خوانشي كوتاه بر كتاب «خوش به حال هيچكس» نوشته حسين عباسزاده
براي خواندن داستان كوتاه وقت نداريم
علي براتي گجوان/ خوانش متون ادبي و درك فهم آن نيازمند بازتوليد آن يعني خلق دوباره آن در ذهن و كنكاش در حوزه روابط علت و معلولي و فهم دنياي نويسنده است. اين بازتوليد بهمثابه نوشتن دوباره اثر در نگاه ما است و اين همراهي است كه كلا ادبيات داستاني و دنياي داستان را متمايز ميكند. صرفنظر از سليقه فردي و نگاه ما در چگونگي پيدايش اثر آنچه جهان داستان را زيبا ميكند، همان دنياي متفاوت فردي است كه آن را به نمايش ميگذارد؛ دنيايي ساده و گاه بسيار پررمز و راز. مدتهاست كه با آثار ساده و در عين حال خوب و قابل فهم بدون بازيهاي زباني و ابهام زياد و گاه متضاد برخورد نكردهام. رفتن به گونه ادبيات مدرن با پستمدرن ديگر مد شده و نويسندگان جوان براي متفاوت بودن و متفاوت نوشتن به اين گونههاي ادبي پناه ميبرند. ناخودآگاه شمارگان كتاب به لغزش ميافتد و در حد همان تعداد اندك ميماند. فارغ از اين نگاه بدون نگرش جامعهشناختي، در اين بين آثاري مورد توجه قرار ميگيرند كه در عين داستان بودن قصهاي براي گفتن داشته باشند. «خوش به حال هيچكس» در زمره اين نگاه ساده و در عين حال داستاني است. مجموعهاي با زبان ساده و داستانهايي گاه گيرا كه ميخواهد بهسادگي مخاطب خود را درگير كند. دنياي داستان «خوش به حال هيچكس» آوانگارد و متمايز از جغرافياي زندگي نويسنده و من مخاطب نيست. دنيايي در همين نزديكي دنياي ما كه با روايتي ساده سعي در خلق موقعيت ميكند. آدمهايي از جنس مردم بدون پيچيدگيهاي انسان مدرن يا شبهمدرن، انسانهايي با آرزوهاي كوچك و دانستههاي اندك، اما نگاه نويسنده وجه تمايز اين شخصيتهاست و همين نويسنده در انتهاي داستان با مجبور كردن مخاطب به انتخاب در ذهن او مانايي ايجاد ميكند.
همين سادگي كه گفته شد در بعضي از داستانها جا نميافتد و دنياي ساده را به پيچيدگي و يكنوع رخوت مياندازد حس خوب مخاطب را جريحهدار ميكند. شايد نويسنده خودخواسته در اين داستانها دست به اين كار زده باشد، اما «شروع يك پايان»، «من و او و استاد» و «يك زمستان وارونه» پيچيدگيهاي لازم را در ارايه موضوع دارا نيست و ابهام زياد آن به اثر لطمه ميزند. دنياي داستاني عباسزاده، دنياي پيچيدگي نيست؛ دنيايي است از سادگي و صداقت و همين سادگي زياد بعضي از داستانها را دچار مشكل كرده است. ما براي خواندن داستان كوتاه وقت نداريم. موضوعات طرحشده در آثار اين نويسنده بهگونهاي است كه اتوپياي ساخته شده در آن را بايد با درك و فهم بيشتري سنجيد. آثاري از اين دست نياز ادبيات داستاني ما است كه مخاطب به عنوان نويسنده دوم به راحتي بتواند در ذهن خويش با آدمهايي از جنس زمان ما، از ديروز و فرهنگ همين شهر، محله، ده، و... دوبارهسازي كند.
شايد يكي از نكات منفي اثر روايت ذهني مردانه از زنان باشد. ماحصل اينكه نويسنده مرد از زبان يك زن روايت كند ملغمهاي از دو جنس است چرا كه در اين حالت شناخت جنس متقابل شناخت عميق نيست. تكيه بر روايت جنسيت زنانه، آن هم با دنيايي متفاوت، كار هركسي نيست و دستكم نگارنده آثار موفقي از اين دست را نديده است. آنچه در نهايت ميماند خواندن داستانهاي كوتاه، ساده و در عين حال خواندني اين كتاب است.