اسلام رحماني طالقاني
سيد علي محمودي
استاد علم سياست
نام آيتالله سيد محمود طالقاني پرآوازه است، اما به دلايلي، ابعاد شخصيت، آثار فكري و مشي اجتماعي- سياسي او ناشناخته مانده است؛ به ويژه براي جوانان و نسل سوم. به باور من، دو ويژگي مهم شخصيت او، يكي ديدگاه او نسبت به ايران و دو ديگر، ديدگاه او نسبت به اسلام است. آنچه در اين نوشتار ميآيد برداشت من از شخصيت، انديشهها و سلوك فردي و اجتماعي- سياسي طالقاني است. نخست اينكه طالقاني به ايران و مردم آن دلبستگي بسيار داشت. او در پي ايراني آزاد، عادلانه و آباد، عمري را به پژوهش، تدريس، خطابه و فعاليتهاي سياسي و تشكيلاتي گذرانيد. پژوهش وي در باره رساله تنبيه الامه و تنزيهالمله محمد حسين غروي ناييني گواه آن است كه او به ايران و جنبش مشروطه خواهي مردم ايران نظري خاص داشته است. ناييني در اين رساله دو مشكل اصلي ايران را استبداد داخلي و استعمار خارجي ميداند و به ويژه درباره استبداد ديني روزگار خود به تفصيل قلمفرسايي ميكند. طالقاني با تجديد چاپ رساله ناييني كه با مقدمه و پينوشتهايي عالمانه در شرح آن همراه است، به ايرانيان روزگار خود، تداوم استبداد و استعمار را در اين سرزمين يادآور ميشود. از سوي ديگر، او جنبش مشروطه را نقطه عزيمت به سوي حكومت قانون ميداند؛ همان كه ناييني «حكومت مقيده»اش ناميده بود. او در دوره زندگي خود نيز در عمل، با استبداد و استعمار به مصاف برخاست تا به انداره توان خود، اين دو مانع اصلي ايران آزاد، قانونمند و آباد را از پيش پا بردارد. او در اين راه، با ايمان و اعتقاد راسخ گام برميداشت و از آنجا كه هدفهاي بزرگي را در زندگي دنبال ميكرد، هيچگاه خستگي، نوميدي و انزوا به خود راه نميداد. او در دورههاي زندان، طرحهاي پژوهشي خود را با نوشتن رسالهها و مقالههاي گوناگون به پيش ميبرد كه نمونه
مثال زدني آنها، مجموعه شش جلدي تفسير قرآن با نام پرتوي از قرآن است.
طالقاني مردم ايران را دوست ميداشت. براي او مردم ايران، مردم ايران بودند؛ بيكم و كاست. او ايرانيان را مالك ايران و صاحب اختيار آن ميدانست. او با نگاه انساني و اخلاقي- كه با پشتوانههاي ديني همراه او بود- به هموطنان خويش مينگريست و آنان را ولي نعمتان حكومتگران ميدانست. براي او همه مردم ايران، داراي كرامت و ارزش ذاتي انساني بودند. او ميان مسلمان (شيعه و سني)، مسيحي، يهودي، زرتشتي، آسوري و همچنين آذري، تركمن، كرد، لر، عرب، و بلوچ فرق نميگذاشت. او در زندگي فكري و مشي عملي خود، هيچگاه به طبقهبنديهاي من درآوردي تبعيضآميز همانند خودي، غيرخودي و شهروندان درجه يك و درجه دو باور نداشت و در نظر و عمل، با اين انگارههاي ضداخلاقي و ظالمانه مبارزه ميكرد. خانه او و مسجد هدايت، ميعادگاه مردان و زناني بود كه از او درس انسانيت، دين، اخلاق، ظلمستيزي و آزاديخواهي ميآموختند. او پناه كساني بود كه يا تحت تعقيب ماموران اطلاعات حكومت پهلوي بودند يا در تيررس جاهلان قداره بند و چاقو كشي كه به نام خدا يا شاه، گاه و بيگاه به دگرانديشان، روشنفكران و آزادگان ميشوريدند تا خون آنان را بريزند. او با خلق محمدي و روي گشاده در خانه و مسجد و زندان با جوانان داراي گرايشهاي گوناگون فكري، ديني و مرامي به گفتوگو مينشست. او از نمونههاي مثالزدني تساهل، مدارا و سعه صدر بود.
وجه ديگر شخصيت طالقاني در نسبت او با اسلام معنا مييابد. طالقاني يك « عالم ديني» به معني وسيع كلمه بود. او درجه اجتهاد خود را از سيد ابوالحسن اصفهاني و عبدالكريم حائري يزدي دريافت كرده بود. او ادامه نسل عالمان ديني همانند محمد حسين غروي ناييني،
سيد محمد حسين طباطبايي، ابوالحسن شعراني، حسينعلي راشد و صدر بلاغي بود. او هيچگاه در صنف روحانيت و شبكه ارتباطي آن وارد نشد. محور دينداري مومنانه طالقاني، اعتقاد به خدا، نبوت پيامبر اسلام و قرآن بود. او به اسلام نبوي، علوي، و حسيني باور داشت و در راه شناساندن اين همه، با همت و شجاعت ميكوشيد. تشيع طالقاني ذيل خدا، پيامبر و قرآن تعريف ميشد. تشيع او نه در عرض دين اسلام، بلكه در طول آن بود. از اين رو، گرانيگاه دينداري او قرآن بود. او قرآن محور بود. رجوع او به احاديث، با دستودلبازي، بيانضباطي و تسامح همراه نبود. نگاه او به حديث و تاريخ، عالمانه، آگاهانه و ناقدانه بود. طالقاني اسلام را براي ايران و ايرانيان ميخواست تا از آن درس اخلاق، خداشناسي، كمال معنوي و صيرورت به سوي واجبالوجود بياموزند. از نظر او اسلام آيين زندگي و منبعي غني براي زيست مومنانه در طلب سعادت اين جهان و روز بازپسين بود. او باور داشت كه در دينپذيري، نه اجباري هست و نه اكراهي. در نهادهاي ديني نيز بايد آزادي فردي و پيوستن و گسستن آگاهانه مردم حاكم باشد.
اسلام طالقاني، اسلام رحماني بود. او اين ويژگي را از پيامبر (ص) «رحمت للعالمين» آموخته بود. او به آن اندازه شجاع، ثابت قدم، مبارز و ستيهنده بود كه كوچكترين ترديدي در پيكار با ظالمان، مستبدان و فريبكاران به خود راه نميداد. او از پيشقراولان مبارزه با استبداد و استعمار بود. اگر يك بعد از چهره طالقاني، انديشه ورزي و مبارزه بود، بعد ديگر شخصيت او، در سلوك فروتنانه، مردمداري و مديريت مردان و زنان روشنفكر و مبارز زمان او متبلور ميشد. او ميانجياي مدير و با تدبير و داوري بيطرف و دلسوز در نزديك كردن دلها با هم، در رفع كدورتها و ايجاد وحدت و همبستگي ميان نخبگاني بود كه با هر پايه اعتقادي و فلسفه سياسي و اجتماعي، دل در گرو مهر ميهن و خدمت به پيشرفت مادي و معنوي مردم داشتند. از طالقاني ميتوان بسيار و بسيار آموخت. روشنفكران، پيشگامان راه اصلاح و تغيير، طلاب علوم ديني، دانشگاهيان و دانشجويان و بسياري قشرهاي ديگر جامعه، ميتوانند از طالقاني درسهاي زيادي بياموزند همچون انسان بودن و حرمت انسان را با هر عقيده، مرام و زيست بوم، پاس داشتن.