• ۱۴۰۳ شنبه ۱۲ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3573 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۲۳ تير

متهم به قتل نگهبان شركت در دادگاه:

مقتول مي‌دانست، روزي كشته مي‌شود

اعتماد| كارگر سابق يكي از شركت‌هاي جنوب پايتخت كه هنگام سرقت از انبار شركت، نگهبان آن را كشته بود در جلسه دادگاه مدعي شد كه مقتول قبلا درباره «ترسش از كشته شدن به دست يكي از كارگرها» با او حرف زده بود. متهم مردي 30 ساله است كه در زمان وقوع قتل شيشه مصرف كرده اما بنا به گزارش پزشكي قانوني از قوه تشخيص برخوردار بود.
رسيدگي به اين پرونده از صبح 26 فروردين پارسال با تماس كارگران انبار شركتي در كهريزك با پليس 110 مبني بر كشف جسد يكي از نگهبان‌ها آغاز شد. نگهبان 54 ساله شركت در حالي كه پاهايش با طناب بسته شده بود به دليل اصابت جسم سخت به سر به قتل رسيده بود. تحقيقات ماموران نشان مي‌داد كه قاتل قصد سرقت گاوصندوق شركت را داشت اما با وجود آسيب رساندن به آن با استفاده از دستگاه جوش، موفق به جابه‌جا شدنش نشد و فقط توانست تعدادي از تجهيزات رايانه‌اي را با خود ببرد. همزمان در بازرسي صحنه جرم فاش شد كه متهم از در مخفي انتهاي ساختمان كه تعداد محدودي از كارگران از وجود آن خبر داشتند، وارد بخش اداري شده است. با كسب اين سرنخ، دايره تحقيقات بر كارگران شركت متمركز و سرانجام به كشف ردپاي راننده سابق ليفتراك شركت در قتل منجر شد.
كارآگاهان پايگاه دهم ويژه قتل تهران بزرگ به اين نتيجه رسيده بودند كه متهم، چهار ماه پيش از شركت استعفا داده و در روز حادثه پس از قتل نگهبان و سرقت، به چالوس فرار كرده است. سرانجام در حالي كه متهم قصد فروش اموال سرقتي را داشت، با اطلاع فروشنده به پليس، دستگير و به تهران منتقل شد. او در بازجويي‌ها به قتل اعتراف كرد و گفت: «چهار پنج ماه پيش از شركت استعفا دادم و بيكار شدم. همين موضوع باعث اختلاف با همسرم شد. مدتي به عنوان آشپز كار كردم اما سرانجام تصميم گرفتم دوباره به شركت برگردم. روز حادثه از خانه بيرون زده بودم. جايي براي ماندن نداشتم. چون با مقتول دوست بودم، تصميم گرفتم پيش او بروم و در شركت بخوابم اما در مسير با دو نفر از بچه محل‌ها شيشه مصرف كردم و پس از آن به شركت رفتم. آنجا مقتول من را راه داد و با هم شام خورديم. او كه خوابيد، نصفه‌شب شده بود. من لوله‌اي آهني برداشتم و به سر و سينه‌اش ضربه زدم. وقتي كشته شد، از در مخفي پشت ساختمان وارد قسمت اداري شدم، چون نتوانستم با دستگاه جوش، گاوصندوق را باز كنم، فقط يك لپ‌تاپ و يك كيس دزديدم و به چالوس فرار كردم. هنگام فروش آنها، صاحب مغازه به من مشكوك شد و پليس را خبر كرد.»
با اعتراف متهم به قتل، كيفرخواست پرونده صادر و براي رسيدگي در اختيار شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي زالي قرار گرفت. صبح ديروز در جلسه رسيدگي به پرونده در اين شعبه، فرزندان مقتول خواستار قصاص متهم شدند. پسر مقتول گفت: «دنيا را هم به پايم بريزند رضايت نمي‌دهم. پدرم براي ما زحمت مي‌كشيد. من فقط قصاص مي‌خواهم.» پس از او دو خواهرش نيز تقاضاي قصاص را تكرار كردند تا نوبت به متهم برسد. مرد 30 ساله در همان ابتدا شرايط خود در زمان قتل را غيرطبيعي دانست و گفت: «در شركت ما بيشتر كارگرها همشهري بودند و من در بين آنها غريب افتادم. همين موضوع باعث مي‌شد تا هميشه سر انعام، هنگام خالي كردن بارها با آنها مشكل داشته باشم. سر همين مسائل، از شركت استعفا دادم. چهار ماهي بيكار شدم و با همسرم به اختلاف خوردم. او روز حادثه، من را از خانه بيرون انداخت. جايي نداشتم بروم. فقط ياد مقتول افتادم كه در شركت نگهباني مي‌داد. قبل از رفتن به آنجا، با دو نفر از دوستانم شيشه كشيدم به نحوي كه وقتي به شركت رسيدم و مقتول مرا به اتاقكش راه داد، حالت طبيعي نداشتم. شب كه شد، مقتول خوابيد. چند بار ميله گردي را برداشتم تا به سرش بزنم اما پشيمان شدم. تصميم گرفتم از شركت بيرون بروم اما در قفل بود. مقتول كليدش را در گردنش انداخته بود. براي گرفتن آن، ميله‌گرد را برداشتم با آن چند ضربه به سر و پا و سينه‌اش زدم. سپس با طناب پاهايش را بستم و به بخش اداري شركت رفتم. مي‌خواستم گاوصندوق را با دستگاه جوش باز كنم اما نشد. فقط يك لپ‌تاپ و يك كيس دزديدم. براي فرار، با شماره آژانسي كه روي تقويم اتاقك بود تماس گرفتم و خودم را به ميدان آزادي و از آنجا به چالوس رساندم. موقع فروش اموال سرقتي، صاحب مغازه كه زني جوان بود، به پليس زنگ زد و مامورها آمدند و دستگيرم كردند.»
متهم كه سابقه مصرف ترياك دارد، در آخرين دفاع خود نيز گفت: «خانواده مقتول حق دارند قصاصم كنند. من الان در جايي زنداني هستم (زندان رجايي‌شهر تهران) كه هر روز حكم اعدام10، 15 نفر را اجرا مي‌كنند. مرگ را به چشم خود ديده‌ام. با اين همه، آن روز به خاطر مصرف شيشه حالت طبيعي نداشتم. مقتول چند بار به من گفته بود: «سعيد، من اينجا نگهبانم. مي‌دانم كه بالاخره يك روز مرا خواهند كشت.» اصلا فكرش را نمي‌كردم اين اتفاق، به دست خودم بيفتد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون