• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۳ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3515 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۱ ارديبهشت

ساختن فيلم و زيستن زندگي در «مادر من»

كيان فرهاد

مادر من (به ايتاليايي: Mia madre) فيلمي ايتاليايي ساخته ناني مورتي و محصول سال ۲۰۱۵ است. اين فيلم براي نخستين‌بار در ماه مه سال ۲۰۱۵ در بخش مسابقه جشنواره كن به نمايش در آمد. اين فيلم در بخش جام جهان نماي سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر نمايش داده شد.
خلاصه فيلم: فيلمسازي به نام مارگريتا مشغول ساخت فيلمي با حضور بازيگر مشهور امريكايي، بري هاگينز (جان تورتورو) است. او سعي دارد با وجود بيماري مادر و مشكلات دوران بلوغ دخترش، پايه‌هاي زندگي‌اش را استوار نگه دارد.

حادثه‌اي در زندگي ناني مورتي، فيلمساز ايتاليايي، انگيزه اصلي ساخت تازه‌ترين فيلم وي، «مادر من»، را باعث مي‌شود: مرگ مادر كارگردان، زماني كه او مشغول ساخت فيلم پيشين‌اش «ما يك پاپ داريم» (٢٠١١) بود. از همين روي، «مادر من» نه تنها اثري است بيوگرافيك كه توامان تلاشي است براي نقبي به خويشتن؛ گونه‌اي اعتراف‌نامه از حسرت آن التزام اخلاقي كه مورتي به دليل مشغله حرفه‌اي آن‌طور كه بايد از پس آن برنيامده است: سپري‌ كردن وقت بيشتر با مادرش. اينچنين است كه سينماگر ايتاليايي در فيلم اخيرش، به حكايتي مشابه روي مي‌آورد. داستان كارگرداني به نام مارگريتا (همزادي خيالين براي مورتي)، كه درگير ساخت يكي از فيلم‌هايش است و متوجه بيماري شديد مادرش و بستري شدن او در بيمارستان مي‌شود. در همان لحظات اوليه فيلم، بحثي درگرفته و طرح مي‌شود در باب اينكه فيلمي كه مارگريتا مي‌سازد تا چه اندازه بايد واقعي‌تر به نظر برسد و دقيقا از همين جاست، كه تقابل تماتيك فيلم ميان ساختن و زيستن، فيلم و واقعيت زندگي صورت‌بندي مي‌شود.
البته براي مورتي و سينمايش، چنين دوگانه‌اي كم‌وبيش همواره، ميان زندگي شخصي وي و فيلم‌هايش مشهود بوده است ولي اينبار كارگردان به شكلي مستقيم‌تر به آن مي‌پردازد. از سوي ديگر، در سينماي مورتي فرآيندي كه شخصيت به منظور درك ماهيت زندگي طي مي‌كند نيز عنصري ثابت و آشناست؛ گويي اغلب شخصيت از ساحت وظيفه‌اي اجتماعي- حرفه‌اي خارج شده و به عرصه‌هايي شخصي‌تر و تجربه‌اي بي‌واسطه‌ و خودانگيخته ورود مي‌كند: براي نمونه، شخصيت فيلم قبلي وي (با بازي ميشل پيكولي) پس از آنكه به عنوان پاپ جديد از جانب واتيكان برگزيده مي‌شود، به واسطه ترديد و كشمكشي فردي از آن فاصله گرفته و در مسيري به سوي گذشته خود، زندگي را لاينفك‌تر مي‌جويد. از اين منظر، وضعيت گذار براي مارگريتا نيز مشابه است، حركت از مسووليتي حرفه‌اي در مقام يك فيلمساز به سوي فهم رابطه‌ با مادرش در جايگاه يك فرزند.
