آسياب به نوبت
بياعتمادي ميان قدرت و مردم نتيجه طبيعي اين وضع است. در چنين فضايي هر نوع شايعه و خبري هرچقدر منفي و حتي غيرمنطقي، پذيرفتني ميشود. علت دوم نيز پاسخي است كه جامعه به چنين فضايي ميدهد و با انتشار شايعات و اخبار مخدوش و نيز پذيرش اينگونه اخبار، فضاي اطلاعرساني را مسمومتر ميكند. اين اتفاق در مرحله اول عليه صاحبان قدرت رخ ميدهد. هر شايعهاي عليه آنان منتشر و نيز از سوي اغلب مردم پذيرفته ميشود، و نه كسي از آنان دفاع ميكند، و نه دفاعيات خودشان مقبول واقع ميشود.
صاحبان قدرت كه انحصار رسانهاي را براي تداوم بقاي خود به عنوان يك سياست برگزيده بودند، در دام نتايج ناخواسته اين سياست ميافتند و شايعات مثل رگبار گلوله به سوي آنان شليك ميشود. بدون اينكه بتوانند در سنگر مطمئني قرار گيرند و خود را نجات دهند. مردم هم از اين شليكها استقبال ميكنند، چون براساس مصداق «خود كرده را تدبير نيست» آنان كه انحصار رسانهاي ايجاد كردند و تمايز ميان خبر راست و دروغ و تحليل را از ميان بردند، خودشان در دام اين وضع گرفتار شدند و با دسترسي مردم به اين اسلحه (رسانههاي مجازي) حملات متقابل را آغاز كردند و آنان را در برابر نتايج كار ناجوانمردانهاي قرار دارند كه در تمام سالهاي گذشته مرتكبش ميشدند.
انحصار رسانهاي فقط به حكومت لطمه نميزند بلكه كل جامعه از خلال اين وضعيت صدمه ميبيند. اگر اين نكته را بپذيريم هردو سوي ماجرا در كاهش اين صدمه ذينفعاند. وظيفه حكومت روشن است و بايد هر چه زودتر اين وضعيت رسانهاي را براي خود خطري قلمداد كند و بداند كه اين وضعيت نتيجه سياستهاي فرهنگي در پيش گرفته شده است و چاره آن در تغيير سياستها است. سوي ديگر، جامعه است. در اينجا نيز رسانهها به عنوان بخش مهمي از جامعه مدني ميتوانند نقش ايفا كنند، كه در اين ميان گروههاي نخبه جامعه مسووليت بيشتري دارند. بهعلاوه رسانههاي مكتوب از جمله مطبوعات نيز بايد در تقويت اعتماد اجتماعي سياستهاي روشنتري را در پيش گيرند. اين رسانهها از اين فضا تغذيه ميكنند، ولي براي ارزيابي دقت اخبار و محتواي آن تلاشي نميكنند، در نتيجه كاري جز دامن زدن به همين وضعيت نميكنند. مثلا در رسانههاي غربي، قبل از انتشار خبر، مراحلي طي ميشود تا خبر دقت داشته باشد. اين دقتها در رسانههاي ايراني فراموش شده است و شتاب زدگي فضاي رسانههاي جديد به مطبوعات هم راه پيدا كرده است. شايد در اين وضعيت، وظيفه رسانههاي جديد جا انداختن عنصر «دقت» در برابر عنصر «سرعت» است. نيازي كه امروز بيش از گذشته برجسته شده است.
مساله مهم اينجاست هنگامي كه اين نحوه اطلاعرساني، تبديل به يك فرهنگ شد، نتايج آن به مرور همه اقشار را دربرميگيرد. ديروز صاحبان قدرت و روحانيون، امروز پزشكان، فردا هنرمندان، پسفردا كارگران و معلمان و مهندسان و... همه اقشاري كه در آن حملات عليه قدرت نقش داشتند يا حداقل اينكه به آن نوع از حملات رضايت داشتند، امروز خودشان نيز دچار چنين وضعيتي شدهاند.
راهحل چيست؟ بخشي كه به حكومت برميگردد و مهمتر است، قرار دادن رسانه رسمي در چارچوب نظام رسانهاي حرفهاي و پاسخگو و مستقل و آزاد است. و آنچه كه به ما برميگردد اين است كه در دام مقابله به مثل نيفتيم. مقابله به مثل جز تشديد بحران نتيجه ديگري ندارد. از شايعات و خبرهاي غيرحرفهاي عليه هر گروهي پرهيز كنيم، در غير اين صورت اين شتر دير يا زود در خانه ما نيز ميخوابد. آسياب به نوبت!