• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3504 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۸ فروردين

درباره فيلم ابد و يك روز

ديالكتيك ماندن يا رفتن

خانه تنها الماني است كه مانع گسستگي روابط خانواده مي‌شود

    حسام نصيري / با فيلمي ناتوراليستي مواجهيم كه در آن نه آدم‌ها بلكه موقعيت‌ آنهاست كه اهميت دارد. موقعيتي كه زير سلطه و ساطورِ خشن و بي‌رحم طبيعت است. طبيعتي كه موقعيت‌هاي تحميلي‌اش چنان بر كليت روايي و فرم بصري آن چنبره زده كه گويي موقعيت‌ كاراكترهاي فيلم بازنمايي معقولي از واقعيت و «امر نمادين» است كه تجسدش بر پرده دوبعدي سينما مي‌شود: شماتيك تلاش و تقلاهايي كه همگي بي‌فرجامند. تابلويي نمادين و صريح از واقعيت. جبر و چهره خشني از طبيعت كه گويي هر كنشي در آن فضا مقدور و محتوم است به تباهي. درواقع تم اصلي و كنه محوري فيلم «ديالكتيك دوري و وابستگي» اعضاي خانواده است. تم ماندن يا رفتن. همچنين كاراكتر خانه امري نمادين است از پناهگاه همه خانواده. به نوعي در غياب پدر و جايگاه نمادينش باقي كاراكترها هيچ كدام نه مي‌خواهند و نه مي‌توانند جايگاه پدر را در خانه پر كنند. از همين روي خانه تنها الماني است كه مانع گسستگي روابط خانواده مي‌شود. هرچند كه «سگ‌داني» قلمداد شود اما به گونه‌اي ابدي، ازلي تنها مامن همگي‌شان است و تنها مستمسكي براي نزديكي در دوگانه دوري- نزديكي. شايد فيلم به لحاظ ظاهري و بصري در نشان دادن خانواده‌اي غيرمتداول با مناسبات رفتاري كه در فرهنگ عاميانه ما غالب نيست براي تعداد كم يا بسياري اگزوتيك به‌نظر برسد. اما سوال اين است اساسا طبقاتي كه از مركز شهر پايين‌تر نمي‌روند چگونه و با چه مديومي مي‌شود به آنها واقعيت تلخ حاشيه‌نشين‌ها را نشان داد. مهم‌ترين كاركرد و وظيفه‌ اجتماعي كه بر ذمه سينماست همين امر است. يعني سينمايي كه برآيند دغدغه يا دغدغه‌هاي جامعه‌اش باشد. فيلمسازي كه از دل جامعه و متكي بر فيلمنامه‌اي چفت و بست‌دار و ملموس فيلمي مي‌سازد با طراحي جسورانه ميزانسن كه هم نمادين است و هم باورپذير و اندازه-كه غالبا مديوم‌شات است- و زاويه نمايي كه مطلقا خود را به رخ نمي‌كشد تا داستانش را روايت كند و از هر امري كه موجب اخلال در روند بسط داستان شود حذر مي‌كند. البته زمان‌هايي از فيلم، فيلمساز عامدانه دوز احساسي و سانتي‌مانتال فيلم را بالا مي‌برد. غلظت احساسي صحنه‌هايي مانند بردن اجباري محسن يا صحنه‌اي كه محسن را ماموران گرفتند و از نويد التماس مي‌كند. برخلاف غالب منتقداني كه در فقدان دستاويزي مستدل «سياه‌نمايي» يا «ميزان اغراق» را دليل بد بودن فيلم مي‌انگارند حسب كليت متن مذكور تكرار مي‌كنم مطلقا انگ سياه‌نمايي به فيلم نمي‌چسبد. فيلم جهاني باورپذير دارد و «اغراق» هم وجهي دوگانه دارد هم خوب است و هم بد. ميزان و دوز اغراق در فيلم براي متاثر كردن مخاطبش اندازه است و مناسب. نه زياد است و نه كم. اعتدالي بين رويكرد‌هاي نمادين و نشانه‌گذاري شده‌ توسط