بهار آمد، بهار آمد
علياصغر شعردوست
ابوريحان بيروني دانشور بزرگ ايران در باب جشن نوروز مينويسد: «اعتقاد پارسيان اندر نوروز نخستين آن است كه اول روزي است كه زمانه و بدو فلك آغازيد گشتن.» نوروز در نزد مردم مسلمان ايران تنها جشني ساده نيست. آغاز خلقت و روز شكوفايي حيات بر گستره كره خاكي است. در نوروز زندگي آغاز ميشود و از همين روست كه تقويم ايرانيان بر مبناي جشن آغاز حيات طبيعت تدوين شده است. همگان زندگي خويش را با حلول نوروز بزرگ پيوند ميزنند و با درآمدن اين روز فرخ، زندگي شور و نشاطي تازه مييابد و به اعتباري حيات دوباره آغاز ميشود. صولت سرما شكسته ميشود و گرمي و طراوت و سبزي و روشني بر بسيط زمين ميهمان ميشود. به همين جهت هم نزد ما نوروز تنها نه روز نخست سال كه روز نخست زندگي، آفرينش و حيات است. روز نو آغاز تحول است. از همين روست كه در پيشاني هر سال بر سفرهاي كه به سبزه و آينه و آب زينت داده شده دعا ميخوانيم و از حضرت دادار پاك ميخواهيم كه حيات ما را در معرض تحول قرار دهد، تحولي ژرف و عميق. در نوروز همهچيز رنگ تازگي ميگيرد. كدورتهاي ديرپا در گرماي جانبخش محبت رنگ ميبازند؛ سرزندگي، همدلي و همراهي عرصه دلها را فتح ميكند.
اين گاهشماري دقيق و زيبا نشان از كمال ذوق ايراني است كه جشن حيات طبيعت را با شالودههاي فرهنگ اسلامي خويش پيوند ناگسستني زده و ايران و نوروز چون دو نام خويشاوند بر صحيفه تاريخ بشري ثبت و ضبط شدهاند. اين انتخاب نيكو موجب شده همسايگان ايران و ديگر ملل نيز با ما ايرانيان همراه شوند و جشن نوروز تنها در حصار قوميت ما نماند. از قلب اروپا، تا اقصي نقاط چين نوروز گرامي داشته ميشود و آغاز بهار با نام بهاري ايران پيوند خورده است.
با طلوع خورشيد اسلام و ورود ظفرمندانه اين دين آسماني به ايران باز هم نوروز در عرصه حيات قوم ايراني باقي ماند و ايران با تشيع پيوند خورد و بنا به اقوالي نوروز، روز آغاز خلافت بزرگ مرد تشيع مولا علي(ع) شد. از همين رو نوروز جشن ديني شد و مليت ايراني مذهب تشيع در پيوندي مبارك به ايراني هويت بخشيد و نوروز در اين ميانه به عنوان يكي از ايستارهاي اساسي و قويم باقي ماند. سال كه نو شود، دلمان را در چشمه نور ميشوييم و زنگار كدورت را به زلال بيكران محبت ميزداييم زندگي روشني مييابد و ما با تواني تازه بر گستره كره خاك به جشن ميلاد هستي قدم مينهيم. با آغاز بهار، جوشش دوباره حيات آغاز ميشود؛ نوروز، جشن ميعاد با زندگي طبيعت است. ايران و نوروز، دو نام خويشاوند/ بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد/ نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد/ صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد/ خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد/صفا آمد صفا آمد كه سنگ و ريگ روشن شد/ شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد/ حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان/ طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد/ سماع آمد سماع آمد سماع بيصداع آمد/ وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد / ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد / شقايقها و ريحانها و لاله خوش عذار آمد / كسي آمد كسي آمد كه ناكس زو كسي گردد/ مهي آمد مهي آمد كه دفع هر غبار آمد / دلي آمد دلي آمد كه دلها را بخنداند/ ميي آمد ميي آمد كه دفع هر خمار آمد / كفي آمد كفي آمد كه دريا در از او يابد / شهي آمد شهي آمد كه جان هر ديار آمد / كجا آمد كجا آمد كز اين جا خود نرفتست او / وليكن چشم گه آگاه و گه بياعتبار آمد / ببندم چشم و گويم شد گشايم گويم او آمد/ و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد/ كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آيد /رها كن حرف بشمرده كه حرف بيشمار آمد