تصحيح شوم چو تو بخواني
يكي از حاشيههاي پررنگ اين همايش دوروزه حضور محمدعلي موحد، محقق برجسته و مولويشناس بود. ورود محمدعلي موحد در واپسين لحظههاي همايش مصادف بود با سخنراني مصطفي ملكيان. وي كه متوجه حضور موحد در تالار شد براي لحظاتي سخنان خود را قطع و اين چند جمله را بيان كرد: من از اينكه آقاي دكتر محمدعلي موحد، استاد اساتيد بنده به اينجا تشريف آوردند هم بسيار شادمان هستم و هم در محذوريت و تنگنا قرار گرفتهام. هنگامي كه در محضر ايشان سخن ميگويم بسيار معذب هستم، زيرا در محضر كسي هستم كه در مولاناشناسي استاد اساتيد بنده هستند. از اين رو ورودشان را هم اسباب شادماني خود ميدانم و هم نوعي تنگنا در سخن گفتن براي خودم پيش ميآيد. با زبان و حال و قال اين بيت را عرض ميكنم كه من مصحف باطلم وليكن/ تصحيح شوم چو تو بخواني... من واقعا همان مصحف باطلي هستم كه اميد دارم با خواندن ايشان تصحيح شود.
عرفان در تحول
بعد از آنكه ملكيان (سرپرست علمي طرح نظام اخلاقي مولانا) به همراه مريم موسوي (مدير موسسه سروش مولانا) و محمدعلي مظاهري (استاد دانشگاه و مشاور عالي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي) از سخنرانان تقدير كردند، براي تقدير از مصطفي ملكيان، محمدعلي موحد روي صحنه آمد و ملكيان به نشانه ادب و احترام بر دستان اين استاد بوسه زد. موحد كه براي دقايقي سخن گفت، در ابتدا سخناني در وصف ملكيان گفت و بعد از آن هم نكاتي راجع به سخنراني وي بيان كرد كه در ادامه ميخوانيد.
در ارادتي كه به ايشان (ملكيان) داريد بنده هم شريك احساس شما هستم. اما به يك چيزي غبطه ميخورم. اينكه در ميان شما حضار كسي مانند من ازپا افتاده نيست يا من نميبينم. همه شما رمق داريد و ميتوانيد از محضر ايشان استفاده كنيد. اي كاش من ميتوانستم ملازم ركاب ايشان باشم و هرجايي كه ايشان صحبت ميكند حضور پيدا و استفاده كنم. اي كاش من آن قدرت و جان را داشتم كه در هر جايي كه ايشان صحبت ميكند خوشهچين اين باغ معاني باشم. من مطلب ايشان را كه ميشنيدم، متوجه شدم كه در رابطه با هر جزء آن ميشود به اندازه يك كتاب بحث كرد. ايشان فرمودند كه عرفا به آزادي، امنيت، عدالت و رفاه اجتماعي نپرداختهاند. بنده خدمت ايشان عرض ميكنم كه عرفان هم مانند همه موارد ديگر بشري در حال تحول است. بله درست است، در نگاه عرفاي سنتي ما چنين نگاهي نبوده است. اين مفاهيمي است كه دنياي جديد براي ما آورده است و در دنياي قديم نبود. عدالت اجتماعي كه امروزه مطرح است و غوغا دارد در قديم مطرح نبود اصلا. آزادگياي كه در قديم مطرح بود حريت بود. آزادگي از قيد شهوات و نفسانيات و گرفتاريهاي شيطاني. اما آن آزادي كه الان امروزه مراد است قبلا مطرح نبود. يا امنيتي كه در قديم مطرح بود امنيت در برابر دزدها بود. امنيت اجتماعي كه امروزه وجود دارد قبلا مطرح نبود. رفاه هم به همين منوال. قبول دارم عرفاي سابق ما به اين نپرداختند، اما به اين معني نيست كه عرفان با سنت تمام شده است. دليل خيلي روشن عرايض بنده وجود خود آقاي ملكيان است. عارف امروزي و پرچمدار معنويت در امروز به اين مسائل ميپردازد. همانطور كه آقاي ملكيان امروزه به اين مسائل ميپردازد.