سعيد روستايي در فيلم قابل شناسايي است كه اندازه ظرفش است و تلخي و سياهي جاري در فيلم بر محملي منطقي و باورپذير بنا شده است و درست برخلاف فيلم‌هايي است كه گرداب ملوني از بدبختي و بيچارگي برپا مي‌كنند و در نهايت لبان خشك‌زده مخاطب را تشنه و نيمه باز رها مي‌كنند. يكي از اصلي‌ترين ستون‌هاي سينما «درام» است و درام يعني اغراق. درام از نظر بيلي وايلدر وارد شدن يك مرد از پنجره است به جاي وارد شدن از در. همچنين نبايد فيلم را در زمره آثار رئاليست‌ها گنجاند. چون نه «درام‌زدايي» دارد و نه شخصيت‌هايش بر محيط پيرامون‌شان اهميت دارند.
از نظر ساختاري فيلم بسيار شبيه به نمونه‌هايي از «سينماي عامه پسند ايتاليا» است. فيلم‌هاي فيلمسازان مشهوري چون «جرمي»، «ريزي»، «مونيچلي». ساختار روايي فيلم همچون زورق خرد شده‌اي در نوسان و تلاطم بين دوري يا وابستگي و ماندن يا رفتن اعضاي خانواده است و اين ماهيت و فرم سينوسي كمدي و تراژدي اثر متناسب است با وجود و كالبد از ريخت افتاده شخصيت‌هايش و موقعيت حاشيه‌نشيني‌شان كه در پايين‌ترين طبقه‌ اقتصادي هستند و به نوعي سقوط از جايگاه فعلي‌شان فاجعه‌اي است كه حتي تصورش براي مخاطب و ما امري ناممكن و هم دشوار است. شماتيك ناتوراليستي فيلم در جهاني با مختصاتي از مخمصه‌ها و تنگناهاي زندگي ترسيم شده كه اين مختصات همواره بر شخصيت‌ها و جهان فردي‌شان سيطره دارد‌ ساختار روايي فيلم متكي بر ديالوگ و ميزانسن است. همواره ديالوگ‌ تنش ابتدايي را مي‌سازد كه اغلب منتهي به بحران مي‌شود و ميزانسن كه بعضا نمادين هم است عوامل محرك و توسعه فيلم هستند. برآيند ميزانسن و ديالوگ، فضا و اتمسفر را مي‌سازد و فضا و اتمسفر هاله‌اي مي‌سازد كه شخصيت‌ها را در برمي‌گيرد. در تمام نماهاي فيلم نه شخصيت‌ها بلكه موقعيت آنان است كه اهميت دارد. موقعيتي كه انتخابي نيست و جبري است. هژموني فضاسازي با ديالوگ و ضرباهنگ تند فيلم برمخاطب خود چنبره مي‌زند و فضاي يكنواختي مي‌سازد كه در آن همه‌چيز از جبر طبيعي تبعيت مي‌كند. بيشترين بارگذاري فيلم روي سميه است و به نوعي سرنوشت تمام برادرانش به تصميم او بستگي دارد و سميه نمادين‌ترين شخصيت در غياب پدر است. سميه است كه به خانه و تمام اعضايش مي‌رسد و فيلمساز به نوعي دارد از شخصيتي كه خلق كرده تمجيدي شكوهمندانه‌ مي‌كند با ارايه تصويري كاملا سفيد و معصوم كه حاضر است خود را فداي ديگران كند. آنچه در پايان مي‌بينيم مي‌تواند آغاز سيكلي تكراري باشد و عينيت تقلاي جمعي گروهي كوچك كه كوش‌شان براي تغيير فردي و جمعي موقعيت‌شان به نتيجه‌اي نمي‌رسد. نماي پاياني با اميد و روشن كردن چراغي در خانه به پايان مي‌رسد. خانه‌اي كه همچنان قرار است پابرجا بماند و آدم‌هاي داخلش به جنگي نابرابر با طبيعت و روزگار ادامه دهند تا بلكه همين اندك اميد به تغيير با خود خوشبختي بياورد. هرچند كه طبيعت به آنها تنها رويا يا حباب خوشبختي مي‌بخشد نه خود خوشبختي را.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون