از آن عذاب وجدان
تا اين خونسردي!
احمد پورنجاتي
ما همه انسانيم؛ انسانهاي معمولي. نه فرشته و مصون از گناه، ناروايي و كژي و كاستي ونه يكسره پليدي و زشتي و ناراستي. درست گفت كه: «نه فرشتهام، نه شيطان». مگر نشنيدهايد كه انسان «جايز الخطا» يا «ممكنالخطا»ست؟ پس، تعارف چرا؟! بسياري از ما - چيزي نزديك به همه ما- در گذران برهههاي گوناگون زندگي مان از كودكي تا كهنسالي در موقعيتهايي قرار گرفتهايم كه ناخودآگاه يا حتي خودآگاه، دانسته يا نادانسته و چه بسا به گمان ناچاري، گاه بداخلاقي كردهايم، بر ناروايي چشم بستهايم، حقي را از كسي پايمال كردهايم، قانوني را ناديده گرفتهايم، يا حتي دروغ گفتهايم و به ديگري آزار رساندهايم. سخن من درباره فاصله آن «نخستينبار» است تا اين «بارها و بارها». فاصله آن «عذاب وجدان» نخستين گناه يا حقكشي يا قانون شكني تا اين «خونسردي» تمام عيار وضعيت آخر!هركس به بايگاني خاطرات گذشتهاش سر بزند، بيگمان ميتواند موقعيتهايي را به خاطر آورد كه وقتي براي نخستينبار و به هر علت، كارخلافي ميكرده ضربان قلبش تندتر، پيشاني و پشت لبانش از عرق شرم يا واهمه و ترس، نمناك و سرد و سراسر روح و روانش را سرزنش و نفرت از خويش فراگرفته و چه بسا از نگاه به چهره خويش در آينه نيز گريزان بوده است، از پشيماني و شرمساري. چه بلايي بر سر انسان ميآيد كه نرم نرمك مثل ريگ، دروغ ميگويد، بيپروا قانون را له ميكند، با اشتياق، حق ديگران را بالا ميكشد، چشم بر ناروا و جفاكاري ميبندد و اگر براي خودش سودمند باشد، همراهي نيز ميكند؟ كلي گويي ميكنم؟! اينك چند اسلايد را از رخدادهاي پيش پا افتاده و خيلي معمولي كه هر روز پيرامون ما در جريان است به نمايش ميگذارم: براي آمد و شد از اتوبوس يا مترو استفاده كرده ايد؟ رفتار خاصي كه لج شما را در آورده باشد از سوي برخي آدمهاي از خود راضي و زرنگ! نديدهايد؟در واپسين ساعتهاي شب، خسته از كار يا برگشته از سفر با خودروي شخصيتان هنگامي كه خواستهايد وارد پاركينگ مجتمع آپارتماني خود شويد، با خودروي بيسر و صاحب پارك شده جلوي در ورودي پاركينگ تان مواجه شده ايد؟در بوستانها يا تفريحگاههاي عمومي شهر، هنگام قدم زدن در كنار دوستان و عزيزانتان دلواپس قرار گرفتن در كادردوربين دهها گوشي تلفن همراه بر سر «دسته بيل» سلفيگيري نبودهايد كه ناخواسته شما را نيز به حافظه بسپارند؟با خودروي شخصي تان وارد كوچه يا خيابان يك طرفهاي نشدهايد كه ناگهان سر و كله يك «ماشين سوار لوس و خودخواه» از روبهرو، راه را برشما بسته است؟ خودتان چند بار هنگام پارك كردن خودرو يا عبور از كنار يك خودروي پارك شده، ناگهان به سپر عقب و جلو يا بدنه آن كوبيدهايد و زخمياش كردهايد و انگار نه انگار، تشريف بردهايد؟باز هم اسلايد نشان دهم؟ كمي فرهيختهتر: كدام خبر يا شايعه درباره كسي را شنيدهايد و دندان بر سر جگر گذاشتهايد تا حقيقت ماجرا برايتان روشن شود و آنگاه با آب و تاب براي ديگران نقل كنيد و پنبه آبروي او را بزنيد؟آيا در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي و حتي دالان ارتباطي پيامكهاي گوشي همراهتان با هر توجيه اخلاقي و وجداني نرم نرمك به حريم زندگي خصوصي ديگران سرك نكشيدهايد، پا به عرصههاي بنيان برانداز پيوندهاي خانوادگي نگذاشتهايد كه سرانجامي جز فروپاشي ستون اعتماد و وفاداري نداشته باشد؟به فرزندانتان، همسرانتان، پدر و مادرهاتان كه از آنان خواستهايد با شما يكرنگ باشند و دروغ نگويند، دروغ نگفته ايد؟ به عنوان يك منتقد، در هر عرصهاي خواه سياسي يا فرهنگي يا هنري، از كمترين مجالي كه در اختيارتان قرار گرفته براي تسويه حساب با كسي از اهالي آن عرصه و تخريب وجهه اش نزد افكار عمومي استفاده نكرده ايد؟ همه اينها و نمونههاي بسيار از اين دست هنگام كه نخستينبار رخ ميداد، بيگمان بسيار سخت و شرم آور و عذابدهنده ميبود اما خود آنان كه در اين رفتارها «حرفهاي» شدهاند بهتر ميدانند كه اينك با چه خونسردي و آرامش حيرتانگيزي ناروا ميكنند و هيچ دلشورهاي نيز ندارند. بنيان و پيرنگ داستان انسان، از گذشته تا اكنون و تا هميشه، انگاري يكي بيش نيست، خواه در روند فضيلت يا رذيلت. قصهاي تكرار شونده است: تخم مرغ دزد هراسان، سرانجام شتر دزد ميشود، در كمال خونسردي!مقصود اين قلم، تنها توصيف و به رخ كشيدن واقعيتهايي تلخ و گزنده نيست كه هر كس در زندگي روزمرهاش با نمونههايي از آنها دست به گريبان است. آنچه مهمتر است ريشه يابي و چاره جويي اين فرآيند دگرديسي عجيب است. چه بلايي بر سر آدمي ميآيد كه از آن انسان شرمسار و عرق سرد برپيشاني نشسته و پشيمان از «يك خطا يا ناروا» به موجودي خونسرد و بيخيال تبديل ميشود كه ديگر از هزار بار دروغ و كلك و ناروايي و جفاكاري نيز، هيچ جاي روح وروان و وجدانش خارش نميگيرد!در مجال كوتاه اين نوشته، فقط به دو گزاره بسنده ميكنم كه به گمانم ريشه و چاره اين «سرطان متاستازدهنده» است:
1: وادادگي و بيتفاوتي عافيتجويانه ديگران در برابر اينگونه رفتارهاي ناپسند.
2: پيدايش و گسترش اين روند در لايههاي «مرجع اجتماعي»، خواه در ردههاي مديريت كشور يا شخصيتهاي حقيقي و حقوقي مورد اعتماد جامعه.
درست گفتهاند كه: ماهي از سر گنده گردد، ني ز دم
راه چاره اين است كه آن آستانه حساسيت «عذاب وجدان» هنگام نخستين خلافكاري، بار ديگر در كالبد جامعه زنده شود و اين خونسردي عادي شدن خلافكاري، از بين برود. اين هدف را تنها به ياري «شهروند- رسانه» ميتوان جامه عمل پوشاند.