نگاهي به فيلم
من سالوادورنيستم
مختارشكريپور
منتقد
چندروزپيش، فقط براي همراهي با خانواده، فيلم «من سالوادورنيستم» ساخته منوچهرهادي راديدم. با اينكه ميدانستم با فيلمي سرگرمكننده روبهرو هستم اما فيلم پايينتر از آن سطحي هم بود كه ميپنداشتم! طرح وايدهاش تكراري و وام گرفته از فضاي فيلمفارسي بود. به گمانم ازاين طرحها وايدهها به خيال مبتديترين آدمها نيز خطور ميكند چه برسد به فيلمنامهنويسي كه سابقه چندين ساله را يدك ميكشد وفيلمنامه فيلمهايي مثل «شيدا» و «ليلي با من است» را دركارنامه دارد! البته اينها هم در نظر من فيلمهايي متوسط هستند ولي بسي بهتر از آنچه هستند جلوه داده شده و ميشوند. وگرنه روي كدام بدعت و خلاقيت روايي و بصري و زيباييشناسانه آنچناني آنها بايد دست گذاشت؟!در اينجا نگارنده اصلا قصد نقداين فيلم را ندارم اما نميتوان اذعان نكرد كه كارگردان بخشهايي از فيلم را با دراختيارداشتن امكانات مهيا شده از جمله تجهيزات فيلمبرداري و صدابرداري كه در اختيار داشته و منِ مستندساز بايد خوابشان را ببينم، با بالا و پايين بردنها و چپ وراست كردنهاي دوربيني كه دراختيارداشتهاند، فقط برحجم زماني فيلم افزودهاند ودرفيلم، كاركردي پيدا نميكنند. البته دراين خصوص روي ديالوگها وموقعيتهايي كه اين روزها فيلمها و سريالها ازآنها اشباع شده و باب طبع سليقه نازل است دست گذاشتهاند. از اين قبيل ديالوگها را درهردورِهمي- كه البته اين روزها كاركارگاهي ميانگارند - ميتوان شنيد! ممكن است كه شنيدني هم باشند ومخاطب را هم بخندانند اما نميتوان آنها را حتي مصداق يكي ازمولفههاي ديالوگ نويسي درسينما عنوان كرد! موقعيتها نيز ازآن موقعيتهايي است كه شايسته نيست واژه و مفهوم دراماتيك را براي آنها به كاربرد بلكه از آن اتفاقهاي پيش برنده براي پركردن يك ساعت ونيم معمول و به سرانجام رساندن قصههاي سطحي هستند! حالا امثال اين كارگردانان هم ممكن است خودشان را يك سروگردن بالاترازفلان مستندسازي بينگارندكه مثلا براي ساخت يك مستند بايد بگردد موضوعي گيرا گيربياورد و سپس به ايدهاي متفاوت برسد كه حتي پتانسيل دراماتيزه شدن براي طرح آن موضوع نيزداشته باشد! تازه در كنار اينها، كلي خلاقيتهاي فرعي براي شكلگيري فرم و بافت كارهم داشته باشد ودرميانه ساخت آن هم ممكن است با كلي محدوديت و شبهه و شايبه مواجه شود! ديگر بماند كه چگونه آن را توليد كند و يا چقدر اين در و آن در بزند تا اداره يا سازماني را قانع كند كه هزينه بسيار اندكي در اختيارش قسط قسط و با كلي توجيه كردنهاي شورا و پاسخ دادنها به نقطه نظرات اغلب غيركارشناسانه و درحد بهانه و سنگ سرراه بگذارندكه متاسفانه تاكنون اين هم نصيب من نگارنده كه چند كار مستندي با خون دل ساختهام نشده است! گاهي كار به جايي ميرسدكه عطاي اين اندك هزينه هم به لقايش بخشيده ميشود؟! ازاينكه بگذريم، تهيهكنندهها و سازندگان اين فيلمها، تنگنظرانه موافق نيستندكه فلان فيلم سازهنري فيلمش را پس از چندين سال، درچند سينما در گروه هنر و تجربه- با وجود بيعدالتيها و انتقاداتي جدي كه به كار دستاندركاران وشوراي كارشناسان آن وارد است- اكران شود؟! حالا اين قبيل كارگردانان به خودشان ميبالند چون جواز كارگرداني گرفتهاند كه به هركسي نميدهند! البته دراين نوشته فقط بحث «من سالوادور نيستم» مطرح است كه قابل دفاع نيست كمااينكه تنها مكانيزم دفاعي سازندگان اين قبيل آثار در مقابل انتقادات، فروش فيلم است درحالي كه همه و از جمله خود ايشان خوب ميدانند كه دليل اين همه فروش، نه ظرفيت محتوايي وسينمايي فيلماش بلكه موارد ديگري است كه تحليل آن، كاركارشناسان اكران است! ولي توجيه كردن ضعفهاي اساسي با اين نوع دفاع، منطقي نيست! به هرحال اين قبيل كارها نيز مبتني بر قواعدي است! جاي تاسف و عاصي شدن اينجاست كه اين فيلمها به فروشهاي ميلياردي ميرسند ولي كمتر موسسه يا تهيهكننده و پخشكنندهاي حاضر است كه ۲۰ ميليون تومان براي خريدرايت يا ساخت يك مستند هزينه كند؟! من مستندساز قادر نيستم هزينه يك سيستم صوتي مبتدي را براي ساخت مستندي درفلان شهرستان دورافتاده پرداخت كنم؛ چون اميدي به بازگشت حتي يك ميليون هزينه آن يا هزينه فيلمبرداررا نميتوانم داشته باشم و پول تدوينگر را بايدازحقوق ماهيانهام پرداخت كنم اما فلان تهيهكننده و فيلمسازچون بهترين سيستمهاي صوتي و تصويري، تدوينگر و فيلمبردار درجه يك، سرمايه هنگفت و بازيگران ستاره دارد، بدون هيچ ايده بكر و خلاقيتهاي بصري و روايي اينچنين ميتازند؟! فكركنم درپايان اين مطلب، فرصتي است كه گِله يا انتقاد يا هوشيارباشي هم خطاب به آقاي عطاران و بازيگران امثال ايشان كه متاسفانه و شايد بنا به معذورياتي در چنين فيلمهايي حضور پيدا ميكنند داشته باشيم. اينكه هنرمندي كه ذاتش بازيگراست - با احترام به فيلمهايي كه ساخته است وخيلي هم برخي كارهايش را دوست داشتهام - چرا با پتانسيل و جايگاهي كه دارد، خودش را به امواج چنين گردابهايي ميزند كه در صورت تكرارممكن است اين ذات خلاق و جذاب، مقهورشده و غرق و پايمال شود. البته بر كسي پوشيده نيست كه هنرمند مجبور در فضاي هنري اين روزها ناگزير است كه براي دوام آوردن كارهايي كه فراهمكننده كارجديتراست انجام دهد اما نه تا اين حدكه ديگر جايي براي نفس كشيدن ابعاد و التذاذ هنري حتي درسطح پايينتر آن در كنار ساير ابعاد نماند. يا اينكه هنرمندي مثل «رضا عطاران» كه واقعا خلاق است و فيلمهاي طنز خوبي مثل «خوابم ميآد» با آن موضوع و فضاي بكرو متفاوت ودر عين حال مخاطبپسند ساخته چرا در فيلمي دراين سطح بازي ميكند؟! فكر نكنم كه ايشان ديگرغم نان داشته باشند!؟
*«اعتماد» از هرگونه نقد مثبت يا منفي منتقدان و نويسندگان سينمايي نسبت به فيلمهايي كه امسال اكران يا در جشنواره فجر نمايش داده شدند استقبال ميكند.