اما براي مورتي، شخصيت مارگريتا، تنها همزاد وي نيست؛ مورتي از خلال شخصيت برادر مارگريتا، جوواني (با بازي خودش)، قادر است تا بعدي ديگر (سواي تصويري از رابطه يك خواهر و برادر) نيز به فيلم بدهد. مورتي با حضور در نقش پسر، مشخصا همزاد خيالين‌اش را در فيلم منقسم و مضاعف ‌گردانده و بدين معنا اعتراف‌نامه سينمايي‌اش را با حسي از دريغ و پشيماني درمي‌آميزد. اگر مارگريتا تجسدي از آن وظيفه فردي و اخلاقي است كه مورتي ناخواسته در انجام آن كوتاهي كرده، جوواني تجسمي است بر تمناي دروني انجام اين مسووليت اخلاقي؛ به عبارتي ساده‌تر، تصور اينكه: «اي كاش چنين مي‌كردم!» رويكرد مورتي در نحوه برقراري پيوند ميان اين دو همزاد داستاني‌اش، در بسياري از صحنه‌ها ميل به همگرايي و يگانه‌سازي آنان با يكديگر دارد، آن هم از خلال بهره‌گيري از اجزايي كوچك در صحنه، كه همچون نقاط پيوستي عمل مي‌كنند، مانند نحوه برقراري ارتباط در اتاق بيمارستان، بر بالين مادر و اتصال‌شان از طريق بستر بيماري او، يا براي نمونه چگونگي كاربست تمهيد كلوزآپ در قاب‌گيري بلاقطع چهره‌ها (كه در پوستر فيلم نيز رعايت شده است). علي‌رغم اين‌ها ولي فيلم مورتي به ميزان قابل‌توجهي، از نياز و اضطرار در پاسخ به مرگ مادرش آسيب مي‌خورد. چرا كه اين ضرورت، منجر شده تا مورتي با ايده‌اي اگرچه چفت‌وبست‌دار، فيلمي بسازد كه (به لحاظ اجرا) نه فقط در سطح فيلمنامه بسيار تنگ و حداقلي است، بلكه به قوام‌يافتگي فرمال و استتيك فيلم نيز خدشه وارد مي‌كند. از اين منظر كه زيبايي‌شناسي بصري فيلم با قسمي سردي و خشكي (با آن پالت رنگي سردش) كمتر مجالي به سرزندگي و نبض‌دار بودن جهان اثر مي‌بخشد و اين در حالي است كه به‌طور مثال، در فيلم پيشين وي، استتيك و رنگ‌پردازي قاب‌ها (علي‌رغم غمگنانگي بطني آن) واجد حالتي از آري‌گويي به زندگي بود.
حس آري‌گويي فيلم ولي به واسطه تمهيدي ديگر (و در لايه‌اي رويي) به فيلم «ضميمه» مي‌شود: از طريق حضور شخصيت بري هاگينز (با بازي جان تورتورو) كه با همه شوخ‌شنگي و طراوتش، ميل عشق به زندگي را در كنتراست با شخصيت مارگريتا منگنه مي‌كند، همچون مرشدي از دوردست كه با نگرش مثبت خود به جهان، چشمان مارگريتا را رو به زندگي و حرفه‌اش مي‌گشايد؛ همان‌طور كه در نقطه‌اي مقابل جوواني حرف‌هايي را درباره اشتباهات و غفلت‌هاي خواهرش به او واگويه كرده و از جانبي ديگر به مارگريتا تلنگرهايي خيرخواهانه و عاطفي مي‌زند. جهان نامعلومي از اندوه و ميل به زيستن، آفرينش هنري و مرگ بيولوژيكي در «مادر من»، با انعطاف‌هاي كوچك لحظه‌اي جزييات غوطه‌ور در استتيك قاب‌ها و صحنه‌هاي سرد (و گاه دلسردكننده) با همه نواسانات و نارسايي‌هاي حسي‌اش، كماكان نيرويي تاثيرگذار را بر مخاطب خود احضار مي‌كند، حتي اگر در پايان، فقط كلوزآپي از چهره مارگريتا، بهت، سكوت و اشك‌هاي دريغ او همه آن‌چيزي باشد كه بر ذهن و جان ما نقش ببندد، با حسرت مي‌گوييم كه ‌اي كاش مورتي در اجرا به شيوه‌اي متفاوت‌تر عمل مي‌كرد!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون