانشگاه مشهد ميشود.
در سال ۱۳۴۸ به حسينيه ارشاد دعوت ميشود و به زودي مسووليت امور فرهنگي حسينيه را به عهده گرفته و به تدريس جامعه شناسي مذهبي، تاريخ شيعه و معارف اسلامي ميپردازد. در سال ۱۳۵۲، رژيم، حسينيه ارشاد را تعطيل كرد و شريعتي را به مدت ۱۸ماه روانه زندان ميكند. دكتر در ۲۵ ارديبهشت ماه ۱۳۵۶ تهران را به سوي اروپا ترك كرد تا دوراني جديد را با مطالعه و مبارزه آغاز كند. سرانجام در روز يكشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۶ با قلبي عاشق، انديشهاي پاك، ايماني محكم، زباني قاطع، قلمي توانا، رواني آگاه و سيمايي آرام به سوي آسمانها و آرامشي ابدي عروج كرد و عاشقان و دوستداران خود را در اين فقدان هميشه محسوس تنها گذاشت.
سوم آذر- تولد «باروخ اسپينوزا» فيلسوف شهير هلندي
باروخ اسپينوزا، فيلسوف معروف هلندي، در 24 نوامبر 1632م در آمستردام هلند، در خانوادهاي يهودي و ثروتمند به دنيا آمد. وي در ابتدا علوم عالي و زبانهاي قديمي مانند عبري را فرا گرفت و در سياست و نقد آيين يهود، مهارتي تام يافت. اسپينوزا پس از چندي به دين يهود بيعلاقه شد و به همين دليل مورد نفرت و دشمني يهوديان قرار گرفت. از اين رو نام خود را به بِنِديت تغيير داد و با كنارهگيري از همه اديان، گوشهگيري و انزوا اختيار كرد. او زندگي خود را در تفكر و تعمق و مطالعه و تاليف گذرانيد و از راه صيقل دادن شيشه جهت ساخت ذرهبين، امرار معاش ميكرد. اسپينوزا طريقه و فلسفه مخصوص به خود را دارد و افكار فلسفياش نزديك به افكار صوفيه است. او از تفحص درباره خداوند به اين نتيجه رسيد كه خداوند در همهچيز جاري و ساري است و همه چيز در خداوند است. او عقلي است كه عالم را ميآفريند و عالمي است كه به وسيله آن، عقل آفريده ميشود. هم عاقل است و هم معقول. به عقيده اسپينوزا اراده خدا، قانون طبيعت است و ما مخلوق مقتضيات و ثمره محيط خويش هستيم. در فلسفه اسپينوزا، هر انسان جزيي از خدا و جزيي از يك واحد الهي است. او معتقد است كه غرض از حيات آن است كه آدمي از راه خوشبخت ساختن ديگران بر خوشبختي خود بيفزايد. اسپينوزا در زندگي خود دو رساله منتشر كرد كه يكي درباره فلسفه دكارت و ديگري رساله الهيات كه در آن، عقايد خود را در تفسير تورات و ترتيب زندگاني اجتماعي مردم بيان كرده است. اما چون اين كتاب با تعليمات علماي يهود سازگار نبود سر و صدايي به پا كرد و از اين جهت، ديگر اثري را منتشر نكرد. با اين حال كتاب اخلاق او، پس از مرگش منتشر شد كه مجموعه اصول فلسفيِ آثار او به شمار ميرود. باروخ سرانجام در 21 فوريه 1677م، در 45 سالگي بر اثر ابتلا به بيماري سل در لاهه درگذشت.
ششم آذر- تشكيل نخستين كنفرانس متفقين در جريان جنگ جهاني دوم در تهران
در ششم آذر 1322ش، كنفرانس سران سه كشور متفق در جنگ جهاني دوم، در حالي در تهران آغاز به كار كردكه ايران به اشغال نظامي اين سه كشور درآمده بود. كنفرانس تهران، پس از ورود امريكا به جنگ جهاني دوم و گشوده شدن جبهههاي جديد عليه ارتش آلمان برپا شد. در اين كنفرانس، روزولت رييسجمهور امريكا، چرچيل نخستوزير انگلستان و استالين رهبر شوروي، درباره شيوههاي مبارزه با ارتش آلمان و كمك به جبهههاي جنگ با اين كشور، با يكديگر تبادل نظر كردند. در پايان كنفرانس تهران كه چهار روز به طول انجاميد، اعلاميه مشتركي توسط سه كشور صادر شد كه در آن به انهدام نيروهاي نظامي آلمان و چگونگي انجام عمليات در جبهههاي جنگ اشاره شده بود. همچنين توافق شد كه پس از پايان جنگ جهاني دوم، نيروهاي متفقين خاك ايران را ترك كنند.