• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3133 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۵ آذر

پاتريك موديانو در سخنراني نوبل چه گفت؟

من به آينده ادبيات اميدوارم

اعتماد|پاتريك موديانو، نويسنده فرانسوي كه در مهرماه نامش به عنوان برنده جايزه نوبل ادبي سال اعلام شد، در كمال تعجب و شگفتي خبر را پاي تلفن از دخترش شنيد. نخستين واكنش‌هاي خود او و البته اطرافيانش و مهم‌تر از آن دوستداران ادبيات در سراسر جهان به غير از هموطنانش، چيزي جز شگفتي و ابراز تعجب نبود. بسياري حتي نام او را نشنيده بودند و در فضاي مجازي موجي به راه افتاده بود و انگليسي‌زبانان سراسر دنيا از هم مي‌پرسيدند موديانو كيست؟
حتي منتقدين ادبي مجلات مهمي مثل نيويوركر هم او را نمي‌شناختند. البته خوانندگاني كه فقط به كتاب‌هاي انگليسي‌زبان دسترسي دارند، تقصيري نداشتند چرا كه طي تمام سال‌هايي كه موديانو قلم به دست داشت، هيچ كدام از كتاب‌هاي او به زبان انگليسي ترجمه نشد. البته فارسي زبانان در اين فضا استثنا بودند. از نويسنده فرانسوي برنده نوبل، كه او را پروست زمان مي‌نامند، بيش از هفت رمان به فارسي ترجمه شده بود. پس از اعلام شدن نام موديانو به عنوان برنده نوبل به روايت اين آكادمي به خاطر «وصف هنرمندانه سرنوشت انسان‌ها و بازنويسي استادانه سال‌هاي اشغال فرانسه توسط آلمان نازي» آمار فروش كتاب‌هاي او در ايران و در ديگر كشورها بالا رفت و مترجمان بسياري در كشورهاي انگليسي زبان دست به كار شدند تا پروست زمانه را بشناسند. موديانو در سال 1972 جايزه‌ بهترين رمان آكادمي فرانسه را از آن خود كرد، در سال 2010 جايزه «دل دوكا»ي انستيتو فرانسه براي يك عمر تلاش حرفه‌يي را دريافت كرد و در سال 2012 موفق به كسب جايزه دولتي اتريش براي ادبيات اروپا شد. از ديگر جايزه‌هاي او مي‌توان به جايزه ادبي گنكور در سال 1978 اشاره كرد. «خيابان بوتيك‌هاي تاريك»، «محله گمشده»، «سفر ماه عسل»، «تصادف شبانه»، «آه‌ اي سرزمين محبوب من» و «افق» از معروف‌ترين آثار موديانو محسوب مي‌شوند.
حالا پس از چند ماه، نوبت به اعطاي جايزه و سخنراني موديانو رسيد. موديانو 69 ساله در اين مراسم سخنراني طولاني ايراد كرد كه شديدا يادآور مصاحبه‌يي از ويليام فاكنر است. به نظر مي‌رسد بخش‌هاي زيادي از سخنان موديانو از ايده‌هاي فاكنر در زمينه ادبيات الهام گرفته است. او سخنراني خود در مراسم آكادمي نوبل را اين گونه آغاز كرد: مي‌خواهم خيلي ساده بگويم چقدر از اينكه اينجا هستم، خوشحالم و از اينكه افتخار دريافت جايزه نوبل ادبيات را به من داده‌ايد، چقدر تحت تاثير قرار گرفته‌ام.
اين نخستين‌بار است كه جلو اين همه جمعيت سخنراني مي‌كنم و كمي در اين مورد نگرانم. تصور مي‌شود اين مسائل براي نويسندگان خيلي طبيعي و راحت است اما يك نويسنده حداقل يك رمان‌نويس اغلب رابطه ناآرامي با سخنراني كردن دارد. با يادآوري درس‌هاي كتبي و شفاهي دوران مدرسه، بايد بگويم رمان‌نويس‌ها بيشتر در تكاليف نوشتاري استعداد دارند تا شفاهي. رمان‌نويس به سكوت عادت دارد و اگر بخواهد فضا را جذب كند بايد با جمعيت بياميزد. او بدون اينكه نشان دهد به