نياز به نيروي كتابفروش
ديبا داوودي
«دو تا بخر، سه تا ببر»، «همهش با هم پنج تومن»، «حراج آخر فصل»... و هزار و يك ترفند براي جذب هرچه بيشتر خريدار. چه آن خريدار كه در جنوبيترين خيابان شهري عريض و طويل به دنبال شلواري قهوهاي باشد، چه آن يكي كه در لوكسترين نقطه مشهور عالم در پي خريدن ساعتي با جواهرات آنچناني. همه ما، در همه حالات و در هر جايگاه اجتماعي – اقتصادي، مجذوب جملاتي از اين قبيل ميشويم؛ جملاتي كه بر مبناي حقنه كردن ميل به عرضه كالا شكل ميگيرند. بديهي است يك توليدكننده و متعاقبا محل عرضه كالاي توليد شده ميكوشند، مجراي مناسبي براي فروش آن محصول باشند. حال اين پرسش طرح ميشود كه آيا كتاب به عنوان يك كالا در كتابفروشي به عنوان محل عرضه كالاي توليدشده به درستي به نمايش گذاشته ميشود؟ آيا آنچنان كه بايد چشمگير و خواستني تعريف ميشود؟
در ايران سالانه بيش از 80 هزار عنوان كتاب چاپ ميشود؛ آماري خيرهكننده كه صد البته كتابهاي آموزشي، ديني، عمومي و... را نيز شامل ميشود. اما شايد يكي از اصليترين نقصانهاي وارده به چرخه چشمگير همين مساله كتابفروشي و به تعبير دقيقتر نيروي كتابفروش است.
اين روزها كارگاه، نشست و كلاسهايي فراوان و البته كارآمد جهت تربيت نيروي انساني و براي فروش محصولات مختلف، از محصولات الكترونيك گرفته تا دارو، برگزار ميشود.
نيروهايي كه ميآموزند چگونه كالاي مورد نظر را بهتر و درستتر عرضه دارند. شايد بهتر باشد نهادهاي ذيربط وزارت فرهنگ و ارشاد با همكاري اصناف مرتبط درصدد برپايي دورههايي جهت تعليم نيروي حقيقتا حرفهاي كتابفروش برآيند. نيروهايي كه از كاري كه قرار است انجام دهند تصوير روشني دارند و ميدانند آنچه به دستان مخاطبهايشان ميرسانند چيزي بيش از چندپاره كاغذ است؛ شايد همان دارو... اما براي روح.