يادي از سيروس غني، مورخ ايراني به مناسبت درگذشت او
ملت بيحافظه گم و گور ميشود
سياستنامه|همه كساني كه با حافظ
سر و كار داشتهاند، حتي كساني كه تنها براي فال گرفتن هم به سمت حافظ رفتهاند با نام «قاسم غني» آشنا هستند. اما آنها كه دلبسته تاريخ معاصر ايران هستند، پسر او سيروس غني را نيز ميشناسند؛ يكي از نويسندگان و پژوهندگان تاريخ معاصر ايران كه سالهاي زيادي از عمرش را در خارج از كشور به سر كرد، اما اثر ارزشمندش با عنوان برافتادن قاجار و برآمدن رضاشاه با ترجمه نيكوي حسن كامشاد، مترجم و دوست سيروس غني در ايران منتشر شده است.
سيروس غني در ۲۰ آبان ۱۳۰۸ در سبزوار به دنيا آمد. پس از انتخاب پدرش قاسم غني به عنوان نماينده مجلس به همراه خانواده به تهران نقل مكان كرد. دوره متوسطه را در تهران، بيروت و لندن سپري كرد و براي تحصيلات دانشگاهي به امريكا رفت. پس از اخذ مدرك كارشناسي ادبيات انگليسي در نهايت از دانشگاه نيويورك در رشته دكتراي حقوق بينالملل فارغالتحصيل شد، اما به پيروي از پدر به ادبيات هم دلبستگي داشت و در تاريخ به ويژه تاريخ معاصر ايران پژوهشهاي دامنهداري كرده بود.
وي مجموعه كمنظيري از كتابهاي مربوط به ايران داشت كه توصيفي از آنها را در كتاب خود ايران و غرب عرضه كرده است. او خاطرات و يادداشتهاي پدرش دكتر قاسم غني را در 15 جلد منتشر كرد كه خلاصهاي از آن با نام Man of Many Worlds با ترجمه پال اسپراكمن به زبان انگليسي منتشر شد. وي همچنين دوستدار جدي سينما بود و كتابي درباره فيلمهاي مهم تاريخ سينما نوشته است. مهمترين تاليف او كتاب برافتادن قاجار و برآمدن رضاشاه است.
يكي از بهترين منابع براي آشنايي با سيروس غني نوشتهاي است كه حسن كامشاد، نويسنده و مترجم سرشناس و دوست سيروس غني در جلد دوم كتاب خاطراتش حديث نفس درباره او نوشته است. كامشاد در رابطه با سيروس غني ميگويد: «سيروس غني از اعجوبههاي روزگار ما است، حافظه غيرعادي دارد و محفوظاتش در زمينههاي گوناگون فراخ و به قول فرنگيها، دانشنامهاي است، از جمله در حقوق بازرگاني و بينالمللي، تاريخ معاصر، تاريخ جنگ جهاني دوم، تاريخ سينما، تبارشناسي خاندانهاي ايراني، ادبيات مغرب زمين و جز اينها. عضو بزرگ زندگياش، عشق كتاب را از كودكي در خانه پدر آموخت. بيش از 40 سال متجاوز از شش هزار جلد كتاب، عمدتا درباره ايران، به زبانهاي مختلف جمعآوري كرد. در آستانه انقلاب، پيش از آنكه ايران را ترك گويد، حدود
دو هزار 500 جلد از كتابهاي نفيس او در بحبوحه انقلاب از دست رفت. با اين حال توانست قسمت اعظم مجموعه گرانبهايش را به لندن و نيويورك منتقل كند.»
همچنين سيروس غني علاوه بر كتابخانه شخصياش، گنجينهاي از اوراق، اسناد و يادداشتهاي پدر فاضلش در اختيار داشت كه بخش عمدهاي از آن را به تدريج به دانشگاههاي مختلف سپرده است. سيروس غني دست نوشتههاي ادبي و سياسي پدرش را با عنوان يادداشتهاي دكتر غني در سيزده جلد به هزينه خود در لندن به چاپ رساند و به رايگان در دسترس علاقهمندان و شماري نهاد گذاشت. اين يادداشتها بيگمان بسيار به كار اهل ادب و تاريخ ايران ميآيد و چهره گروهي از سياست پيشگان و دانشمندان و حيات سياسي و فرهنگي آن دوران را باز مينماياند. چاپ مجددي از اين يادداشتها با اجازه خود سيروس غني اما بدون هيچ گونه پاداش مالي براي او در تهران منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت.
يكي ديگر از دلمشغوليهاي سيروس غني فيلم و سينما بود. به گفته خودش عشق او به سينما در
هشت سالگي شروع شد و تا آخر عمرش ادامه داشت. به گفته حسن كامشاد ميزان شناخت و آگاهياش از بازيگران، كارگردانان، توليدكنندگان، نويسندگان و ديگر دست اندركاران اين فن و هنر شگفتانگيز است. كامشاد اشاره ميكند: من بارها شاهد تبادل نظر و گاه مجادله سيروس غني و ابراهيم گلستان درباره فيلمهاي سينمايي و نكات باريك و باورنكردني اين رشته بودم.
سيروس غني هيچگاه در ايران مقام و منصب دولتي نداشت ولي اكثر صاحب منصبان را ميشناخت و با آنها رفت و آمد داشت. او همچنين به برگزاري ميهمانيهاي بزرگ و مجلل هم در داخل ايران و هم در خارج از آن مشهور بود. كامشاد ميگويد: «من در خانه او در لندن به چشم خود كساني چون آيزايا برلين، استفن اسپندر، جان لوكاره، پيتر كوك، ويليام شاكراس، مايكل فوت و بسياري نامداران ديگر را ديدهام، فيليپ راس نويسنده امريكايي و ليزا حلب مشهور به ملكه نور آخرين همسر ملك حسين پادشاه اردن نيز از دوستان سيروس غني بودند.»
يكي ديگر از علاقهمنديهاي سيروس غني جمعآوري مينياتورهاي كهن ايران و نيز خطهاي خوشنويسان نامي است. كهنترين خط مجموعه او به خامه ياقوت در قرن هفتم هجري قمري است و بهترين خط شكسته او از آن درويش و بهترين كار نستعليقش كار ميرعماد است.
تبارشناسي و كندوكاو در شجرهنامه خاندانهاي معروف ايران، از ديگر مشغوليتهاي فكري سيروس غني بود. عبدالحسين ميرزا فرمانفرما به روايتي سي و شش فرزند پسر و دختر و تبعا تعداد پر شماري نوه، نتيجه و نبيره داشت. شناخت تمامي اين ايل و به خاطر سپردن نام يك يك و نسبت آنها و ديگر وابستگان به يكديگر كار آساني نيست، اما حسن كامشاد ميگويد بارها ديده كه در ميهمانيها افراد اين خانواده نام و نشان خويش را از سيروس ميپرسيدند. نكته قابل توجه ديگري كه در زندگي سيروس غني وجود داشت، علاقه به او ورزش بود. معروف است كه هم تنيس را خوب بازي ميكرد و هم شناگر قابلي بود. حتي در نوجواني ركورد قهرمان شناي چهارصد متر ايران را شكاند و منوچهر مهرداد رييس تربيتبدني وقت از او ميخواهد كه به المپيك برود اما قاسم غني پدرش كه ميخواهد پسرش به جاي يك ورزشكار حرفهاي، به محققي سرشناس بدل شود، اجازه اين كار را به او نميدهد.
آنچه اما موجب ماندگاري نام سيروس غني در ميان اهالي تاريخ ايران ميشود، گذشته از ويژگيهاي برشمرده، نوشتههاي تاريخي اوست. مهمترين اين آثار چنان كه در صدر سخن اشاره شد، كتاب برافتادن قاجار و بر آمدن رضاشاه است. كامشاد در مواجهه با اين كتاب و ترجمه آن مينويسد: «سيروس غني بار نخست در سال 1375 بروز داد كه سالي چند سرگرم پژوهش و نگارش كتابي به انگليسي درباره رفتن قاجار و آمدن رضاشاه بوده است و دستنوشتههاي خود را براي مرور به من سپرد، خواندم و ديدم منابع و ماخذي كه از آنها بهره گرفته اكثرا تازه و ابتكارش در تاريخ نگاري و پيجويي واقعيات و ريشهيابي رويدادهاي كشور در دهه 1920 كمسابقه است. بنابراين وقتي ترجمه آن را از من خواست، به دل پذيرفتم و كار ترجمه را از روي نسخه ماشين شده شروع كردم. اين كتاب در سال 1377 از چاپ درآمد و به گمانم با اقبال طبقه كتاب خوان روبهرو شد». كامشاد درباره نقدهايي كه به كتاب از سوي منتقدان وارد شده، ميگويد: «از جمله بررسيهايي كه در خارج از اين كتاب ديدم يكي نقد جانانه و منصفانه شادروان مصطفي رحيمي بود كه ضعف و قوت كتاب را با نظر تيزبين بر ميشمارد و مينويسد: اثر معتبري است كه هر ايراني دلبسته به تاريخ كشور خود بايد بخواند.»
سيروس غني البته خودش نيز به كتاب نقدهايي داشت. او دو ايراد به كتاب خودش ميگيرد: اول اينكه تقريبا و به طور انحصاري به منابع رسمي انگلستان و اسناد وزارت خارجه تكيه كرده است كه با توجه به نياز و سياستهاي استعماري آن كشور هميشه قابل اطمينان نيست. دوم اينكه در قضاوتهاي خويش شرايط زمانه را در نظر نگرفته است.
سيروس غني از مورخاني است كه درباره تاريخنگاري نيز تامل داشته است. او در يادداشتي كه درباره كتابش نوشته مينويسد: «تاريخ نويس، دادههاي تاريخي را ناگزير بر حسب گرايش خويش تفسير ميكند. عينيت صد درصد معمولا پنداري واهي است، ولي بايد كوشيد با پژوهش دقيق دستكم پارهاي از حقايق كوچك را عيان ساخت و ميان واقعيت و خيال تمايز نهاد. مسووليت تاريخ نگار خطير است، تاريخ براي ملت مانند حافظه براي فرد است. همانگونه كه فرد بيحافظه گم و گور ميشود و نميداند كجا بوده و كجا ميرود، ملت نيز نميتواند بدون مفهوم گذشته از عهده حال يا آينده خود برآيد.»
در نگارش اين يادداشت از جلد دوم كتاب حديث نفس نوشته حسن كامشاد (نشر ني) بهره گرفته شد.