مكالمات گوش مي‌دهد و اگر وارد شود، تنها براي پرسيدن سوال‌هاي خردمندانه‌يي است كه به درك بهتر اطرافيانش كمك كند. او با ترديد سخنراني مي‌كند، چرا كه به جفت‌وجور كردن واژه‌ها عادت كرده است. درست است كه بعد از چندين‌بار چرك‌نويس كردن، سبك او شفاف مي‌شود اما وقتي قدم به عرصه مي‌گذارد، ديگر درگير اصلاح سخنراني ناقصش نيست. اعلام برنده شدن من غيرواقعي به نظرم مي‌آمد و بسيار مشتاق بودم دليل انتخاب خودم را بدانم. آن روز بود كه بيشتر از هر زمان ديگري به اين مساله آگاه شدم كه يك رمان‌نويس چقدر نسبت به كتاب‌هاي خودش كور است و چقدر خوانندگان بيشتر از خود او درباره نوشته‌هايش مي‌دانند. نويسندگي فعاليتي عجيب و منزوي است. شروع كردن نخستين صفحات يك رمان دوران دلسردكننده‌يي است. هر روز احساس مي‌كني راه را اشتباه مي‌روي. اين تو را به عقب هول مي‌دهد تا راهي ديگر را انتخاب كني. خيلي مهم است در اين برهه مقاومت كني و ادامه دهي. اين كار خيلي شبيه رانندگي در شبي زمستاني روي يخ با ديد صفر است. هيچ گزينه‌يي نداري، نمي‌تواني برگردي، فقط بايد پيش بروي و به خودت بگويي كه وقتي جاده مناسب و هوا صاف شد، همه‌چيز درست مي‌شود. […] بنابراين بله، خواننده بيشتر از خود نويسنده درباره كتاب‌هايش مي‌داند. بين رمان و خواننده‌اش چيزي اتفاق مي‌افتد كه شبيه فرآيند نگارش پاراگراف‌ها به روشي است كه پيش از عصر ديجيتال انجام مي‌شد. پاراگراف‌ها كه در فضايي تاريك نوشته مي‌شدند، كم‌كم پيدا مي‌شدند. همان طور كه يك رمان را جلو مي‌بريد، همين فرآيند شيميايي اتفاق مي‌افتد... كمبود آگاهي و فاصله منتقدانه نويسنده نسبت به مجموعه آثارش، به پديده‌يي مربوط مي‌شود كه در خود و ديگران متوجه آن شده‌ام: به محض اينكه اثري نوشته مي‌شود، كتابي ديگر سر بلند مي‌كند و به من اين حس را مي‌دهد كه فراموشش كرده‌ام. فكر مي‌كردم دارم يكي پس از ديگري كتاب‌هايم را در مسيري ناپيوسته در دوره موفقيت‌آميزي از فراموشي به نگارش درمي‌آورم اما اغلب همان چهره‌ها، همان نام‌ها، همان مكان‌ها و همان عبارت‌ها در كتاب‌هاي بعدي و بعدي‌ام پيدا مي‌شوند. عبارتي كه پس از اعلام برنده شدن من بر سر زبان‌ها افتاد، اشاره‌يي به جنگ جهاني دوم داشت: «او از زندگي جهان اشغال‌شده پرده برداشته است.» مثل همه آنها كه در سال 1945 به دنيا آمدند، من هم فرزند جنگ بودم و چون در پاريس به دنيا آمدم، بچه‌يي بودم كه زندگي‌ام را به پاريس اشغال‌شده مديون بودم. آنهايي كه در پاريس آن زمان زندگي مي‌كردند، دوست داشتند آن دوران را خيلي زود فراموش كنند يا فقط جزييات روزانه‌اش را به ياد بياورند، خاطراتي كه نمايانگر اين مطلب هستند كه هرچه باشد، زندگي روزمره خيلي هم با زندگي در زمان طبيعي متفاوت نبود. بعدها كه فرزندان‌شان درباره پاريس آن دوران سوال كردند، سعي كردند از پاسخ دادن طفره بروند يا اينكه سكوت مي‌كردند. انگار مي‌خواستند آن سال‌هاي سياه از خاطرشان پاك شود و چيزي را از ما پنهان كنند. اما ما كه با سكوت والدين‌مان مواجه شديم، آن را دوباره ساختيم، گويي خودمان در آن زمان زندگي كرده‌ايم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون