بزنگاه
من از وقتي تو نوشته هايم را ميخواني، مينويسم. از وقتي نخستين نامه را نوشتم. نامهاي كه نميدانستم مفهومش چيست. نامهاي كه معنايش را تنها در چشمان تو مييافتم. من هيچگاه بيش از سه جمله اول اين نامه چيزي ننوشتهام: هيچ باوري نداشتن. منتظر چيزي نبودن، اميد داشتن به آنكه روزي اتفاقي بيفتد. كلمهها از زندگي ما عقب هستند. تو هميشه از آنچه من انتظار داشتم، جلوتر بودي. تو هميشه غيره منتظره بودي.
غيرمنتظره-كريستين بوبن
فلاشبك
پسرخاله: يه روز رفتم نونوايي، نونوا گفت: هركس اومد، بهش بگو پشت سرت وانسه. نون نميرسه.
منم هركي اومد گفتم: بيا جلوي من واسا، پشت سرم نون نميرسه.
كلاه قرمزي- ايرج طهماسب، حميدجبلي