اول چاله بعد مناره!
سياست عربستان سعودي در سالهاي اخير، دچار بحران شده است به ويژه از هنگامي كه بهار عربي موجب به حاشيه رانده شدن مصر و سپس سوريه شد و نيز پس از تشديد بيماري ملك عبدالله و فوت او، اين بحران و تناقضات آن به وضوح بيشتر از پيش ديده ميشود. مشكل اصلي سياست خارجي سعوديها اين است كه آرمانهاي توسعهطلبانهاي را براي خود تعريف كردهاند كه به چند علت قابل تحقق نيست. نخستين علت آن عوض شدن جهان است. اجراي توسعهطلبي بر مبناي الگوي قرن نوزدهمي و قرن بيستمي، در قرن بيست و يكم عملا غيرممكن شده است. نمونه روشن آن وضعيت ايالات متحده در عراق است. گو اينكه نحوه رفتار امريكا در عراق بسيار متفاوت از رفتاري بود كه در ويتنام داشت و در مقايسه پذيرفتنيتر بود؛ ولي اين نوع دخالت نيز پاسخگو نشد و امريكاييها موفق نشدند به تناسب هزينههايي كه در اين جنگ كردند، براي خود دستاوردهايي را ثبت كنند. از اين رو اگر عربستان گمان ميكند كه ميتواند در سوريه، يمن و احيانا عراق و... چنان نقشي را ايفا كند، بهطور قطع در اشتباه است.
علت بعدي كه مهمتر است، ناتواني سعوديها در اجراي اين برنامههاست. وقتي كه ايالات متحده با بسيج بسياري از كشورهاي جهان يا حتي با كسب توافق شوراي امنيت و نيز دارا بودن بزرگترين زرادخانه جهان و صدها هزار نظامي برجسته، قادر نيست كه اهداف موردنظر خود را در منطقه پيش ببرد، عربستان سعودي چگونه ميتواند چنين اهدافي را با قدرت بسيار كوچكتر از آن محقق كند؟
وقتي كه ميگوييم قدرت بسيار كوچكتر، فقط تواناييهاي نظامي مدنظر نيست، بلكه مديريت سياسي، مديريت ديپلماتيك، نيروي انساني و آموزشديده، ضربهناپذيري و... و از همه مهمتر متحدين سياسي و نظامي نيز مورد نظر است. دولت بوش براي حمله به عراق انواع و اقسام تمهيدات ديپلماتيك و قانوني را فراهم كرد، سپس يك ائتلاف جهاني ايجاد كرد و با توان نظامي كافي وارد آنجا شد. همين رفتار را در حمله به افغانستان انجام داده بود. در واقع براي منارهاي كه ميخواست بدزد، از پيش چاله و چاه مناسبي را حفر كرده بود تا آن را مخفي كند، با وجود اين باز هم سر منار بيرون ماند، ولي دولت سعودي بدون هيچگونه تمهيدي ابتدا به يمن حمله كرد، بعد دنبال اين رفت كه نيروهاي كشورهاي ديگر را همراه خود كند كه به جز امارات، پاسخي نگرفت. وقتي كه ايالات متحده با آن قدرت و نيروهاي ائتلافي به نتيجهاي نرسيد، سعوديها چگونه انتظار دارند كه موفقيتي به دست آورند؟
همين اشتباه را در رابطه با ايران نيز مرتكب شدهاند. پيش از هر چيز بايد متوجه بود كه سعوديها در اتخاذ تصميمات مهم منطقهاي، فاقد استقلال هستند. منظور اين نيست كه از ايالات متحده اجازه ميگيرند. بلكه بهآن معناست كه نميتوانند ملاحظات امريكاييها را ناديده بگيرند، زيرا ساختار نظامي و تسليحاتي آنان و در كنار آن ميزان و كيفيت مخالفت يا حمايت ديپلماتيك از سعوديها در دستان ايالات متحده است. به همين دليل چارهاي جز رعايت ملاحظات راهبردي امريكاييها ندارند و تا وقتي كه ملاحظات امريكاييها وجود دارد، نميتوانند روي حمايت يا همراهي كشورهايي مثل مصر، پاكستان و تركيه و حتي اردن حساب كنند. ضمن اينكه اين كشورها ملاحظات خود را نيز در مسائل منطقهاي و ارتباط با ايران دارند. وقتي كه نزديكترين متحد سعوديها، يعني امارات متحده عربي نميتواند همپاي سعوديها گام بردارد، چرا بايد فكر كنند كه پاكستان يا تركيه و مصر در اين مسير حركت خواهند كرد؟
نكته ديگر كه نبايد فراموش كرد، ضعف شديد سعوديها در يك رودررويي نظامي منطقهاي است. كشوري كه بهطور كلي وابسته به درآمدهاي نفتي است و تمامي منابع نفتي و پايانههاي صادراتي آن و ديگر همپيمانانش مثل قطر، امارات، بحرين و كويت در تيررس حملات سريع و نامحدود موشكي است، چگونه ميتواند خود يا كشورهاي دوست خود را براي يك مقابله نظامي بسيج و آماده كند؟ كدام كشور است كه تا اين حد ازخودگذشتگي داشته باشد كه منافع مردم و كشورش را پيش پاي منافع سعوديها قرباني كند؟
مشكل واقعي عربستان سعودي در اين است كه رشد مظاهر قدرت آن مثل نيروي هوايي، بيش از آنكه محصول خلاقيت و توان توليدي داخل اين كشور باشد، متاثر از درآمدهاي رانتي نفتي است. با اين درآمدها ميتوان هواپيماهاي پيشرفته داشت ولي جمعيت، مديريت، نيروي كارآمد و رزمنده و... از اين طريق تامين نميشود. قدرتهاي يكپايه، بسيار ضربهپذير هستند. اگر قدرت را به مثابه يك چهارپايه تصوير كنيم كه قدرت تحمل هر پايه آن 10 باشد چنين قدرتي بهتر از چهار پايهاي است كه قدرت يك پايه آن 100 ولي سه پايه ديگرش داراي قدرت 2 باشند. مجموع توان تحمل اين چهارپايه نه صد، بلكه فقط 2 است.
منطقه خاورميانه درگير بحرانهاي عميق و جنگهاي خسارتباري است كه بيش از اين ظرفيت براي تشديد بحران منطقهاي را ندارد، و همين هم كه هست بسيار بيش از توان آن است و بايد زودتر به آرامش برگردد. به همين دليل بايد مترصد آن بود كه با نخستين گامهاي مثبتي كه سعوديها يا ساير كشورهاي منطقه برداشتند، پاسخهاي مناسبي نيز به اين گامها داده شود. بايد آنها را تهييج و تشويق كرد كه چنين گاميهايي را بردارند. اين به نفع همه كشورهاست. سعوديها دير يا زود به تناقضات سياستهاي منطقهاي خود واقف خواهند شد. اميدواريم كه اين زمان خيلي دير نباشد.