گفتوگو با دكتر مجيد رضاييان
شبكههاي اجتماعي كتاب را به روي مخاطب بستهاند
پيام رضايي /خيليها بر اين باورند كه بخشي از كم شدن اقبال به كتاب به دليل حضور فراگير و پررنگ شبكههاي اجتماعي است. در واقع الزامات شبكههاي اجتماعي و تغييراتي كه در اين حوزه رخ داده است، سبب شده تا كتاب از متن به حاشيه برده شود. بخشي از اين اتفاق هم در پي نظريات مانوئل كاستلز، جامعهشناس اسپانيايي و نويسنده كتاب سهگانه عصر اطلاعات است كه از شبكههاي اجتماعي رسانه حرف ميزند. با اينهمه بسياري با اين نظر موافق نيستند. از سوي ديگر جنبشي تحتعنوان «كتاب همچنان رسانه برتر است» در دانشگاه اسلو نروژ به راه افتاد كه نقدي بود بر چنين نگاههايي به شبكههاي اجتماعي. مجيد رضاييان، استاد دانشگاه و دكتراي روزنامهنگاري از كساني است كه ميگويد با كاستلز موافق نيست و شبكههاي اجتماعي رسانه نيستند. او معتقد است كه شبكههاي اجتماعي در مقابل كتاب، مخاطب را از خوانشهاي عمقي دور ميكنند.
در دانشگاه اسلو، كمپيني به نام «كتاب همچنان رسانه برتر است» به راه افتاد و ظاهرا همچنان هم دارد گستردهتر ميشود. داستان اين كمپين و دليل اين اتفاق چه بود؟
مجموعه اتفاقاتي كه تاكنون در شبكههاي اجتماعي افتاده، در دانشكدههاي ارتباطات و ژورناليزم اروپا، موافقان و مخالفاني دارد. مخالفان بيشتر كساني هستند كه هم از آسيبهايي كه از رهگذر شبكههاي اجتماعي بر ارتباطات ميانفردي وارد شده، ابراز نگراني ميكنند و هم لطمهاي كه به ژورناليزم حرفهاي زده است. اتفاقي كه اخيرا تحت عنوان «آشوب اطلاعرساني» دارد ايجاد ميكند به ويژه بعد از اتفاقات پاريس.
شما با يكي از اساتيد دانشگاه اسلو در همين رابطه صحبتهايي داشتيد.
بله! پروفسور هلگه رونينگ، استاد دانشگاه اسلو، در دانشكده علوم ارتباط و علوم رسانه دانشگاه آزاد سخنراني داشت و من نقدي در تشابه و تمايز حرفهاي ايشان با كاستلز نوشته بودم. وقتي با هم صحبت كرديم، گفتند كه «ما كمپيني را از دانشگاه اسلو شروع كرديم و در دانشگاههاي ديگر هم آن را در قالب يك جنبش پيگيري ميكنيم»، حركت ما در اين كمپين در نقد شبكههاي اجتماعي است و شعار ما اين است كه «كتاب همچنان رسانه برتر است». اين محوريت و مبناي اين كمپين اين است. پيشتاز اين كمپين هم برخي از دانشكدههاي ارتباطات و روزنامهنگاري و مطالعات رسانه هستند و نقدشان بيشتر به آن دو جنبه بود كه گفتم.
امروز شبكههاي اجتماعي به نوعي حكومت ميكنند و به نظر ميرسد اين اتفاق سهم بزرگي در پس راندن كتاب داشته است. اما بسياري از اين اتفاق و از تداوم و استقبال از شبكههاي اجتماعي دفاع ميكنند. شما به عنوان يك متخصص حوزه ارتباطي چه موضعي داريد؟
سوال شما را در دو قسمت جواب ميدهم. نظريه كاستلز يك سهگانه است: شبكهاي شدن جامعه، تغيير مفهوم قدرت و بروز پديدهاي به نام قدرت شبكهاي و سوم اينكه شبكههاي اجتماعي رسانه هستند. من ميخواهم درباره اين سومي حرف بزنم. من با اين نظر كه شبكههاي اجتماعي رسانه هستند، من موافق نيستم. شبكههاي اجتماعي وسيله ارتباطي هستند اما رسانه نيستند. اين موضوع هم هرچه زمان بيشتر ميگذرد، بيشتر ثابت ميشود. يكي از اركان رسانه مالكيت است. اما شبكههاي اجتماعي مالكيت ندارند و منهاي اين، اساسا توليد محتوا در رسانه حرفهاي، رويكرد دارد. يا براي خبر است يا براي آموزش كه اينها بايد از آن منتج شود. اينكه شما در شبكههاي اجتماعي هر توليد متني را، معادل توليد محتوا ببيند، بديهي است كه آماتور است و شهروندي است.
يعني كاركرد ندارند؟
از اينجا ميخواهم وارد اين بشوم كه نه اينكه شبكههاي اجتماعي كاركرد ندارند. قطعا دارند و در سودمندي آن شكي نيست. اما معايب هم دارند. معايبشان هم اين است كه در آنجا شما با يك توليد حرفهاي و چارچوبمند مواجه نيستيد. آنچه در يك كتاب ميبينيد يك پژوهش و پويش است و برخي از آنها سالها تدريس شده و تبديل به نظريه ميشود.
اما به نظر ميرسد عملا اين در شبكههاي اجتماعي ممكن نيست.
در شبكههاي اجتماعي نه اين ظرفيت هست و نه اين اتفاق افتاده است. وقتي شما در هر سه اينها شبكه بودن را به كار ميبريد، آن انتظاراتي را كه از يك مسير پژوهشي شروع ميشود و تبديل به توليد ميشود، در شبكههاي اجتماعي نيست. به نظرم «كتاب همچنان برترين رسانه است» بهترين شعار در نقد شبكههاي اجتماعي بوده است. اين كمپين هوشمندانه است. همه هم ارتباطاتي هستند. اين را ميگويند تا ما را به ارتباطات ميان فردي توجه بدهند كه از عمق جدا نشويم، در سطح فكر نكنيم و متون تركيبي نباشد. در شبكههاي اجتماعي شما اسناد تكسندي نميبينيد. هيچ كدام اينها در طول زمان ثابت نكرد كه مخاطبان عميقتر شدند بلكه سطحيتر شدند و دانستههايشان افزونتر شد. اما كتاب مخاطب را عميق بار ميآورد.
اما حجم اطلاعات زيادي در شبكههاي اجتماعي وجود دارد و خيليها در دفاع از شبكههاي اجتماعي در مقابل كتاب علاوه بر الزامات زندگي امروز به همين نكته استناد ميكنند.
ارسطو تعريفي از انسان دارد. «انسان حيوان ناطق است». مراد ارسطو از نطق دو چيز بود. يكي خرد يا قوه تشخيص و يكي هم نطق به معناي همه فرمهاي بياني. و ارسطو نخستين كسي است كه پايه و بنيان نمايش را گذاشت. چون معتقد بود بايد به همه فرمهاي بياني توجه كنيم. به نظرم اين خيلي روشن است كه شبكههاي اجتماعي با انسان داراي خرد و بيان چه كرده است. انسان را تبديل كرده به انساني كه «بسيار ميداند يعني ساينس» ولي «بسيار شناخت ندارد يعني نالج». انسان را به دانستن كشانده اما دانستنهاي بسيار پراكنده و اينها نميتوانند شما را به عمق برسانند. حتي همين حالا هم در شبكههاي اجتماعي اگر بخواهيم مطلبي را خوانش كنيم و كمي وقت بگذاريم از وب2 به وب1 برميگرديم و ميبينيم كه لينك باز شده و آن را خوانش ميكنيم. ما معمولا در وب2 حتي فرصت نميكنيم پيامهاي كوتاهي كه از گروههاي مختلف داريم را ببينيم و پاسخ دهيم. كي فرصت ميكنيم بر سر آن تعريف عميق برويم! تحقق آن تعريف با كتاب ممكن است و كتاب ما را ميرساند به عرصهاي به نام قدرت تشخيص و عمقي بودن. قدرت ارتباطي انسان قبل از هر چيز قدرت تشخيص است. بر پايه خرد است. اينكه ما اسير تكنولوژي شدهايم و جبرگرايي رسانه چرا مطرح ميشود؟! چون تكنولوژي بر محتوا حاكم شده است. ارتباطات محتوايي بر عهده انسان صاحب خرد و تشخيص است. انسان به عنوان عنصر صاحب معرفت. اين را تكنولوژي نياورده و اتفاقا معرفت در سايه تكنولوژي قرار گرفته و حتي تكنولوژي خودش را بر فرمي به نام رسانه هم تحميل كرده و آن را هم به دنبال خودش كشانده است. نه تنها كتاب بل هر نوع قرائتي كه عمقي باشد به ما قدرت تشخيص ميدهد.
