به بهانه توقف پخش برنامه مجله تئاتر
مسدود شدن يك مجراي مهم ارتباطي
رامتين شهبازي
هنر در انزوا پژمرده ميشود و از ميان ميرود. هنر براي بقا و «زندگي» نيازمند تعامل است. تعاملي كه در برخورد با مخاطب شكل ميگيرد. هنر منزوي نه تنها ميميرد كه ممكن است راه بر خطا برود. هنر «تئاتر» نيز از اين امر جدا نيست و نيازمند تعامل است. در همين راستا رسانه ديگري نياز است تا بهمثابه واسطه عامل و پلي ميان مخاطب و هنرمند باشد و از اينرو كه تئاتر در ايران، هنري تقريبا دولتي است، نقش مسوولان سياستگذار هنري نيز در پيگيري سازوكار تئاتر در يك دوران بيتاثير نيست. طبيعي است كه هنر تئاتر به دليل جنس و ذات آنچه عرضه ميدارد در نسبت با هنرهايي ديگر همچون سينما، مخاطبي محدودتر دارد. اين نيز جزو ذات و خصلت اين هنر بهشمار ميآيد. برخي مخاطبان بهدليل عدم معرفي اين هنر شريف، هنوز تلقي سنتي از آن را دنبال ميكنند كه وظيفه رسانهيي واسطه است كه اين طرز تفكر را شكسته و به مخاطب بر اهميت و جايگاه اين هنر تاكيد ورزد.
برنامه مجله تئاتر شبكه 4 سيما نيز در طول دوران حيات خود نقش همين واسطه را ايفا ميكرد و در برخي موارد جدا از نقش واسطهگري ميان هنرمند و مخاطب توانسته بود بر اين هنر و ذهنيت مخاطب نيز تاثير بگذارد. اين برنامه به واسطه رسالتي كه بر دوش داشت نه تنها برخود واجب ميديد تا شفاف حرف مخاطب، هنرمند و مدير هنري را به يكديگر برساند كه در بعدي ديگر براي دانشجويان و علاقهمندان نوپاي تئاتر نيز هدفي آموزشي براي خود تعريف ميكرد. گفتن ندارد كه اهالي تئاتر در شهرستانها، آنچنان كه سينما برد و نفوذ دارد، امكان دسترسي به منابع علمي پايتخت را ندارند و برنامه مجله تئاتر توانسته بود كه اين خلأ را تا حد زيادي مرتفع كند. به گواهي اسنادي كه نزد سازندگان برنامه موجود است برنامههايي كه اساتيدي همچون دكتر فرهاد ناظرزاده كرماني در آن ارايه مبحث كردند از برنامههايي كه ستارگان سينما و تئاتر در آن حضور داشتند پربينندهتر بوده و واكنش مخاطبان بسيار قابل تامل مينمود. بنابراين مخاطبان تشنه دانش تئاتري كه امكان حضور در پايتخت و استفاده از كلاس بزرگاني چون دكتر ناظرزاده و بزرگاني چون ايشان را نداشتند، فرصتي يافته بودند تا بتوانند با اعتماد به رسانه ملي، زمان خود را بهگونهيي تنظيم كنند كه تا پاسي از شب بيدار مانده و از برنامه استفاده كنند و اين نكته در هجمه برنامههاي ناميمون شبكههاي ماهوارهيي امر حداقلي نيست.
از سوي ديگر در بخش تحليل دستاندركاران- كه خود نيز بخش كوچكي از آن هستم- كوشيدند تا نحلههاي جديد و نظريههاي تازه در نقدو تحليل تئاتر را به طور غيرمستقيم و كاربردي طي گفتوگو با صاحب اثر عرضه دارند. نظرياتي كه اينروزها به عنوان ركن اصلي گسترش جهان آثار هنري در دانشگاهها مورد بحث قرار ميگيرد و جدا از انتقاداتي كه بر هرجرياني ميتوان وارد آورد، مورد علاقه دانشجويان بوده و بهاين ترتيب ايشان را نيز به بخشي ديگر از مخاطبان برنامه بدل ميساخت. فارغ از اين اهداف فرهنگي و آموزشي، برنامه مجله تئاتر توانست بر اقتصاد تئاتر نيز تاثير بگذارد. بخش تيزرهاي نمايشها توانست موجي كوچك، اما قابل توجه را در صنعت تيزرسازي تئاتر ايفا كند. هنرمندان بسياري تنها از طريق همين برنامه در رسانه ملي ميكوشيدند در طول هفته مخاطبان خود را آگاه كنند كه چه نمايشي را بر صحنه دارند و مخاطب نيز براي ديدن اين آثار برنامهريزي ميكرد كه اين امر پس از مدتي نهتنها به شهر تهران محدود نشد كه توانست بسياري از هنرمدان شهرستاني را نيز به مشاركت در اين امر مشغول دارد و برنامه به محملي براي تبادل اخبار ميان اجراهاي تهران و شهرستانها بدل شد.
برنامه مجله تئاتر پيش از اين از سوي دو نهاد حرفهيي و تخصصي، يكي انجمن منتقدان و نويسندگان خانه تئاتر و ديگري جشنواره جام جم سيما مورد تقدير و تشويق قرار گرفته است. اين نشان از بري بودن برنامه از اشتباه نيست و بيشك بر پايه همان ضربالمثل معروف كه ديكته نا نوشته غلط ندارد، برنامه مجله تئاتر نيز داراي ضعفهايي است كه ميتواند به مرور و در حين «حركت» مورد بازنگري قرار گيرد.
حال تصور كنيد با توقف پخش اين برنامه تمامي مجراهاي فوق-كه بخش كوچكي از نقشهاي يك برنامه تلوزيوني است- مسدود شده و مخاطبي كه تنها همين امكان را داشت كه به شكل تخصصي با تئاتر برخورد كند، سردرگم و «رها» ميشود. رها كردن مخاطب ميتوان آسيبهاي بسياري را نه تنها بر پيكره يك برنامه كه بر پيكره كليت يك شبكه بههمراه آورد. تماشاگري كه از ميان صدها شبكه ماهوارهيي «اعتماد» ميكند و با همراهي يك برنامه داخلي كشور خود را برميگزيند، درحالي كه از سوي رسانه تشويق نشود، ممكن است راهي ديگر در پيش گيرد. آسيبشناسي كه رسانه ملي بايد همواره آن را مورد توجه خود قرار دهد.