درباره حرف زدن و فهم مشترك
در روزهايي كه برجام با گفتوگو به نتيجه رسيد
هر قفلي يك كليد دارد
بيژن بيرنگ
ميگويند هيتلر موفق شد، چون توانست شكل ديگري از اتفاقات را ببيند و شكست خورد، چون تنها همان يك زاويه نگاه را داشت و بيشتر از آن نميديد. سياه و سفيد نگاه كردن به جهان و اتفاقاتش، دقيقا همان نقطه شكست هيتلر بود كه اگر اينطور نگاه نميكرد و نميديد، آنهمه فاجعه و جنگ و مرگ هم رخ نميداد. اشتباهات هيتلر را آدمهاي زيادي انجام دادهاند؛ آدمهاي معمولي در خانواده، جامعه و حتي پادشاهان و حكمراناني كه با همين نگاه يكطرفه تمدنهاي بزرگ را نابود كردند. اما واقعيت جهان را اتفاق ديگري رقم ميزند. اتفاق سادهاي كه در دورهاي كه به آن «دوره كوچك» ميگويند، هنرمندان و نويسندگان بزرگي مثل بكت، يونسكو و... از آن صحبت كردهاند. آنها يك حرف ساده ميزنند و ميگويند كه جهان ما جهان بيارتباطي است. ما در دنيايي هستيم كه نميتوانيم ارتباط نه صرفا به معناي حرف زدن، به معناي درك كردن و فهميدن يكديگر را برقرار كنيم. در اين دنيا هركس با خودش حرف ميزند، احساس ميكند كه درك نميشود و همين عدم درك و فهم است كه انسانها را به تنهايي و انزوا ميكشاند. ما وقتي حرف نميزنيم، وقتي حرف ميزنيم اما به حرف هم گوش نميدهيم و به دنبال فهم يكديگر نيستيم، تنها ميشويم. ارتباط را از دست ميدهيم و به سمت انزوا ميرويم. اين انزوا از خانواده شروع ميشود، به جامعه ميرسد و جهاني را دربر ميگيرد. جهان و دنيايي كه ما اين روزها در آن زندگي ميكنيم، جهاني براي ارتباط به معناي درك، فهميدن و حل مشكلات روابط انساني نيست. اين جهان، جهاني است كه هركس حرف خود را ميزند و هركسي فكر ميكند كه كليد حل مشكلات در دست خودش است. ما بايد به اهميت درك و فهم يكديگر پي ببريم. ما بايد قبول كنيم كه هيچ قفلي در جهان بدون كليد ساخته نشده، اما الزاما آن كليدي كه در دست ما است، بازكننده قفلها نيست و بايد كليدها را پيدا كرد و نبايد از گمشدن كليدها و بسته ماندن قفلها، نااميد شد. تمام مشكلات جهان، چه آنهايي كه خيلي ساده ميان اعضاي يك خانواده است، چه آنهايي كه در يك جامعه است و چه مشكلاتي كه در جهان ميان مردمان كشورهاي مختلف است، همه با حرف زدن، با درك كردن و با نگاه متفاوت و نه نگاه سياه و سفيد حل ميشود. روزي روزگاري در «خانه سبز» ديالوگي داشتم كه حالا ميبينيم بين جوانهاي امروزي و در فضاي مجازي دست به دست ميشود. ميگفتم: «حرف، سرچشمه زلال محبت انسانهاست». 20 سال از آن روزها گذشته، اتفاقهاي زيادي را همه با هم تجربه كرديم و حالا در آستانه اتفاقي ايستادهايم كه اگر حرف زدن، درك كردن و پيدا كردن كليد مناسب نبود، تجربه نميشد. 20 سال گذشته، سالهاي سال هم كه بگذرد، باز ما بايد اهميت همين حرف زدن و ارتباط برقرار كردن و پيدا كردن راهحلهاي نهايي را درك كنيم. سعهصدر داشته باشيم و به نشانه همين اتفاق خوب و اتفاقهاي خوب ديگر كه با حرف زدن و فهم مشترك در زندگي تكتك و اجتماعي ما رخ داده، وظيفه خود را پيدا كردن كليدي بدانيم كه قفل مشكلات را باز ميكند و نه اصرار به كليد اشتباهي كه ممكن است در دست ما باشد.