اما چندرسانهاي بودن شبكههاي اجتماعي براي خيليها جذاب است.
ميگوييم وب محصول سه عنصر بود: متن، صدا، تصوير. اما در وب2 داريم به سمت حذف متن ميرويم. وقتي توييتر آمد مدير آن گفت از امروز تعريف خبر عوض ميشود و هر توييت يك خبر است. ميخواهم عرض كنم متنهاي وب1 در وب2 به توييتر رسيد، توييتر در شبكههاي اجتماعي نماد خبر كوتاه است. ميخواهم بگويم در شبكههاي اجتماعي تصوير و فيلم دارد جاي متن را تنگ ميكند و اين اتفاق خوبي نيست. مگر اينكه در ارتباطات ميان فردي بشر و جوامع را احيا كنيم و كتاب را زنده كنيم. شبكههاي اجتماعي بايد در خدمت اين نگاه قرار بگيرند. كسي نميگويد شبكه اجتماعي وسيله ارتباطي نيست اما نميتواند عمقي بودن، عمقيشدن و ماندن را محقق كند. وسيله ارتباطي بودن نشاندهنده اين است كه كتاب همچنان رسانه برتر است.
ميدانيد كه سال گذشته و امسال آقاي مسجدجامعي فراخواني براي رفتن به كتابفروشيها و خريد كتاب دادند كه بسيارمورد استقبال قرار گرفت. تحليل و نظر شما از اين اتفاق چيست؟
اساسا نخستين موضوعي كه بايد مد نظر داشته باشيم و اين هم به واقع يك برخورد ارتباطي اجتماعي با پديده كتاب بود، ما آمديم و به مخاطب خودمان فراخوان داديم. در اين فراخوان گفتيم بيا و كتاب را امروز بخر و ما هم ميرويم. به نظرم ابتكار خوبي بود از طرف آقاي مسجدجامعي و بايد استمرار پيدا كند. اميدوارم تبديل شود به وجوه تخصيصي و ما در طول سال هر ماه يك روز اين را داشته باشيم. اگر تخصصي شود اين ظرفيت را دارد و بعضي حوزهها در سال دو روز هم ميتوانند اين اتفاق را داشته باشند. مثلا كساني كه طالب كتابهاي حوزه اقتصاد و هنر هستند ناشران متفاوتي دارند و ميتوانند غير از يك روز عمومي روز تخصصي هم داشته باشند. به نظرم از اين حركت نمادين و قطعا مثبت بايد بهرهبرداري و آن را نهادينه كنيم. اين خيلي زمان و كار ميبرد. اما به نظرم ظرفيتها و زمينههاي آن هست. بايد از تمام ظرفيتهاي رسانهاي استفاده كنيم و اين اتفاق را از شكل نمادين به شكل سامانمند برسانيم. ناشران ما هم بايد غير از فروش اينترنتي به سمت آي بوك بروند. بايد فروش كتابهاي الكترونيك آغاز شود. خيليها دوست دارند. بايد از اين ظرفيت وب هم در توسعه نشر و كتاب استفاده شود.